شعر دیوان اشعار مولوی مولانا

:Osenwt

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/05/28
ارسالی ها
788
امتیاز واکنش
4,438
امتیاز
481
محل سکونت
شهر رویای خیالی
بخش ۳۷ - آتش کردن پادشاه جهود و بت نهادن پهلوی آتش کی هر که این بت را سجود کند از آتش برست

آن جهود سگ ببین چه رای کرد
پهلوی آتش بتی بر پای کرد
کانک این بت را سجود آرد برست
ور نیارد در دل آتش نشست
چون سزای این بت نفس او نداد
از بت نفسش بتی دیگر بزاد
مادر بتها بت نفس شماست
زانک آن بت مار و این بت اژدهاست
آهن و سنگست نفس و بت شرار
آن شرار از آب می‌گیرد قرار
سنگ و آهن زآب کی ساکن شود
آدمی با این دو کی ایمن بود
بت سیاهابه‌ست در کوزه نهان
نفس مر آب سیه را چشمه دان
آن بت منحوت چون سیل سیاه
نفس بتگر چشمه‌ای بر آب راه
صد سبو را بشکند یکپاره سنگ
و آب چشمه می‌زهاند بی‌درنگ
بت‌شکستن سهل باشد نیک سهل
سهل دیدن نفس را جهلست جهل
صورت نفس ار بجویی ای پسر
قصهٔ دوزخ بخوان با هفت در
هر نفس مکری و در هر مکر زان
غرقه صد فرعون با فرعونیان
در خدای موسی و موسی گریز
آب ایمان را ز فرعونی مریز
دست را اندر احد و احمد بزن
ای برادر وا ره از بوجهل تن
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • :Osenwt

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/28
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    4,438
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    شهر رویای خیالی
    بخش ۳۸ - به سخن آمدن طفل درمیان آتش و تحریض کردن خلق را در افتادن بتش
    یک زنی با طفل آورد آن جهود
    پیش آن بت و آتش اندر شعله بود
    طفل ازو بستد در آتش در فکند
    زن بترسید و دل از ایمان بکند
    خواست تا او سجده آرد پیش بت
    بانگ زد آن طفل انی لم امت
    اندر آ ای مادر اینجا من خوشم
    گر چه در صورت میان آتشم
    چشم‌بندست آتش از بهر حجاب
    رحمتست این سر برآورده ز جیب
    اندر آ مادر ببین برهان حق
    تا ببینی عشرت خاصان حق
    اندر آ و آب بین آتش‌مثال
    از جهانی کآتش است آبش مثال
    اندر آ اسرار ابراهیم بین
    کو در آتش یافت سرو و یاسمین
    مرگ می‌دیدم گـه زادن ز تو
    سخت خوفم بود افتادن ز تو
    چون بزادم رستم از زندان تنگ
    در جهان خوش‌هوای خوب‌رنگ
    من جهان را چون رحم دیدم کنون
    چون درین آتش بدیدم این سکون
    اندرین آتش بدیدم عالمی
    ذره ذره اندرو عیسی‌دمی
    نک جهان نیست‌شکل هست‌ذات
    و آن جهان هست شکل بی‌ثبات
    اندر آ مادر بحق مادری
    بین که این آذر ندارد آذری
    اندر آ مادر که اقبال آمدست
    اندر آ مادر مده دولت ز دست
    قدرت آن سگ بدیدی اندر آ
    تا ببینی قدرت و لطف خدا
    من ز رحمت می‌کشانم پای تو
    کز طرب خود نیستم پروای تو
    اندر آ و دیگران را هم بخوان
    کاندر آتش شاه بنهادست خوان
    اندر آیید ای مسلمانان همه
    غیر عذب دین عذابست آن همه
    اندر آیید ای همه پروانه‌وار
    اندرین بهره که دارد صد بهار
    بانگ می‌زد درمیان آن گروه
    پر همی شد جان خلقان از شکوه
    خلق خود را بعد از آن بی‌خویشتن
    می‌فکندند اندر آتش مرد و زن
    بی‌موکل بی‌کشش از عشق دوست
    زانک شیرین کردن هر تلخ ازوست
    تا چنان شد کان عوانان خلق را
    منع می‌کردند کآتش در میا
    آن یهودی شد سیه‌رو و خجل
    شد پشیمان زین سبب بیماردل
    کاندر ایمان خلق عاشق‌تر شدند
    در فنای جسم صادق‌تر شدند
    مکر شیطان هم درو پیچید شکر
    دیو هم خود را سیه‌رو دید شکر
    آنچ می‌مالید در روی کسان
    جمع شد در چهرهٔ آن ناکس آن
    آنک می‌درید جامهٔ خلق چست
    شد دریده آن او ایشان درست
     
