شعر اشعار باباطاهر

  • شروع کننده موضوع *SAmirA
  • بازدیدها 2,199
  • پاسخ ها 123
  • تاریخ شروع

*SAmirA

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/01/09
ارسالی ها
30,107
امتیاز واکنش
64,738
امتیاز
1,304
زندگینامه باباطاهر


6anx4byosl8gqr3pp2w8.jpg




باباطاهر عـریـان عارف و شاعر قرن پنجم هجری قمری و معاصر با طغرل شاه سلجوقی است .

البته در باب حوادث زندگی و احوالات باباطاهر اطلاعات مبسوطی در دست نیست .
برخی تذکره نویسان وی را معاصر عین القضات همدانی ( یعنی حدود سال 525 هجری قمری ) و برخی وی را هم عهد خواجه نصیر ( 672 هجری قمری ) دانسته اند .
از باباطاهر علاوه بر دوبیتی های معروف او ، مجموعه کلمات قصاری نیز به زبان عربی به نام اشارات به جای مانده است .
از اشعار باباطاهر مجموعه موثقی در دست نیست ، به همین جهت نمی توان در صحت انتصاب تمام اشعاری که به او نسبت می دهند به یقین حکمی کرد .

 
  • پیشنهادات
  • *SAmirA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/09
    ارسالی ها
    30,107
    امتیاز واکنش
    64,738
    امتیاز
    1,304
    دوبیتی شمارهٔ ۱

    ببندم شال و میپوشم قدک را بنازم گردش چرخ و فلک را

    بگردم آب دریاها سراسر بشویم هر دو دست بی نمک را



    دوبیتی شمارهٔ ۲

    تن محنت کشی دیرم خدایا دل با غم خوشی دیرم خدایا

    زشوق مسکن و داد غریبی به سـ*ـینه آتشی دیرم خدایا
     

    *SAmirA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/09
    ارسالی ها
    30,107
    امتیاز واکنش
    64,738
    امتیاز
    1,304
    دوبیتی شمارهٔ ۳
    اگر یار مرا دیدی به خلوت بگو ای بیوفا ای بیمروت
    گریبانم ز دستت چاک چاکو نخواهم دوخت تا روز قیامت




    دوبیتی شمارهٔ ۴
    ته که ناخواندهای علم سماوات ته که نابردهای ره در خرابات
    ته که سود و زیان خود ندانی بیاران کی رسی هیهات هیهات
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    *SAmirA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/09
    ارسالی ها
    30,107
    امتیاز واکنش
    64,738
    امتیاز
    1,304
    دوبیتی شمارهٔ ۵
    دلی دیرم خریدار محبت کز او گرم است بازار محبت
    لباسی دوختم بر قامت دل زپود محنت و تار محبت




    دوبیتی شمارهٔ ۶
    محبت آتشی در جانم افروخت که تا دامان محشر بایدم سوخت
    عجب پیراهنی بهرم بریدی که خیاط اجل میبایدش دوخت
     

    *SAmirA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/09
    ارسالی ها
    30,107
    امتیاز واکنش
    64,738
    امتیاز
    1,304
    دوبیتی شمارهٔ ۷
    نپرسی حال یار دلفکارت که هجران چون کند با روزگارت
    ته که روز و شوان در یاد مویی هزارت عاشق با مو چه کارت





    دوبیتی شمارهٔ ۸
    اگر دل دلبر و دلبر کدام است وگر دلبر دل و دلرا چه نام است
    دل و دلبر بهم آمیته وینم ندونم دل که و دلبر کدام است
     

    *SAmirA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/09
    ارسالی ها
    30,107
    امتیاز واکنش
    64,738
    امتیاز
    1,304
    دوبیتی شمارهٔ ۹

    شب تاریک و سنگستان و مو مـسـ*ـت
    قدح از دست مو افتاد و نشکست
    نگهدارندهاش نیکو نگهداشت
    وگرنه صد قدح نفتاده بشکست




    دوبیتی شمارهٔ ۱۰

    نفس شومم بدنیا بهر آن است
    که تن از بهر موران پرورانست
    ندونستم که شرط بندگی چیست
    هـ*ـر*زه بورم بمیدان جهانست
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    *SAmirA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/09
    ارسالی ها
    30,107
    امتیاز واکنش
    64,738
    امتیاز
    1,304
    دوبیتی شمارهٔ ۱۱

    شیرمردی بدم دلم چه دونست
    اجل قصدم کره و شیر ژیونست


    ز موشیر ژیان پرهیز میکرد

    تنم وا مرگ جنگیدن ندونست



    دوبیتی شمارهٔ ۱۲

    بود درد مو و درمانم از دوست
    بود وصل مو و هجرانم از دوست

    اگر قصابم از تن واکره پوست
    جدا هرگز نگردد جانم از دوست
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    *SAmirA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/09
    ارسالی ها
    30,107
    امتیاز واکنش
    64,738
    امتیاز
    1,304
    دوبیتی شمارهٔ ۱۳

    نمیدانم دلم دیوانهٔ کیست
    کجا آواره و در خانهٔ کیست
    نمیدونم دل سر گشتهٔ مو
    اسیر نرگس مسـ*ـتانهٔ کیست



    دوبیتی شمارهٔ ۱۴

    ته دوری از برم دل در برم نیست
    هوای دیگری اندر سرم نیست

    بجان دلبرم کز هر دو عالم
    تمنای دگر جز دلبرم نیست

     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    *SAmirA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/09
    ارسالی ها
    30,107
    امتیاز واکنش
    64,738
    امتیاز
    1,304
    دوبیتی شمارهٔ ۱۵

    یکی برزیگرک نالان درین دشت
    بخون دیدگان آلاله میکشت
    همی کشت و همی گفت ای دریغا
    بباید کشت و هشت و رفت ازین دشت



    دوبیتی شمارهٔ ۱۶

    خرم کوه و خرم صحرا خرم دشت
    خرم آنانکه این آلالیان کشت

    بسی هند و بسی شند و بسی یند
    همان کوه و همان صحرا همان دشت
     

    *SAmirA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/09
    ارسالی ها
    30,107
    امتیاز واکنش
    64,738
    امتیاز
    1,304
    دوبیتی شمارهٔ ۱۷

    بهار آیو به صحرا و در و دشت
    جوانی هم بهاری بود و بگذشت

    سر قبر جوانان لاله رویه
    دمی که گلرخان آیند به گلگشت



    دوبیتی شمارهٔ ۱۸

    سیاهی دو چشمانت مرا کشت
    درازی دو زلفانت مرا کشت

    به قتلم حاجت تیر و کمان نیست
    خم ابرو و مژگانت مرا کشت
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,541
    بالا