شعر دیوان اشعار مولوی مولانا

:Osenwt

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/05/28
ارسالی ها
788
امتیاز واکنش
4,438
امتیاز
481
محل سکونت
شهر رویای خیالی
بخش ۲۷ - مکر کردن مریدان کی خلوت را بشکن
جمله گفتند ای حکیم رخنه‌جو
این فریب و این جفا با ما مگو

چارپا را قدر طاقت با رنه
بر ضعیفان قدر قوت کار نه

دانهٔ هر مرغ اندازهٔ ویست
طعمهٔ هر مرغ انجیری کیست

طفل را گر نان دهی بر جای شیر
طفل مسکین را از آن نان مرده گیر

چونک دندانها بر آرد بعد از آن
هم بخود گردد دلش جویای نان

مرغ پر نارسته چون پران شود
لقمهٔ هر گربهٔ دران شود

چون بر آرد پر بپرد او بخود
بی‌تکلف بی‌صفیر نیک و بد

دیو را نطق تو خامش می‌کند
گوش ما را گفت تو هش می‌کند

گوش ما هوشست چون گویا توی
خشک ما بحرست چون دریا توی

با تو ما را خاک بهتر از فلک
ای سماک از تو منور تا سمک

بی‌تو ما را بر فلک تاریکیست
با تو ای ماه این فلک باری کیست

صورت رفعت بود افلاک را
معنی رفعت روان پاک را

صورت رفعت برای جسمهاست
جسمها در پیش معنی اسمهاست
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • :Osenwt

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/28
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    4,438
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    شهر رویای خیالی
    بخش ۲۸ - جواب گفتن وزیر کی خلوت را نمی‌شکنم
    گفت حجتهای خود کوته کنید
    پند را در جان و در دل ره کنید

    گر امینم متهم نبود امین
    گر بگویم آسمان را من زمین

    گر کمالم با کمال انکار چیست
    ور نیم این زحمت و آزار چیست

    من نخواهم شد ازین خلوت برون
     
    آخرین ویرایش:

    :Osenwt

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/28
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    4,438
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    شهر رویای خیالی
    بخش ۲۹ - اعتراض مریدان در خلوت وزیر
    جمله گفتند ای وزیر انکار نیست
    گفت ما چون گفتن اغیار نیست