    آخرین ویرایش:

    :Osenwt

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/28
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    4,438
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    شهر رویای خیالی
    بخش ۳۹ - کژ ماندن دهان آن مرد کی نام محمد را صلی‌الله علیه و سلم بتسخر خواند

    آن دهان کژ کرد و از تسخر بخواند
    مر محمد را دهانش کژ بماند
    باز آمد کای محمد عفو کن
    ای ترا الطاف و علم من لدن
    من ترا افسوس می‌کردم ز جهل
    من بدم افسوس را منسوب و اهل
    چون خدا خواهد که پردهٔ کس درد
    میلش اندر طعنهٔ پاکان برد
    ور خدا خواهد که پوشد عیب کس
    کم زند در عیب معیوبان نفس
    چون خدا خواهد که‌مان یاری کند
    میل ما را جانب زاری کند
    ای خنک چشمی که آن گریان اوست
    وی همایون دل که آن بریان اوست
    آخر هر گریه آخر خنده‌ایست
    مرد آخربین مبارک بنده‌ایست
    هر کجا آب روان سبزه بود
    هر کجا اشکی روان رحمت شود
    باش چون دولاب نالان چشم تر
    تا ز صحن جانت بر روید خضر
    اشک خواهی رحم کن بر اشک‌بار
    رحم خواهی بر ضعیفان رحم آر
     
    آخرین ویرایش:

    :Osenwt

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/28
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    4,438
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    شهر رویای خیالی
    بخش ۴۰ - عتاب کردن آتش را آن پادشاه جهود

    رو به آتش کرد شه کای تندخو
    آن جهان سوز طبیعی خوت کو
    چون نمی‌سوزی چه شد خاصیتت
    یا ز بخت ما دگر شد نیتت
    می‌نبخشایی تو بر آتش‌پرست
    آنک نپرستد ترا او چون برست
    هرگز ای آتش تو صابر نیستی
    چون نسوزی چیست قادر نیستی
    چشم‌بندست این عجب یا هوش‌بند
    چون نسوزاند چنین شعلهٔ بلند
    جادوی کردت کسی یا سیمیاست
    یا خلاف طبع تو از بخت ماست
    گفت آتش من همانم ای شمن
    اندر آ تا تو ببینی تاب من
    طبع من دیگر نگشت و عنصرم
    تیغ حقم هم بدستوری برم
    بر در خرگهٔ سگان ترکمان
    چاپلوسی کرده پیش میهمان
    ور بخرگه بگذرد بیگانه‌رو
    حمله بیند از سگان شیرانه او
    من ز سگ کم نیستم در بندگی
    کم ز ترکی نیست حق در زندگی
    آتش طبعت اگر غمگین کند
    سوزش از امر ملیک دین کند
    آتش طبعت اگر شادی دهد
    اندرو شادی ملیک دین نهد
    چونک غم‌بینی تو استغفار کن
    غم بامر خالق آمد کار کن
    چون بخواهد عین غم شادی شود
    عین بند پای آزادی شود
    باد و خاک و آب و آتش بنده‌اند
    با من و تو مرده با حق زنده‌اند
    پیش حق آتش همیشه در قیام
    همچو عاشق روز و شب پیچان مدام
    سنگ بر آهن زنی بیرون جهد
    هم به امر حق قدم بیرون نهد
    آهن و سنگ هوا بر هم مزن
    کین دو می‌زایند همچون مرد و زن
    سنگ و آهن خود سبب آمد ولیک
    تو به بالاتر نگر ای مرد نیک
    کین سبب را آن سبب آورد پیش
    بی‌سبب کی شد سبب هرگز ز خویش
    و آن سببها کانبیا را رهبرند
    آن سببها زین سببها برترند
    این سبب را آن سبب عامل کند
    باز گاهی بی بر و عاطل کند
    این سبب را محرم آمد عقلها
    و آن سببهاراست محرم انبیا
    این سبب چه بود بتازی گو رسن
    اندرین چه این رسن آمد بفن
    گردش چرخه رسن را علتست
    چرخه گردان را ندیدن زلتست
    این رسنهای سببها در جهان
    هان و هان زین چرخ سرگردان مدان
    تا نمانی صفر و سرگردان چو چرخ
    تا نسوزی تو ز بی‌مغزی چو مرخ
    باد آتش می‌شود از امر حق
    هر دو سرمست آمدند از خمر حق
    آب حلم و آتش خشم ای پسر
    هم ز حق بینی چو بگشایی بصر
    گر نبودی واقف از حق جان باد
    فرق کی کردی میان قوم عاد
    هود گرد مؤمنان خطی کشید
    نرم می‌شد باد کانجا می‌رسید
    هر که بیرون بود زان خط جمله را
    پاره پاره می‌گسست اندر هوا
    همچنین شیبان راعی می‌کشید
    گرد بر گرد رمه خطی پدید
    چون بجمعه می‌شد او وقت نماز
    تا نیارد گرگ آنجا ترک‌تاز
    هیچ گرگی در نرفتی اندر آن
    گوسفندی هم نگشتی زان نشان
    باد حرص گرگ و حرص گوسفند
    دایرهٔ مرد خدا را بود بند
    همچنین باد اجل با عارفان
    نرم و خوش همچون نسیم یوسفان
    آتش ابراهیم را دندان نزد
    چون گزیدهٔ حق بود چونش گزد
    ز آتش خواهــش نـفس نسوزد اهل دین
    باقیان را بـرده تا قعر زمین
    موج دریا چون بامر حق بتاخت
    اهل موسی را ز قبطی وا شناخت
    خاک قارون را چو فرمان در رسید
    با زر و تختش به قعر خود کشید
    آب و گل چون از دم عیسی چرید
    بال و پر بگشاد مرغی شد پرید
    هست تسبیحت بخار آب و گل
    مرغ جنت شد ز نفخ صدق دل
    کوه طور از نور موسی شد به رقـ*ـص
    صوفی کامل شد و رست او ز نقص
    چه عجب گر کوه صوفی شد عزیز
    جسم موسی از کلوخی بود نیز
     
