شعر مجموعه اشعار جامی

_oxygen

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/04/27
ارسالی ها
967
امتیاز واکنش
3,361
امتیاز
481
الهی غنچهٔ امید بگشای!
گلی از روضهٔ جاوید بنمای
بخندان از لب آن غنچه باغم!
وزین گل عطرپرور کن دماغم!
درین محنت‌سرای بی مواسا
به نعمت‌های خویش‌ام کن شناسا!
ضمیرم را سپاس اندیشه گردان!
زبانم را ستایش‌پیشه گردان!
ز تقویم خرد بهروزی‌ام بخش!
بر اقلیم سخن فیروزی‌ام بخش!
دلی دادی ز گوهر گنج بر گنج
ز گنج دل زبان را کن گهر سنج!
گشادی نافهٔ طبع مرا ناف
معطر کن ز مشکم قاف تا قاف!
ز شعرم خامه را شکرزبان کن!
ز عطرم نامه را عنبرفشان کن!
سخن را خود سرانجامی نمانده‌ست
وز آن نامه بجز نامی نمانده‌ست
درین خم‌خانهٔ شیرین‌فسانه
نمی‌یابم نوایی ز آن ترانه
حریفان باده‌ها خوردند و رفتند
تهی‌خم‌ها رها کردند و رفتند
نبینم پختهٔ این بزم، خامی
که باشد بر کف‌اش ز آن باده، جامی
بیا ساقی رها کن شرمساری!
ز صاف و درد پیش آر آنچه داری


اشعار زیبای جامی
 
  • پیشنهادات
  • _oxygen

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/04/27
    ارسالی ها
    967
    امتیاز واکنش
    3,361
    امتیاز
    481
    به نام آنکه نامش حرز جان‌هاست
    ثنایش جوهر تیغ زبان‌هاست
    زبان در کام، کام از نام او یافت
    نم از سرچشمهٔ انعام او یافت
    خرد را زو نموده دم به دم روی
    هزاران نکتهٔ باریک چون موی
    فلک را انجمن‌افروز از انجم
    زمین را زیب انجم ده به مردم
    مرتب‌ساز سقف چرخ دایر
    فراز چار دیوار عناصر
    قصب‌باف عروسان بهاری
    قیام‌آموز سرو جویباری
    بلندی‌بخش هر همت‌بلندی
    به پستی‌افکن هر خودپسندی
    گـ ـناه آمرز رندان قدح‌خوار
    به طاعت‌گیر پیران ریاکار
    انیس خلوت شب‌زنده‌داران
    رفیق روز در محنت‌گذاران
    ز بحر لطف او ابر بهاری
    کند خار و سمن را آبیاری
    وجودش آن فروزان آفتاب است
    که ذره ذره از وی نوریاب است
    ز بام آسمان تا مرکز خاک
    اگر صد پی به پای وهم و ادراک،
    فرود آییم یا بالا شتابیم
    ز حکمش ذره‌ای بیرون نیاییم
     

    _oxygen

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/04/27
    ارسالی ها
    967
    امتیاز واکنش
    3,361
    امتیاز
    481
    دلا تا کی درین کاخ مجازی
    کنی مانند طفلان خاک‌بازی؟
    تویی آن دست‌پرور مرغ گستاخ
    که بودت آشیان بیرون ازین کاخ
    چرا ز آن آشیان بیگانه گشتی؟
    چو دونان جغد این ویرانه گشتی؟
    بیفشان بال و پر ز آمیـ*ـزش خاک
    بپر تا کنگر ایوان افلاک!
    ببین در رقـ*ـص ارزق‌طیلسانان
    ردای نور بر عالم‌فشانان
    همه دور شباروزی گرفته
    به مقصد راه فیروزی گرفته
    یکی از غرب رو در شرق کرده
    یکی در غرب کشتی غرق کرده
    شده گرم از یکی، هنگامهٔ روز
    یکی را، شب شده هنگامه‌افروز
    یکی حرف سعادت نقش بسته
    یکی سررشتهٔ دولت گسسته
    چنان گرم‌اند در منزل‌بریدن
    کزین جنبش ندانند آرمیدن
    چه داند کس که چندین درچه کارند
    همه تن رو شده، رو در که دارند
    به هر دم تازه‌نقشی می‌نمایند
    ولیکن نقشبندی را نشایند
    عنان تا کی به دست شک سپاری؟
    به هر یک روی «هذا ربی» آری؟
    خلیل آسا در ملک یقین زن!
    نوای «لا احب الافلین» زن!
    کم هر وهم، ترک هر شکی کن!
    رخ «وجهت وجهی» بر یکی کن!
    یکی دان و یکی بین و یکی گوی!
    یکی خواه و یکی خوان و یکی جوی!
    ز هر ذره بدو رویی و راهی‌ست
    بر اثبات وجود او گواهی‌ست
    بود نقش دل هر هوشمندی
    که باید نقش‌ها را نقشبندی
    به لوحی گر هزاران حرف پیداست
    نیاید بی‌قلمزن یک الف راست
    درین ویرانه نتوان یافت خشتی
    برون از قالب نیکو سرشتی
    به خشت از کلک انگشتان نوشته‌ست
    که آن را دست دانائی سرشته‌ست
    ز لوح خشت چون این حرف خوانی
    ز حال خشت‌زن غافل نمانی
    به عالم اینهمه مصنوع، ظاهر
    به صانع چه نه‌ای مشغول‌خاطر؟
    چو دیدی کار، رو در کارگر دار!
    قیاس کارگر از کار بردار!
    دم آخر کز آن کس را گذر نیست
    سر و کار تو جز با کارگر نیست
    بدو آر از همه روی ارادت!
    وز او جو ختم کارت بر سعادت!
     