    اشک دیده‌ست از فراق تو دوان
    آه آهست از میان جان روان

    طفل با دایه نه استیزد ولیک
    گرید او گر چه نه بد داند نه نیک

    ما چو چنگیم و تو زخمه می‌زنی
    زاری از ما نه تو زاری می‌کنی

    ما چو ناییم و نوا در ما ز تست
    ما چو کوهیم و صدا در ما ز تست

    ما چو شطرنجیم اندر برد و مات
    برد و مات ما ز تست ای خوش صفات

    ما که باشیم ای تو ما را جان جان
    تا که ما باشیم با تو درمیان

    ما عدمهاییم و هستیهای ما
    تو وجود مطلقی فانی‌نما

    ما همه شیران ولی شیر علم
    حمله‌شان از باد باشد دم‌بدم

    حمله‌شان پیداست و ناپیداست باد
    آنک ناپیداست هرگز گم مباد

    باد ما و بود ما از داد تست
    هستی ما جمله از ایجاد تست

    لـ*ـذت هستی نمودی نیست را
    عاشق خود کرده بودی نیست را

    لـ*ـذت انعام خود را وامگیر
    نقل و باده و جام خود را وا مگیر

    ور بگیری کیت جست و جو کند
    نقش با نقاش چون نیرو کند

    منگر اندر ما مکن در ما نظر
    اندر اکرام و سخای خود نگر

    ما نبودیم و تقاضامان نبود
    لطف تو ناگفتهٔ ما می‌شنود

    نقش باشد پیش نقاش و قلم
    عاجز و بسته چو کودک در شکم

    پیش قدرت خلق جمله بارگه
    عاجزان چون پیش سوزن کارگه

    گاه نقشش دیو و گـه آدم کند
    گاه نقشش شادی و گـه غم کند

    دست نه تا دست جنباند به دفع
    نطق نه تا دم زند در ضر و نفع

    تو ز قرآن بازخوان تفسیر بیت
    گفت ایزد ما رمیت اذ رمیت

    گر بپرانیم تیر آن نه ز ماست
    ما کمان و تیراندازش خداست

    این نه جبر این معنی جباریست
    ذکر جباری برای زاریست

    زاری ما شد دلیل اضطرار
    خجلت ما شد دلیل اختیار

    گر نبودی اختیار این شرم چیست
    وین دریغ و خجلت و آزرم چیست

    زجر شاگردان و استادان چراست
    خاطر از تدبیرها گردان چراست

    ور تو گویی غافلست از جبر او
    ماه حق پنهان کند در ابر رو

    هست این را خوش جواب ار بشنوی
    بگذری از کفر و در دین بگروی

    حسرت و زاری گـه بیماریست
    وقت بیماری همه بیداریست

    آن زمان که می‌شوی بیمار تو
    می‌کنی از جرم استغفار تو

    می‌نماید بر تو زشتی گنه
    می‌کنی نیت که باز آیم به ره

    عهد و پیمان می‌کنی که بعد ازین
    جز که طاعت نبودم کاری گزین

    پس یقین گشت این که بیماری ترا
    می‌ببخشد هوش و بیداری ترا

    پس بدان این اصل را ای اصل‌جو
    هر که را دردست او بردست بو

    هر که او بیدارتر پر دردتر
    هر که او آگاه تر رخ زردتر

    گر ز جبرش آگهی زاریت کو
    بینش زنجیر جباریت کو

    بسته در زنجیر چون شادی کند
    کی اسیر حبس آزادی کند

    ور تو می‌بینی که پایت بسته‌اند
    بر تو سرهنگان شه بنشسته‌اند

    پس تو سرهنگی مکن با عاجزان
    زانک نبود طبع و خوی عاجز آن

    چون تو جبر او نمی‌بینی مگو
    ور همی بینی نشان دید کو

    در هر آن کاری که میلستت بدان
    قدرت خود را همی بینی عیان

    واندر آن کاری که میلت نیست و خواست
    خویش را جبری کنی کین از خداست

    انبیا در کار دنیا جبری‌اند
    کافران در کار عقبی جبری‌اند

    انبیا را کار عقبی اختیار
    جاهلان را کار دنیا اختیار

    زانک هر مرغی بسوی جنس خویش
    می‌پرد او در پس و جان پیش پیش

    کافران چون جنس سجین آمدند
    سجن دنیا را خوش آیین آمدند

    انبیا چون جنس علیین بدند
    سوی علیین جان و دل شدند

    این سخن پایان ندارد لیک ما
    باز گوییم آن تمام قصه را
     
    آخرین ویرایش:

    :Osenwt

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/28
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    4,438
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    شهر رویای خیالی
    بخش ۳۰ - نومید کردن وزیر مریدان را از رفض خلوت

    آن وزیر از اندرون آواز داد
    کای مریدان از من این معلوم باد

    که مرا عیسی چنین پیغام کرد
    کز همه یاران و خویشان باش فرد

    روی در دیوار کن تنها نشین
    وز وجود خویش هم خلوت گزین

    بعد ازین دستوری گفتار نیست
    بعد ازین با گفت و گویم کار نیست

    الوداع ای دوستان من مرده‌ام
    رخت بر چارم فلک بر بـرده‌ام

    تا به زیر چرخ ناری چون حطب
    من نسوزم در عنا و در عطب

    پهلوی عیسی نشینم بعد ازین
    بر فراز آسمان چارمین
     
    آخرین ویرایش:

    :Osenwt

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/28
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    4,438
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    شهر رویای خیالی
    بخش ۳۱ - ولی عهد ساختن وزیر هر یک امیر را جداجدا