    آخرین ویرایش:

    :Osenwt

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/28
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    4,438
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    شهر رویای خیالی
    بخش ۴۱ - طنز و انکار کردن پادشاه جهود و قبول ناکردن نصیحت خاصان خویش

    این عجایب دید آن شاه جهود
    جز که طنز و جز که انکارش نبود
    ناصحان گفتند از حد مگذران
    مرکب استیزه را چندین مران
    ناصحان را دست بست و بند کرد
    ظلم را پیوند در پیوند کرد
    بانگ آمد کار چون اینجا رسید
    پای دار ای سگ که قهر ما رسید
    بعد از آن آتش چهل گز بر فروخت
    حلقه گشت و آن جهودان را بسوخت
    اصل ایشان بود آتش ز ابتدا
    سوی اصل خویش رفتند انتها
    هم ز آتش زاده بودند آن فریق
    جزوها را سوی کل باشد طریق
    آتشی بودندمؤمن‌سوز و بس
    سوخت خود را آتش ایشان چو خس
    آنک بودست امه الهاویه
    هاویه آمد مرورا زاویه
    مادر فرزند جویان ویست
    اصلها مر فرعها را در پیست
    آبها در حوض اگر زندانیست
    باد نشفش می‌کند کار کانیست
    می‌رهاند می‌برد تا معدنش
    اندک اندک تا نبینی بردنش
    وین نفس جانهای ما را همچنان
    اندک اندک دزدد از حبس جهان
    تا الیه یصعد اطیاب الکلم
    صاعدا منا الی حیث علم
    ترتقی انفاسنا بالمنتقی
    متحفا منا الی دار البقا
    ثم تاتینا مکافات المقال
    ضعف ذاک رحمة من ذی الجلال
    ثم یلجینا الی امثالها
    کی ینال العبد مما نالها
    هکذی تعرج و تنزل دائما
    ذا فلا زلت علیه قائما
    پارسی گوییم یعنی این کشش
    زان طرف آید که آمد آن چشش
    چشم هر قومی به سویی مانده‌ست
    کان طرف یک روز ذوقی رانده‌ست
    ذوق جنس از جنس خود باشد یقین
    ذوق جزو از کل خود باشد ببین
    یا مگر آن قابل جنـ*ـسی بود
    چون بدو پیوست جنس او شود
    همچو آب و نان که جنس ما نبود
    گشت جنس ما و اندر ما فزود
    نقش جنسیت ندارد آب و نان
    ز اعتبار آخر آن را جنس دان
    ور ز غیر جنس باشد ذوق ما
    آن مگر مانند باشد جنس را
    آنک مانندست باشد عاریت
    عاریت باقی نماند عاقبت
    مرغ را گر ذوق آید از صفیر
    چونک جنس خود نیابد شد نفیر
    تشنه را گر ذوق آید از سراب
    چون رسد در وی گریزد جوید آب
    مفلسان هم خوش شوند از زر قلب
    لیک آن رسوا شود در دار ضرب
    تا زر اندودیت از ره نفکند
    تا خیال کژ ترا چه نفکند
    از کلیله باز جو آن قصه را
    واندر آن قصه طلب کن حصه را
     