    _oxygen

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/04/27
    ارسالی ها
    967
    امتیاز واکنش
    3,361
    امتیاز
    481

    یکی دان و یکی بین و یکی گوی!
    یکی خواه و یکی خوان و یکی جوی!

    ز هر ذره بدو رویی و راهی‌ ست
    بر اثبات وجود او گواهی‌ ست
     

    _oxygen

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/04/27
    ارسالی ها
    967
    امتیاز واکنش
    3,361
    امتیاز
    481

    ******

    به نام آنکه نامش حرز جان‌ هاست

    ثنایش جوهر تیغ زبان‌ هاست

    زبان در کام، کام از نام او یافت

    نم از سرچشمه انعام او یافت

    خرد را زو نموده دم به دم روی

    هزاران نکته باریک چون موی


    فلک را انجمن‌ افروز از انجم

    زمین را زیب انجم ده به مردم

    ******
     

    _oxygen

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/04/27
    ارسالی ها
    967
    امتیاز واکنش
    3,361
    امتیاز
    481

    ******

    الهی! کمال الهی تو راست

    جمال جهان پادشاهی تو راست

    جمال تو از وسع بینش، برون

    کمال از حد آفرینش، برون

    بلندی و پستی نخوانم تو را

    مقید به اینها ندانم تو را

    نه تنها بلندی و پستی تویی

    که هستی‌ ده و هست و هستی تویی


    ******
     

    _oxygen

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/04/27
    ارسالی ها
    967
    امتیاز واکنش
    3,361
    امتیاز
    481

    ******

    دم آخر کز آن کس را گذر نیست
    سر و کار تو جز با کارگر نیست

    بدو آر از همه روی ارادت!
    وز او جو ختم کارت بر سعادت!

    ******
     

    _oxygen

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/04/27
    ارسالی ها
    967
    امتیاز واکنش
    3,361
    امتیاز
    481

    دل فارغ ز درد عشق، دل نیست
    تن بی‌ درد دل جز آب و گل نیست

    ز عالم رویت آور در غم عشق!
    که باشد عالمی خوش، عالم عشق

    غم عشق از دل کس کم مبادا!
    دل بی‌ عشق در عالم مبادا!

    ******

    رونق ایام جوانی‌ ست عشق
    مایه‌ کام دو جهانی‌ ست عشق

    میل تحرک به فلک عشق داد
    ذوق تجرد به ملک عشق داد

    ******

    سخن دیباچه دیوان عشق است
    سخن نوباوه بستان عشق است

    خرد را کار و باری جز سخن نیست
    جهان را یادگاری جز سخن نیست

    ******
     

    _oxygen

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/04/27
    ارسالی ها
    967
    امتیاز واکنش
    3,361
    امتیاز
    481

    اگر ایران به جز ویران‌ سرا نیست
    من این ویران‌ سرا را دوست دارم

    اگر تاریخِ ما افسانه‌ رنگ است
    من این افسانه‌ ها را دوست دارم
     

    _oxygen

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/04/27
    ارسالی ها
    967
    امتیاز واکنش
    3,361
    امتیاز
    481

    عاشقی باشم به تو افروخته
    دیده را از دیگران بردوخته

    گرچه باشم ناظر از هر منظری
    جز تو در عالم نبینم دیگری

    ******

    ز بام آسمان تا مرکز خاک
    اگر صد پی به پای وهم و ادراک

    فرود آییم یا بالا شتابیم
    ز حکمش ذره‌ای بیرون نیاییم

    ******

    دریغا که بی ما بسی روزگار
    بروید گل و بشکفد نو بهار

    بسی تیر و مرداد و اردیبهشت
    بیاید که ما خاک باشیم و خشت

    ******
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,538
    بالا