    وانگهانی آن امیران را بخواند
    یک‌بیک تنها بهر یک حرف راند
    گفت هر یک را بدین عیسوی
    نایب حق و خلیفهٔ من توی
    وان امیران دگر اتباع تو
    کرد عیسی جمله را اشیاع تو
    هر امیری کو کشد گردن بگیر
    یا بکش یا خود همی دارش اسیر
    لیک تا من زنده‌ام این وا مگو
    تا نمیرم این ریاست را مجو
    تا نمیرم من تو این پیدا مکن
    دعوی شاهی و استیلا مکن
    اینک این طومار و احکام مسیح
    یک بیک بر خوان تو بر امت فصیح
    هر امیری را چنین گفت او جدا
    نیست نایب جز تو در دین خدا
    هر یکی را کرد او یک‌یک عزیز
    هرچه آن را گفت این را گفت نیز
    هر یکی را او یکی طومار داد
    هر یکی ضد دگر بود المراد
    متن آن طومارها بد مختلف
    همچو شکل حرفها یا تاالف
    حکم این طومار ضد حکم آن

    پیش ازین کردیم این ضد را بیان
     
    آخرین ویرایش:

    :Osenwt

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/28
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    4,438
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    شهر رویای خیالی
    بخش ۳۲ - کشتن وزیر خویشتن را در خلوت

    بعد از آن چل روز دیگر در ببست
    خویش کشت و از وجود خود برست
    چونک خلق از مرگ او آگاه شد
    بر سر گورش قیامتگاه شد
    خلق چندان جمع شد بر گور او
    مو کنان جامه‌دران در شور او
    کان عدد را هم خدا داند شمرد
    از عرب وز ترک و از رومی و کرد
    خاک او کردند بر سرهای خویش
    درد او دیدند درمان جای خویش
    آن خلایق بر سر گورش مهی
    کرده خون را از دو چشم خود رهی​
     
    آخرین ویرایش:

    :Osenwt

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/28
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    4,438
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    شهر رویای خیالی
    بخش ۳۳ - طلب کردن امت عیسی علیه‌السلام از امراکی ولی عهد از شما کدامست

    بعد ماهی خلق گفتند ای مهان
    از امیران کیست بر جایش نشان

    تا به جای او شناسیمش امام
    دست و دامن را به دست او دهیم

    چونک شد خورشید و ما را کرد داغ
    چاره نبود بر مقامش از چراغ

    چونک شد از پیش دیده وصل یار
    نایبی باید ازومان یادگار

    چونک گل بگذشت و گلشن شد خراب
    بوی گل را از که یابیم از گلاب

    چون خدا اندر نیاید در عیان
    نایب حق‌اند این پیغامبران

    نه غلط گفتم که نایب با منوب
    گر دو پنداری قبیح آید نه خوب

    نه دو باشد تا توی صورت‌پرست
    پیش او یک گشت کز صورت برست

    چون به صورت بنگری چشم تو دوست
    تو به نورش در نگر کز چشم رست

    نور هر دو چشم نتوان فرق کرد
    چونک در نورش نظر انداخت مرد

    ده چراغ ار حاضر آید در مکان
    هر یکی باشد بصورت غیر آن

    فرق نتوان کرد نور هر یکی
    چون به نورش روی آری بی‌شکی

    گر تو صد سیب و صد آبی بشمری
    صد نماند یک شود چون بفشری

    در معانی قسمت و اعداد نیست
    در معانی تجزیه و افراد نیست

    اتحاد یار با یاران خوشست
    پای معنی‌گیر صورت سرکشست

    صورت سرکش گدازان کن برنج
    تا ببینی زیر او وحدت چو گنج

    ور تو نگدازی عنایتهای او
    خود گدازد ای دلم مولای او

    او نماید هم به دلها خویش را
    او بدوزد خرقهٔ درویش را

    منبسط بودیم یک جوهر همه
    بی‌سر و بی پا بدیم آن سر همه

    یک گهر بودیم همچون آفتاب
    بی گره بودیم و صافی همچو آب

    چون بصورت آمد آن نور سره
    شد عدد چون سایه‌های کنگره

    گنگره ویران کنید از منجنیق
    تا رود فرق از میان این فریق

    شرح این را گفتمی من از مری
    لیک ترسم تا نلغزد خاطری

    نکته‌ها چون تیغ پولادست تیز
    گر نداری تو سپر وا پس گریز

    پیش این الماس بی اسپر میا
    کز بریدن تیغ را نبود حیا

    زین سبب من تیغ کردم در غلاف
    تا که کژخوانی نخواند برخلاف

    آمدیم اندر تمامی داستان
    وز وفاداری جمع راستان

    کز پس این پیشوا بر خاستند
    بر مقامش نایبی می‌خواستند
     
    آخرین ویرایش:

