شعر گزیدهٔ اشعار رشحه

  • شروع کننده موضوع Diba
  • بازدیدها 903
  • پاسخ ها 34
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242

ماهم اگر به قهر شد از لطف باز گشت

شکر خدا که آه سحر چاره ساز گشت



در ملک عشق خواجگی و بندگی کدام

محمود بین چگونه غلام ایاز گشت



فرخنده هاتفیم به گوش این نوید گفت

دوشینه چون ز خواب غمم دیده بازگشت



کای رشحه شاد زی که ز یمن قدوم شاه

بر روی هم غمت در شادی فراز گشت




یعنی ضیا که قهر وی و لطف عام او

این جانگداز آمد و آن دلنواز گشت
-----------------------------------------
جفا و جور تو عمری بدین امید کشیدم

که بینم از تو وفایی گذشت عمر و ندیدم



سزای آن که تو را برگزیدم از همه عالم

ملامت همه عالم ببین چگونه شنیدم



اگر چه سست بود عهد نیکوان اما

به سست عهدیت ای مه ندیدم و نشنیدم



دلم شکستی و عهد تو سنگدل نشکستم

ز من بریدی و مهر از تو بیوفا نبریدم



زدی به تیغ جفایم فغان که نیست گناهی

جز این که بار جفایت به دوش خویش کشیدم



تهی نگشت ز زهر غم تو ساغر عیشم

از آن زمان که نوشید*نی محبت تو چشیدم



کنون ز ریزش ابر عطاش رشحه چه حاصل

چنین که برق غمش سوخت کشتزار امیدم



ز جام عشق چو بیخود شدم چه جای شرابم

ز مدح شاه چو سر خوش شدم چه جای نبیدم




ضیاء السلطنه خاتون روزگار که گوید

سپهر بر درش از بهر سجده باز خمیدم
-----------------------------------------------
چه شود اگر که بری ز دل همه دردهای نهانیم

به کرشمههای نهانی و به تفقدات زبانیم



نه به ناز تکیه کند گلی نه به ناله دلشده بلبلی

تو اگر به طرف چمن دمی بنشینی و بنشانیم



ز غم تو خون دل ناتوان، ز جفات رفته ز تن توان

به لب است جان و تو هر زمان، ستمی ز نو برسانیم



ز سحاب لطف تو گر نمی، برسد به نخل امید من

نه طمع ز ابر بهاری و نه زیان ز باد خزانیم




بودم چو رشحه دلی غمین، الم و فراق تو در کمین

نشوی به درد و الم قرین، گر از این الم برهانیم

منبع:گنجور
 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    فلک کینه گرا دوش به آهنگ جفا

    همه شب پای فرو هشت به کاشانهٔ ما





    گفتم از بهر چکار آمدهای گفت که جور

    گفتم از بهر چه تقصیر بود گفت: وفا
    -------------------------------------


    دردا که بود خاصیت این چشم ترم را


    کز گریه ز روی تو ببندد نظرم را



    دل بستگیم تازه به دام تو شد اکنون


    کز سنگ جفا ریختهای بال و پرم را

    ----------------------------------------

    دامن قاتل به دست آمد دم بسمل مرا

    دعوی خون بیش ازین کی باشد از قاتل مرا

    -------------------------------------------
    هر کجا نام ز دانش همه افلاک حجاب

    هر کجا ذکر به نامش همه آفاق حیا
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    ای از لب تو به خون رخ لعل خضاب

    وز خجلت دندانت گهر غرق در آب




    چشم و دل من به یاد دندان و لبت

    این در خوشاب ریزد آن لعل مذاب
    ------------------------------------
    آن بت گل چهره یارب بسته از سنبل نقاب

    یا به افسون کرده پنهان در دل شب آفتاب
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    ز دوری تو دو چشمم چو رود جیحون است

    شوم فدای تو، احوال چشم تو چون است
    -------------------------------
    ماهم اگر به قهر شد از لطف باز گشت

    شکر خدا که آه سحر چاره ساز گشت



    در ملک عشق خواجگی و بندگی کدام

    محمود بین چگونه غلام ایاز گشت



    فرخنده هاتفیم به گوش این نوید گفت

    دوشینه چون ز خواب غمم دیده بازگشت



    کای رشحه شاد زی که ز یمن قدوم شاه

    بر روی هم غمت در شادی فراز گشت



    یعنی ضیا که قهر وی و لطف عام او

    این جانگداز آمد و آن دلنواز گشت

    ---------------------------
    دل رفت و ز خون دیده ما را

    پیداست به رخ از آن علامت
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    جان و دل بیرون کس ازدست تو مشکل میبرد

