شعر دیوان اشعار مولوی مولانا

:Osenwt

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/05/28
ارسالی ها
788
امتیاز واکنش
4,438
امتیاز
481
محل سکونت
شهر رویای خیالی

بخش ۷۷ - آمدن رسول روم تا امیرالمؤمنین عمر رضی‌الله عنه و دیدن او کرامات عمر را رضی‌الله عنه
تا عمر آمد ز قیصر یک رسول
در مدینه از بیابان نغول
گفت کو قصر خلیفه ای حشم
تا من اسپ و رخت را آنجا کشم
قوم گفتندش که او را قصر نیست
مر عمر را قصر جان روشنیست
گرچه از میری ورا آوازه‌ایست
همچو درویشان مر او را کازه‌ایست
ای برادر چون ببینی قصر او
چونک در چشم دلت رستست مو
چشم دل از مو و علت پاک آر
وانگه آن دیدار قصرش چشم دار
هر که را هست از هوسها جان پاک
زود بیند حضرت و ایوان پاک
چون محمد پاک شد زین نار و دود
هر کجا رو کرد وجه الله بود
چون رفیقی وسوسهٔ بدخواه را
کی بدانی ثم وجه الله را
هر که را باشد ز سـ*ـینه فتح باب
بیند او بر چرخ دل صد آفتاب
حق پدیدست از میان دیگران
همچو ماه اندر میان اختران
دو سر انگشت بر دو چشم نه
هیچ بینی از جهان انصاف ده
گر نبینی این جهان معدوم نیست
عیب جز ز انگشت نفس شوم نیست
تو ز چشم انگشت را بر دار هین
وانگهانی هرچه می‌خواهی ببین
نوح را گفتند امت کو ثواب
گفت او زان سوی واستغشوا ثیاب
رو و سر در جامه‌ها پیچیده‌اید
لاجرم با دیده و نادیده‌اید
آدمی دیدست و باقی پوستست
دید آنست آن که دید دوستست
چونک دید دوست نبود کور به
دوست کو باقی نباشد دور به
چون رسول روم این الفاظ تر
در سماع آورد شد مشتاق‌تر
دیده را بر جستن عمر گماشت
رخت را و اسپ را ضایع گذاشت
هر طرف اندر پی آن مرد کار
می‌شدی پرسان او دیوانه‌وار
کین چنین مردی بود اندر جهان
وز جهان مانند جان باشد نهان
جست او را تاش چون بنده بود
لاجرم جوینده یابنده بود
دید اعرابی زنی او را دخیل
گفت عمر نک به زیر آن نخیل
زیر خرمابن ز خلقان او جدا
زیر سایه خفته بین سایهٔ خدا
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • :Osenwt