    :Osenwt

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/28
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    4,438
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    شهر رویای خیالی
    بخش ۳۴ - منازعت امرا در ولی عهدی

    یک امیری زان امیران پیش رفت
    پیش آن قوم وفا اندیش رفت
    گفت اینک نایب آن مرد من
    نایب عیسی منم اندر زمن
    اینک این طومار برهان منست
    کین نیابت بعد ازو آن منست
    آن امیر دیگر آمد از کمین
    دعوی او در خلافت بد همین
    از بغـ*ـل او نیز طوماری نمود
    تا برآمد هر دو را خشم جهود
    آن امیران دگر یک‌یک قطار
    برکشیده تیغهای آبدار
    هر یکی را تیغ و طوماری به دست
    درهم افتادند چون پیلان مـسـ*ـت
    صد هزاران مرد ترسا کشته شد
    تا ز سرهای بریده پشته شد
    خون روان شد همچو سیل از چپ و راست
    کوه کوه اندر هوا زین گرد خاست
    تخمهای فتنه‌ها کو کشته بود
    آفت سرهای ایشان گشته بود
    جوزها بشکست و آن کان مغز داشت
    بعد کشتن روح پاک نغز داشت
    کشتن و مردن که بر نقش تنست
    چون انار و سیب را بشکستنست
    آنچ شیرینست او شد ناردانگ
    وانک پوسیده‌ست نبود غیر بانگ
    آنچ با معنیست خود پیدا شود
    وانچ پوسیده‌ست او رسوا شود
    رو بمعنی کوش ای صورت‌پرست
    زانک معنی بر تن صورت‌پرست
    همنشین اهل معنی باش تا
    هم عطا یابی و هم باشی فتی
    جان بی‌معنی درین تن بی‌خلاف
    هست همچون تیغ چوبین در غلاف
    تا غلاف اندر بود باقیمتست
    چون برون شد سوختن را آلتست
    تیغ چوبین را مبر در کارزار
    بنگر اول تا نگردد کار زار
    گر بود چوبین برو دیگر طلب
    ور بود الماس پیش آ با طرب
    تیغ در زرادخانهٔ اولیاست
    دیدن ایشان شما را کیمیاست
    جمله دانایان همین گفته همین
    هست دانا رحمة للعالمین
    گر اناری می‌خری خندان بخر
    تا دهد خنده ز دانهٔ او خبر
    ای مبارک خنده‌اش کو از دهان
    می‌نماید دل چو در از درج جان
    نامبارک خندهٔ آن لاله بود
    کز دهان او سیاهی دل نمود
    نار خندان باغ را خندان کند
    صحبت مردانت از مردان کند
    گر تو سنگ صخره و مرمر شوی
    چون به صاحب دل رسی گوهر شوی
    مهر پاکان درمیان جان نشان
    دل مده الا به مهر دلخوشان
    کوی نومیدی مرو اومیدهاست
    سوی تاریکی مرو خورشیدهاست
    دل ترا در کوی اهل دل کشد
    تن ترا در حبس آب و گل کشد
    هین غذای دل بده از همدلی
    رو بجو اقبال را از مقبلی
     
    آخرین ویرایش:

