شعر اشعار سنایی

Es_shima

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/06/13
ارسالی ها
2,751
امتیاز واکنش
29,248
امتیاز
846
سن
27
محل سکونت
ناکجا
ساقیا مستان خواب‌آلوده را آواز ده
روز را از روی خویش و سوز ایشان ساز ده

غمزه‌ها سر تیز دار و طره‌ها سر پست کن

رمزها سرگرم گوی و بوسها سرباز ده

سرخ روی ناز را چون گل اسیر خار کن

زرد روی آز را چون زر به دست گاز ده

حربه و شل در بر بهرام خربط سوز نه

زخمه و مل در کف ناهید بر بط ساز ده

هم بخور هم صوفیان عقل را سرمست کن

هم برو هم صافیان روح را ره باز ده

در هوای شمع عشق و شمع می پروانه‌وار

پیشوای خلد و صدر سدره را پرواز ده

چنگل گیراست اینک باز و باشهٔ عشق را

صعوه پیش باشه و آن کبک رازی باز ده

پیش کان پیر منافق بانگ قامت در دهد

غارت عقل و دل و جان را هلا آواز ده

پیش کز بالا درآید ارسلان سلطان روز

پیش من بکتاش سرمست مرابه گماز ده

ور همی چون عشق خواهی عقل خود را پاکباز

نصفیی پر کن بدان پیر دوالک باز ده

گر همی سرمست خواهی صبح را چون چشم خود

جرعه‌ای زان می به صبح منهی غماز ده

روزه چون پیوسته خواهد بود ما را زیر خاک

باده ما را زین سپس بر رسم سنگ‌انداز ده

جبرییل اینجا اگر زحمت کند خونش بریز

خونبهای جبرییل از گنج رحمت باز ده

بادبان راز اگر مجروح گردد ز آه ما

درپه‌ای از خامشی در بادبان راز ده

وارهان یک دم سنایی را ز بند عافیت

تا دهی او را نوشید*نی عافیت پرداز ده
 
  • پیشنهادات
  • Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    ای ز آب زندگانی آتشی افروخته
    واندر او ایمان و کفر عاشقان را سوخته

    ای تف عشقت به یک ساعت به چاه انداخته

    هر چه در صد سال عقل ما ز جان اندوخته

    ای کمالت کمزنان را صبرها پرداخته

    وی جمالت مفلسان را کیسه‌ها بردوخته

    گـه به قهر از جزع مشکین تیغها افراخته

    گـه به لطف از لعل نوشین شمعها افروخته

    هر چه در سی سال کرده خاتم مشکینت وام

    آن نگین لعل نوشین در زمانی توخته

    ما به جان بخریده عشق لایزالی را تو باز

    لاابالی گفته و بر ما جهان بفروخته

    ای ز آب روی خویش اندر دبیرستان عشق

    تختهٔ عمر سنایی شسته از آموخته
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    ۱۱۰۰- ای کعبهٔ من در سرای تو
    جان و تن و دل مرا برای تو

    بوسم همه روز خاکپایت را

    محراب منست خاکپای تو

    چشم من و روی دلفریب تو

    دست من و زلف دلربای تو

    مشک‌ست هزار نافه بت‌رویا

    در حلقهٔ زلف مشکسای تو

    دل هست سزای خدمت عشقت

    هر چند که من نیم سزای تو

    بیگانه شدستم از همه عالم

    تا هست دل من آشنای تو

    چندانکه جفا کنی روا دارم

    بر دیده و دل کشم جفای تو

    در عشق تو از جفا نپرهیزد

    آن دل که شدست مبتلای تو

    ای جان جهان مکن به جای من

    آن بد که نکرده‌ام به جای تو
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    ۱۰۹۹- خواجه سلام علیک آن لب چون نوش بین
    توشهٔ جانها در آن گوشهٔ شبپوش بین