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/28
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    4,438
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    شهر رویای خیالی
    بخش ۷۸ - یافتن رسول روم امیرالمؤمنین عمر را رضی‌الله عنه خفته به زیر درخت
    آمد او آنجا و از دور ایستاد
    مر عمر را دید و در لرز اوفتاد
    هیبتی زان خفته آمد بر رسول
    حالتی خوش کرد بر جانش نزول
    مهر و هیبت هست ضد همدگر
    این دو ضد را دید جمع اندر جگر
    گفت با خود من شهان را دیده‌ام
    پیش سلطانان مه و بگزیده‌ام
    از شهانم هیبت و ترسی نبود
    هیبت این مرد هوشم را ربود
    رفته‌ام در بیشهٔ شیر و پلنگ
    روی من زیشان نگردانید رنگ
    بس شدستم در مصاف و کارزار
    همچو شیر آن دم که باشد کارزار
    بس که خوردم بس زدم زخم گران
    دل قوی‌تر بوده‌ام از دیگران
    بی‌سلاح این مرد خفته بر زمین
    من به هفت اندام لرزان چیست این
    هیبت حقست این از خلق نیست
    هیبت این مرد صاحب دلق نیست
    هر که ترسید از حق او تقوی گزید
    ترسد از وی جن و انس و هر که دید
    اندرین فکرت به حرمت دست بست
    بعد یک ساعت عمر از خواب جست
    کرد خدمت مر عمر را و سلام
    گفت پیغامبر سلام آنگه کلام
    پس علیکش گفت و او را پیش خواند
    ایمنش کرد و به پیش خود نشاند
    لاتخافوا هست نزل خایفان
    هست در خور از برای خایف آن
    هر که ترسد مر ورا ایمن کنند
    مر دل ترسنده را ساکن کنند
    آنک خوفش نیست چون گویی مترس
    درس چه‌دهی نیست او محتاج درس
    آن دل از جا رفته را دلشاد کرد
    خاطر ویرانش را آباد کرد
    بعد از آن گفتش سخنهای دقیق
    وز صفات پاک حق نعم الرفیق
    وز نوازشهای حق ابدال را
    تا بداند او مقام و حال را
    حال چون جلوه‌ست زان زیبا عروس
    وین مقام آن خلوت آمد با عروس
    جلوه بیند شاه و غیر شاه نیز
    وقت خلوت نیست جز شاه عزیز
    جلوه کرده خاص و عامان را عروس
    خلوت اندر شاه باشد با عروس
    هست بسیار اهل حال از صوفیان
    نادرست اهل مقام اندر میان
    از منازلهای جانش یاد داد
    وز سفرهای روانش یاد داد
    وز زمانی کز زمان خالی بدست
    وز مقام قدس که اجلالی بدست
    وز هوایی کاندرو سیمرغ روح
    پیش ازین دیدست پرواز و فتوح
    هر یکی پروازش از آفاق بیش
    وز امید و نهمت مشتاق بیش
    چون عمر اغیاررو را یار یافت
    جان او را طالب اسرار یافت
    شیخ کامل بود و طالب مشتهی
    مرد چابک بود و مرکب درگهی
    دید آن مرشد که او ارشاد داشت
    تخم پاک اندر زمین پاک کاشت
     
    آخرین ویرایش:

    :Osenwt

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/28
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    4,438
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    شهر رویای خیالی
    بخش ۷۹ - سوال کردن رسول روم از امیرالمؤمنین عمر رضی‌الله عنه

    مرد گفتش کای امیرالمؤمنین
    جان ز بالا چون در آمد در زمین
    مرغ بی‌اندازه چون شد در قفس
    گفت حق بر جان فسون خواند و قصص
    بر عدمها کان ندارد چشم و گوش
    چون فسون خواند همی آید به جوش
    از فسون او عدمها زود زود
     
    آخرین ویرایش:

    :Osenwt

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/28
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    4,438
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    شهر رویای خیالی
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]

    بخش ۸۰ - اضافت کردن آدم علیه‌السلام آن زلت را به خویشتن کی ربنا ظلمنا و اضافت کردن ابلیس گـ ـناه خود را به خدای تعالی کی بما اغویتنی
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    کرد حق و کرد ما هر دو ببین​

    کرد ما را هست دان پیداست این​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    گر نباشد فعل خلق اندر میان​

    پس مگو کس را چرا کردی چنان​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    خلق حق افعال ما را موجدست​

    فعل ما آثار خلق ایزدست​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ناطقی یا حرف بیند یا غرض​

    کی شود یک دم محیط دو عرض​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    گر به معنی رفت شد غافل ز حرف​

    پیش و پس یک دم نبیند هیچ طرف​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    آن زمان که پیش‌بینی آن زمان​

    تو پس خود کی ببینی این بدان​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    چون محیط حرف و معنی نیست جان​

    چون بود جان خالق این هر دوان​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    حق محیط جمله آمد ای پسر​

    وا ندارد کارش از کار دگر​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    گفت شیطان که بما اغویتنی​

    کرد فعل خود نهان دیو دنی​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    گفت آدم که ظلمنا نفسنا​

    او ز فعل حق نبد غافل چو ما​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    در گنه او از ادب پنهانش کرد​

    زان گنه بر خود زدن او بر بخورد​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    بعد توبه گفتش ای آدم نه من​

    آفریدم در تو آن جرم و محن​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    نه که تقدیر و قضای من بد آن​

    چون به وقت عذر کردی آن نهان​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    گفت ترسیدم ادب نگذاشتم​