    غمزهات جان میرباید عشوهات دل میبرد




    اضطرابم زیر تیغش نی ز بیم کشتن است

    شوق تیغ اوست تاب از جان بسمل میبرد

    ---------------------------
    ز هر مژگان کند صد رخنه در دل

    که بگشاید به روی خود دری چند



    چو من کی با تو باشد عشق اغیار

    نیاید کار عیسی از خری چند



    خراب از اوست شهر جهان و دل بین

    مسخر کرده طفلی کشوری چند

    ------------------------
    به قید زلف تو آن دل که پای بند شود

    غمش مباد که فارغ ز هر گزند شود



    بلند نام تو در حسن شد خوشا روزی

    که در جهان به وفا نام تو بلند شود
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    تو آن شهریاری که از آستینت

    کشد بر سر خویش خورشید معجر




    چو از خون گردان و از گرد میدان

    شود دشت دریا شود بحر چون بر




    فلک گردد از نوک رمحت مشبک

    زمین گردد از نعل رخشت مجدر

    --------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    همی ریزد به روی یکدگر دلهای مجروحان

    زند هر صبح چون شانه به زلف عنبرین تارش

    ------------------
    فرستد مژدهٔ وصلی چو خو کردم به هجرانش

    که بر جانم نهد دردی بتر از درد رحمانش

    ----------------
    شب و روز من آن داند که دیده است

    پریشان زلف او را بر بناگوش



    ندارم عقل در کف ای خوشا دی

    ندارم هوش در سر ای خوشا دوش



    نگه میکردی و میبردیم عقل

    سخن میگفتی و میبردیم هوش



    عیان روی گل و دامان گلچین

    نشاید گفت بلبل را که مخروش
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    باز دل برد از کفم زلف نگار تازهای

    بیقراری داد با این دل قرار تازهای
    ---------------
    پی وصل تو ما را زور و زری نیست

    نگاه حسرتی داریم و آهی


    به مقصد پی برم کی رشحه چون نیست

    به غیر از بخت گمره، خضر راهی
    --------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    آمد هزار تیر تو بر جسم چاک چاک

    یک تیر شد خطا و شدم باعث هلاک




    گر یار یاورم بود از آسمان چه بیم

    گر دوست مهربان بود از دشمنان چه باک




    اشکم ز بیم هجر تو هر روز تا سمک

    آهم ز دست خوی تو هر شام تا سماک




    بازش مگر حیات دهد لطف شهریار

    اکنون که گشت رشحه ز جور فلک هلاک




    محمود پادشاه که در روزگار او

    از نوک ناوکش شده خفتان چرخ چاک
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    به یاد روی تو بر مه شبی نظر کردم

    نه اینکه رفتی و رو بر مه دگر کردم



    ز دست هجر تو تا دیگری بسر نکند

    تمام خاک درت را ز گریه تر کردم

    -------------------
    جفا و جور تو عمری بدین امید کشیدم

    که بینم از تو وفایی گذشت عمر و ندیدم




    سزای آن که تو را برگزیدم از همه عالم

    ملامت همه عالم ببین چگونه شنیدم




    اگر چه سست بود عهد نیکوان اما

    به سست عهدیت ای مه ندیدم و نشنیدم




    دلم شکستی و عهد تو سنگدل نشکستم

    ز من بریدی و مهر از تو بیوفا نبریدم




    زدی به تیغ جفایم فغان که نیست گناهی

    جز این که بار جفایت به دوش خویش کشیدم




    تهی نگشت ز زهر غم تو ساغر عیشم

    از آن زمان که نوشید*نی محبت تو چشیدم




    کنون ز ریزش ابر عطاش رشحه چه حاصل

    چنین که برق غمش سوخت کشتزار امیدم




    ز جام عشق چو بیخود شدم چه جای شرابم

    ز مدح شاه چو سر خوش شدم چه جای نبیدم




    ضیاء السلطنه خاتون روزگار که گوید

    سپهر بر درش از بهر سجده باز خمیدم

    -----------------------
    چه شود اگر که بری ز دل همه دردهای نهانیم

    به کرشمههای نهانی و به تفقدات زبانیم




    نه به ناز تکیه کند گلی نه به ناله دلشده بلبلی

    تو اگر به طرف چمن دمی بنشینی و بنشانیم




    ز غم تو خون دل ناتوان، ز جفات رفته ز تن توان

    به لب است جان و تو هر زمان، ستمی ز نو برسانیم




    ز سحاب لطف تو گر نمی، برسد به نخل امید من

    نه طمع ز ابر بهاری و نه زیان ز باد خزانیم




    بودم چو رشحه دلی غمین، الم و فراق تو در کمین

    نشوی به درد و الم قرین، گر از این الم برهانیم
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,544
    بالا