    پیش رکابت جمال کیست گرفته عنان

    چرخ جفا کیش بین لعل وفا کوش بین

    گردش ایام دوش تعبیه‌ای ساختست

    سوختهٔ عشق باش ساختهٔ دوش بین

    برگذر و کوی او غرقه چو من صد هزار

    عاشق جانباز بین مرد کفن‌پوش بین

    گوش مینبار و آن نغمه و دستان شنو

    دیده برانداز و آن خط و بناگوش بین

    در بر تنگ شکر مار جهانسوز بین

    بر سر سنگ سیاه صبر جگرجوش بین

    گر چه دل ریش ما بر سر سودای اوست

    بر دل او یاد ما جمله فراموش بین

    صف زده در پیش او خلق خروشان شده

    تن زده آن ماه را فارغ و خاموش بین

    بهرهٔ ما دیده‌ای ناله و فریاد ازو

    بهرهٔ هر ناکسی بـ..وسـ..ـه و آغـ*ـوش بین

    ساقی فردوس را از پی بازار او

    بر در میخانه‌ها بلبله بر دوش بین

    زلفش یکسو فگن و آنگه در زیر زلف

    جان سنایی ز عشق خسته و مدهوش بین
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    ۱۰۹۸- ای چون تو ندیده جم آخر چه جمالست این
    وی چون تو به عالم کم آخر چه کمالست این

    تو با من و من پویان هر جای ترا جویان

    ای شمع نکورویان آخر چه وصالست این

    زان گلبن انسانی هر دم گلی افشانی

    ای میوهٔ روحانی آخر چه نهالست این

    در وصف تو عقل و جان چون من شده سرگردان

    ای وهم ز تو حیران آخر چه جمالست این

    گفتی که چو من دلبر داری وز من بهتر

    ای جادوی صورت گر آخر چه خیالست این

    ای از پی داغ ما آرایش باغ ما

    ای چشم و چراغ ما آخر چه مثالست این

    هر روز نپویی تو جز عشق نجویی تو

    ای ماه نکویی تو آخر چه خصالست این

    هر روز مرا نرمک بکشی تو به آزرمک

    ای شوخک بی‌شرمک آخر چه وبالست این

    پرسی: چو منی دلبر بینی تو به عالم در

    ای ماه نکو منظر آخر چه سوالست این

    ما را نه بدین سستی زین بیش همی جستی

    ای خسته از آن خستی آخر چه ملالست این

    گفتی همه جا با تو وصلست مرا با تو

    ای بی خود و با ما تو آخر چه دلالست این

    گفتی که سنایی خود داریم و ازو به صد

    ای ناقد نیک و بد آخر چه محالست این
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    ۱۰۹۷- ای شوخ دیده اسب جفا بیش زین مکن
    ما را چو چشم خویش نژند و حزین مکن