    گفت هم من پاس آنت داشتم​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    هر که آرد حرمت او حرمت برد​

    هر که آرد قند لوزینه خورد​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    طیبات از بهر کی للطیبین​

    یار را خوش کن برنجان و ببین​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    یک مثال ای دل پی فرقی بیار​

    تا بدانی جبر را از اختیار​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    دست کان لرزان بود از ارتعاش​

    وانک دستی تو بلرزانی ز جاش​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    هر دو جنبش آفریدهٔ حق شناس​

    لیک نتوان کرد این با آن قیاس​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    زان پشیمانی که لرزانیدیش​

    مرتعش را کی پشیمان دیدیش​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    بحث عقلست این چه عقل آن حیله‌گر​

    تا ضعیفی ره برد آنجا مگر​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    بحث عقلی گر در و مرجان بود​

    آن دگر باشد که بحث جان بود​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    بحث جان اندر مقامی دیگرست​

    بادهٔ جان را قوامی دیگرست​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    آن زمان که بحث عقلی ساز بود​

    این عمر با بوالحکم همراز بود​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    چون عمر از عقل آمد سوی جان​

    بوالحکم بوجهل شد در حکم آن​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    سوی حس و سوی عقل او کاملست​

    گرچه خود نسبت به جان او جاهلست​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    بحث عقل و حس اثر دان یا سبب​

    بحث جانی یا عجب یا بوالعجب​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ضؤ جان آمد نماند ای مستضی​

    لازم و ملزوم و نافی مقتضی​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    زانک بینایی که نورش بازغست​

    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    از دلیل چون عصا بس فارغست​

    [/BCOLOR]
     
    آخرین ویرایش:

    :Osenwt

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/28
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    4,438
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    شهر رویای خیالی
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]بخش ۸۱ - تفسیر و هو معکم اینما کنتم


    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    بار دیگر ما به قصه آمدیم​

    ما از آن قصه برون خود کی شدیم​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    گر به جهل آییم آن زندان اوست​

    ور به علم آییم آن ایوان اوست​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ور به خواب آییم مستان وییم​

    ور به بیداری به دستان وییم​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ور بگرییم ابر پر زرق وییم​

    ور بخندیم آن زمان برق وییم​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ور بخشم و جنگ عکس قهر اوست​

    ور بصلح و عذر عکس مهر اوست​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ما کییم اندر جهان پیچ پیچ​

    چون الف او خود چه دارد هیچ‌هیچ​
    [/BCOLOR]
     
    آخرین ویرایش:

    :Osenwt

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/28
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    4,438
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    شهر رویای خیالی
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]بخش ۸۲ - سؤال کردن رسول روم از عمر رضی‌الله عنه از سبب ابتلای ارواح با این آب و گل جسم


    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    گفت یا عمر چه حکمت بود و سر​

    حبس آن صافی درین جای کدر​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    آب صافی در گلی پنهان شده​

    جان صافی بستهٔ ابدان شده​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    گفت تو بحثی شگرفی می‌کنی​

    معنیی را بند حرفی می‌کنی​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    حبس کردی معنی آزاد را​

    بند حرفی کرده‌ای تو یاد را​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    از برای فایده این کرده‌ای​

    تو که خود از فایده در پرده‌ای​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    آنک از وی فایده زاییده شد​

    چون نبیند آنچ ما را دیده شد​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    صد هزاران فایده‌ست و هر یکی​

    صد هزاران پیش آن یک اندکی​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    آن دم نطقت که جزو جزوهاست​

    فایده شد کل کل خالی چراست​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    تو که جزوی کار تو با فایده‌ست​

    پس چرا در طعن کل آری تو دست​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    گفت را گر فایده نبود مگو​

    ور بود هل اعتراض و شکر جو​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    شکر یزدان طوق هر گردن بود​

    نی جدال و رو ترش کردن بود​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    گر ترش‌رو بودن آمد شکر و بس​

    پس چو سرکه شکرگویی نیست کس​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    سرکه را گر راه باید در جگر​

    گو بشو سرکنگبین او از شکر​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    معنی اندر شعر جز با خبط نیست​