    آخرین ویرایش:

    :Osenwt

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/28
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    4,438
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    شهر رویای خیالی
    بخش ۴۲ - بیان توکل و ترک جهد گفتن نخچیران بشیر

    طایفهٔ نخچیر در وادی خوش
    بودشان از شیر دایم کش‌مکش
    بس که آن شیر از کمین می در ربود
    آن چرا بر جمله ناخوش گشته بود
    حیله کردند آمدند ایشان بشیر
    کز وظیفه ما ترا داریم سیر
    بعد ازین اندر پی صیدی میا
     
    آخرین ویرایش:

    :Osenwt

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/28
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    4,438
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    شهر رویای خیالی
    بخش ۴۳ - جواب گفتن شیر نخچیران را و فایدهٔ جهد گفتن

    گفت آری گر وفا بینم نه مکر
    مکرها بس دیده‌ام از زید و بکر
    من هلاک فعل و مکر مردمم
    من گزیدهٔ زخم مار و کزدمم
    مردم نفس از درونم در کمین
    از همه مردم بتر در مکر و کین
    گوش من لایلدغ المؤمن شنید
    قول پیغامبر بجان و دل گزید
     
    آخرین ویرایش:

    :Osenwt

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/28
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    4,438
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    شهر رویای خیالی
    بخش ۴۴ - ترجیح نهادن نخچیران توکل را بر جهد و اکتساب​

    جمله گفتند ای حکیم با خبر
    الحذر دع لیس یغنی عن قدر​
    در حذر شوریدن شور و شرست
    رو توکل کن توکل بهترست​
    با قضا پنجه مزن ای تند و تیز
    تا نگیرد هم قضا با تو ستیز​
    مرده باید بود پیش حکم حق
    تا نیاید زخم از رب الفلق​
     
    آخرین ویرایش:

    :Osenwt

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/28
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    4,438
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    شهر رویای خیالی
    بخش ۴۵ - ترجیح نهادن شیر جهد و اکتساب را بر توکل و تسلیم

    گفت آری گر توکل رهبرست
    این سبب هم سنت پیغمبرست
    گفت پیغامبر به آواز بلند
    با توکل زانوی اشتر ببند
    رمز الکاسب حبیب الله شنو
    از توکل در سبب کاهل مشو
     
    آخرین ویرایش:

    :Osenwt

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/28
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    4,438
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    شهر رویای خیالی
    بخش ۴۶ - ترجیح نهادن نخچیران توکل را بر اجتهاد

    قوم گفتندش که کسب از ضعف خلق
    لقمهٔ تزویر دان بر قدر حلق
    نیست کسبی از توکل خوب‌تر
    چیست از تسلیم خود محبوب‌تر
    بس گریزند از بلا سوی بلا
    بس جهند از مار سوی اژدها
    حیله کرد انسان و حیله‌ش دام بود
    آنک جان پنداشت خون‌آشام بود
    در ببست و دشمن اندر خانه بود
    حیلهٔ فرعون زین افسانه بود
    صد هزاران طفل کشت آن کینه‌کش
    وانک او می‌جست اندر خانه‌اش
    دیدهٔ ما چون بسی علت دروست
    رو فنا کن دید خود در دید دوست
    دید ما را دید او نعم العوض
    یابی اندر دید او کل غرض
    طفل تا گیرا و تا پویا نبود
    مرکبش جز گردن بابا نبود
    چون فضولی گشت و دست و پا نمود
    در عنا افتاد و در کور و کبود
    جانهای خلق پیش از دست و پا
    می‌پریدند از وفا اندر صفا
    چون بامر اهبطوا بندی شدند
    حبس خشم و حرص و خرسندی شدند
    ما عیال حضرتیم و شیرخواه
    گفت الخلق عیال للاله
    آنک او از آسمان باران دهد
    هم تواند کو ز رحمت نان دهد
     
    آخرین ویرایش:

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,547
    بالا