    :Osenwt

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/28
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    4,438
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    شهر رویای خیالی
    بخش ۳۵ - تعظیم نعت مصطفی صلی الله علیه و سلم کی مذکور بود در انجیل
    بود در انجیل نام مصطفی
    آن سر پیغامبران بحر صفا
    بود ذکر حلیه‌ها و شکل او
    بود ذکر غزو و صوم و اکل او
    طایفهٔ نصرانیان بهر ثواب
    چون رسیدندی بدان نام و خطاب
    بـ..وسـ..ـه دادندی بر آن نام شریف
    رو نهادندی بر آن وصف لطیف
    اندرین فتنه که گفتیم آن گروه
    ایمن از فتنه بدند و از شکوه
    ایمن از شر امیران و وزیر
    در پناه نام احمد مستجیر
    نسل ایشان نیز هم بسیار شد
    نور احمد ناصر آمد یار شد
    وان گروه دیگر از نصرانیان
    نام احمد داشتندی مستهان
    مستهان و خوار گشتند از فتن
    از وزیر شوم‌رای شوم‌فن
    هم مخبط دینشان و حکمشان
    از پی طومارهای کژ بیان
    نام احمد این چنین یاری کند
    تا که نورش چون نگهداری کند
    نام احمد چون حصاری شد حصین
    تا چه باشد ذات آن روح‌الامین
    بعد ازین خون‌ریز درمان ناپذیر
    کاندر افتاد از بلای آن وزیر
     
    آخرین ویرایش:

    :Osenwt

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/28
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    4,438
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    شهر رویای خیالی
    بخش ۳۶ - حکایت پادشاه جهود دیگر کی در هلاک دین عیسی سعی نمود

    یک شه دیگر ز نسل آن جهود
    در هلاک قوم عیسی رو نمود
    گر خبر خواهی ازین دیگر خروج
    سوره بر خوان واسما ذات البروج
    سنت بد کز شه اول بزاد
    این شه دیگر قدم بر وی نهاد
    هر که او بنهاد ناخوش سنتی
    سوی او نفرین رود هر ساعتی
    نیکوان رفتند و سنتها بماند
    وز لئیمان ظلم و لعنتها بماند
    تا قیامت هرکه جنس آن بدان
    در وجود آید بود رویش بدان
    رگ رگست این آب شیرین و آب شور
    در خلایق می‌رود تا نفخ صور
    نیکوان را هست میراث از خوشاب
    آن چه میراثست اورثنا الکتاب
    شد نیاز طالبان ار بنگری
    شعله‌ها از گوهر پیغامبری
    شعله‌ها با گوهران گردان بود
    شعله آن جانب رود هم کان بود
    نور روزن گرد خانه می‌دود
    زانک خور برجی به برجی می‌رود
    هر که را با اختری پیوستگیست
    مر ورا با اختر خود هم‌تگیست
    طالعش گر زهره باشد در طرب
    میل کلی دارد و عشق و طلب
    ور بود مریخی خون‌ریزخو
    جنگ و بهتان و خصومت جوید او
    اخترانند از ورای اختران
    که احتراق و نحس نبود اندر آن
    سایران در آسمانهای دگر
    غیر این هفت آسمان معتبر
    راسخان در تاب انوار خدا
    نه به هم پیوسته نه از هم جدا
    هر که باشد طالع او زان نجوم
    نفس او کفار سوزد در رجوم
    خشم مریخی نباشد خشم او
    منقلب رو غالب و مغلوب خو
    نور غالب ایمن از نقص و غسق
    درمیان اصبعین نور حق
    حق فشاند آن نور را بر جانها
    مقبلان بر داشته دامانها
    و آن نثار نور را وا یافته
    روی از غیر خدا برتافته
    هر که را دامان عشقی نابده
    زان نثار نور بی بهره شده
    جزوها را رویها سوی کلست
    بلبلان را عشق با روی گلست
    گاو را رنگ از برون و مرد را
    از درون جو رنگ سرخ و زرد را
    رنگهای نیک از خم صفاست
    رنگ زشتان از سیاهابهٔ جفاست
    صبغة الله نام آن رنگ لطیف
    لعنة الله بوی این رنگ کثیف
    آنچ از دریا به دریا می‌رود
    از همانجا کامد آنجا می‌رود
    از سر که سیلهای تیزرو
    وز تن ما جان عشق آمیز رو
     
    آخرین ویرایش:

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,549
    بالا