    ای ماه روی بر سر ما هر زمان ز جور

    چون دور آسمان دگری به گزین مکن

    مهری که خود نهاده‌ای آن مهر بر مدار

    مهری که خود نموده‌ای آن مهر کین مکن

    گـه چون خدای حاجت ما ز آستان مساز

    گـه چون خلیفه نایب ما ز آستین مکن

    در خال و لب نگر سمر عز و دل مگوی

    در زلف و رخ نگر سخن کفر و دین مکن

    از زلف تابدار نشان گمان مجوی

    نوز روی شرم دار حدیث یقین مکن

    زلفت چو طوق گردن دیو لعین شدست

    رخ چون چراغ حجرهٔ روح‌الامین مکن

    ای ما به روح تیر تو با ما سنان مباش

    ای ما به تن کمان تو با ما کمین مکن

    خواهی که تا چو حلقه بمانیم بر درت

    با ما چو حلقه‌دار لبان چون نگین مکن

    خواهی که لاله پاش نگردد دو چشم من

    از روی خویش چشم خسان لاله چین مکن

    بنشانمان بر آتش و بر تیغ و زینهار

    با هجر خویشمان نفسی همنشین مکن

    تو هم میی و هم شکری هان و هان بتا

    از خود بترس و دیدهٔ ما را چو هین مکن

    ای از کمال و لطف و بزرگی بر آسمان

    عهد و وفا و خدمت ما در زمین مکن

    مردی نه کودکی که زنی هر دم از تری

    خود را چو کودکان و زنان نازنین مکن

    با تو وفا کنیم و تو با ما جفا کنی

    با ما همی چو آن نکنی باری این مکن

    آخر ترا که گفت که در جام بی‌دلان

    وقت علاج سرکه کن و انگبین مکن

    آخر ترا که گفت که با عاشقان خویش

    نان گندمین بدار و سخن گندمین مکن

    آنان فسرده‌اند کشان پوستین کنی

    ما را ز غم چو سوخته‌ای پوستین مکن

    گر چه غریب و بی کس و درویش و عاجزم

    ما را بپرس گـه گهی آخر چنین مکن

    ای پیش تو سنایی گـه یا و گـه الف

    او را به تیغ هجر چو نون و چو سین مکن
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    ۱۰۹۶- ای ماه ماهان چند ازین ای شاه شاهان چند ازین
    پندت سزای بند گشت آخر نگیری پند ازین

    گشتی تو سلطان از کشی تا کی بود این سرکشی

    عادت مکن عاشقی کشی توبه بکن یکچند ازین

    با روی خوب و خوی بد از تو کسی کی برخورد

    این خوی بد در تو رسد بگریز ای دلبند ازین

    تا کی کنی کبر آوری چون عاقبت را بنگری

    ترسم پشیمانی خوری ای یار بد پیوند ازین

    اول که نامت بـرده‌ام صد ضربه از غم خورده‌ام

    زان صد یکی نشمرده‌ام آخر شوی خرسند ازین

    ای هوش و جان بی‌هشان جان و دل عاشق کشان

    از جان ما چد هی نشان روزی اگر پرسند ازین

    از جور تست اندر دعا دست سنایی بر هوا

    از وی وفا از تو جفا آخر نگویی چند ازین
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    ۱۰۹۵- غریب و عاشقم بر من نظر کن
    به نزد عاشقان یک شب گذر کن

    ببین آن روی زرد و چشم گریان

    ز بد عهدی دل خود را خبر کن

    ترا رخصت که داد ای مهر پرور

    که جان عاشقان زیر و زبر کن

    نه بس کاریست کشتن عاشقان را

    برو فرمان بر و کار دگر کن

    سنایی رفت و با خود برد هجران

    تو نامش عاشق خسته جگر کن

    ولیکن چون سحرگاهان بنالد

    ز آه او سحرگاهان حذر کن
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    ۱۰۹۴- ایا معمار دین اول دل و دین را عمارت کن
    پس آنگه خیز و رندن را سحرگاهی زیارت کن

    خرابات ای خراباتی به عین عقل چون دیدی

    نهان از گوشه‌ای ما را به عین سر اشارت کن

    بکش خط بر همه عالم ز بهر رند میخانه

    زیارت رند حضرت را برو مسح و طهارت کن

    جهان کفر و ایمان را ز سوز عشق بر هم زن

    عیار نیک بر کف گیر و یک ساعت عبارت کن

    به سیم و زر خراباتی همی با تو فرو ناید

    تو با رند خراباتی به جان و دل تجارت کن

    حرارت‌های نفسانی بسوزد دینت را روزی

    اگر در راه دین مردی علاج این حرارت کن

    ز دعوی گر کله داری سنایی را کلاهی نه

    ز معنی گر زیان بینی عبارت را کفارت
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    ۱۰۹۳- ای سنایی در ره ایمان قدم هشیار زن
    در مسلمانی قدم با مرد دعوی‌دار زن

    ور تو از اخلاص خواهی تا چو زر خالص شوی

    دیدهٔ اخلاص را چون طوق بر زنار زن

    پی به قلاشی فرو نه فرد گرد از عین ذات

    آتش قلاشی اندر ننگ و نام و عار زن

    درد سوز سـ*ـینه را وقت سحر بنشان ز درد

    وز پی دردی قدم با مرد دردی خوار زن

    عالم سفلی که او جز مرکز پرگار نیست

    چون درین کوی آمدی تو پای بر پرگار زن

    خانهٔ خمـار اگر شد کعبه پیش چشم تو

    لاف از لبیک او در خانهٔ خمـار زن

    ورت ملک و ملک باید پای در تحقیق نه

    ورت جاه و مال باید دست در اسرار زن

    ور نخواهی تا چو فرعون لعین گردی تو خوار

    پس چو ابراهیم پیغمبر قدم در نار زن
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,547
    بالا