    چون قلاسنگست و اندر ضبط نیست​
    [/BCOLOR]
     
    آخرین ویرایش:

    :Osenwt

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/28
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    4,438
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    شهر رویای خیالی
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]بخش ۸۳ - در معنی آنک من اراد ان یجلس مع الله فلیجلس مع اهل التصوف


    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    آن رسول از خود بشد زین یک دو جام​

    نی رسالت یاد ماندش نی پیام​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    واله اندر قدرت الله شد​

    آن رسول اینجا رسید و شاه شد​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    سیل چون آمد به دریا بحر گشت​

    دانه چون آمد به مزرع گشت کشت​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    چون تعلق یافت نان با بوالبشر​

    نان مرده زنده گشت و با خبر​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    موم و هیزم چون فدای نار شد​

    ذات ظلمانی او انوار شد​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    سنگ سرمه چونک شد در دیدگان​

    گشت بینایی شد آنجا دیدبان​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ای خنک آن مرد کز خود رسته شد​

    در وجود زنده‌ای پیوسته شد​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    وای آن زنده که با مرده نشست​

    مرده گشت و زندگی از وی بجست​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    چون تو در قرآن حق بگریختی​

    با روان انبیا آمیختی​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    هست قرآن حالهای انبیا​

    ماهیان بحر پاک کبریا​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ور بخوانی و نه‌ای قرآن‌پذیر​

    انبیا و اولیا را دیده گیر​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ور پذیرایی چو بر خوانی قصص​

    مرغ جانت تنگ آید در قفس​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    مرغ کو اندر قفس زندانیست​

    می‌نجوید رستن از نادانیست​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    روحهایی کز قفسها رسته‌اند​

    انبیاء رهبر شایسته‌اند​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    از برون آوازشان آید ز دین​

    که ره رستن ترا اینست این​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ما بذین رستیم زین تنگین قفس​

    جز که این ره نیست چارهٔ این قفس​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    خویش را رنجور سازی زار زار​

    تا ترا بیرون کنند از اشتهار​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    که اشتهار خلق بند محکمست​

    در ره این از بند آهن کی کمست​
    [/BCOLOR]
     
    آخرین ویرایش:

    :Osenwt

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/28
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    4,438
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    شهر رویای خیالی
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]بخش ۸۴ - قصهٔ بازرگان کی طوطی محبوس او او را پیغام داد به طوطیان هندوستان هنگام رفتن به تجارت


    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    بود بازرگان و او را طوطیی​

    در قفس محبوس زیبا طوطیی​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    چونک بازرگان سفر را ساز کرد​

    سوی هندستان شدن آغاز کرد​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    هر غلام و هر کنیزک را ز جود​

    گفت بهر تو چه آرم گوی زود​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    هر یکی از وی مرادی خواست کرد​

    جمله را وعده بداد آن نیک مرد​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    گفت طوطی را چه خواهی ارمغان​

    کارمت از خطهٔ هندوستان​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    گفتش آن طوطی که آنجا طوطیان​

    چون ببینی کن ز حال من بیان​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    کان فلان طوطی که مشتاق شماست​

    از قضای آسمان در حبس ماست​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    بر شما کرد او سلام و داد خواست​

    وز شما چاره و ره ارشاد خواست​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    گفت می‌شاید که من در اشتیاق​

    جان دهم اینجا بمیرم در فراق​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    این روا باشد که من در بند سخت​

    گـه شما بر سبزه گاهی بر درخت​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    این چنین باشد وفای دوستان​

    من درین حبس و شما در گلستان​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    یاد آرید ای مهان زین مرغ زار​

    یک صبوحی درمیان مرغزار​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    یاد یاران یار را میمون بود​

    خاصه کان لیلی و این مجنون بود​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ای حریفان بت موزون خود​

    من قدحها می‌خورم پر خون خود​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    یک قدح می‌نوش کن بر یاد من​

    گر نمی‌خواهی که بدهی داد من​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    یا بیاد این فتادهٔ خاک‌بیز​

    چونک خوردی جرعه‌ای بر خاک ریز​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ای عجب آن عهد و آن سوگند کو​

    وعده‌های آن لب چون قند کو​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    گر فراق بنده از بد بندگیست​

    چون تو با بد بد کنی پس فرق چیست​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ای بدی که تو کنی در خشم و جنگ​

    با طرب‌تر از سماع و بانگ چنگ​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ای جفای تو ز دولت خوب‌تر​

    و انتقام تو ز جان محبوب‌تر​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    نار تو اینست نورت چون بود​

    ماتم این تا خود که سورت چون بود​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    از حلاوتها که دارد جور تو​

    وز لطافت کس نیابد غور تو​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    نالم و ترسم که او باور کند​

    وز کرم آن جور را کمتر کند​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    عاشقم بر قهر و بر لطفش بجد​

    بوالعجب من عاشق این هر دو ضد​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    والله ار زین خار در بستان شوم​

    همچو بلبل زین سبب نالان شوم​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    این عجب بلبل که بگشاید دهان​

    تا خورد او خار را با گلستان​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    این چه بلبل این نهنگ آتشیست​

    جمله ناخوشها ز عشق او را خوشیست​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    عاشق کلست و خود کلست او​

    عاشق خویشست و عشق خویش‌جو​
    [/BCOLOR]
     
    آخرین ویرایش:

    :Osenwt

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/28
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    4,438
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    شهر رویای خیالی
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]بخش ۸۵ - صفت اجنحهٔ طیور عقول الهی


    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    قصهٔ طوطی جان زین سان بود​

    کو کسی کو محرم مرغان بود​

    کو یکی مرغی ضعیفی بی‌گـ ـناه​
    و اندرون او سلیمان با سپاه​
    چون بنالد زار بی‌شکر و گله​
    افتد اندر هفت گردون غلغله​
    هر دمش صد نامه صد پیک از خدا​
    یا ربی زو شصت لبیک از خدا​
    زلت او به ز طاعت نزد حق​
    پیش کفرش جمله ایمانها خلق​
    هر دمی او را یکی معراج خاص​
    بر سر تاجش نهد صد تاج خاص​
    صورتش بر خاک و جان بر لامکان​
    لامکانی فوق وهم سالکان​
    لامکانی نه که در فهم آیدت​
    هر دمی در وی خیالی زایدت​
    بل مکان و لامکان در حکم او​
    همچو در حکم بهشتی چار جو​
    شرح این کوته کن و رخ زین بتاب​
    دم مزن والله اعلم بالصواب​
    باز می‌گردیم ما ای دوستان​
    سوی مرغ و تاجر و هندوستان​
    مرد بازرگان پذیرفت این پیام​
    کو رساند سوی جنس از وی سلام​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
     
    آخرین ویرایش:

    :Osenwt

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/28
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    4,438
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    شهر رویای خیالی
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]

    بخش ۸۶ - دیدن خواجه طوطیان هندوستان را در دشت و پیغام رسانیدن از آن طوطی
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    چونک تا اقصای هندستان رسید​

    در بیابان طوطیی چندی بدید​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    مرکب استانید پس آواز داد​

    آن سلام و آن امانت باز داد​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    طوطیی زان طوطیان لرزید بس​

    اوفتاد و مرد و بگسستش نفس​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    شد پشیمان خواجه از گفت خبر​

    گفت رفتم در هلاک جانور​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    این مگر خویشست با آن طوطیک​

    این مگر دو جسم بود و روح یک​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    این چرا کردم چرا دادم پیام​

    سوختم بیچاره را زین گفت خام​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    این زبان چون سنگ و هم آهن وشست​

    وانچ بجهد از زبان چون آتشست​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    سنگ و آهن را مزن بر هم گزاف​

    گـه ز روی نقل و گـه از روی لاف​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    زانک تاریکست و هر سو پنبه‌زار​

    درمیان پنبه چون باشد شرار​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ظالم آن قومی که چشمان دوختند​

    زان سخنها عالمی را سوختند​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    عالمی را یک سخن ویران کند​

    روبهان مرده را شیران کند​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    جانها در اصل خود عیسی‌دمند​

    یک زمان زخمند و گاهی مرهمند​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    گر حجاب از جانها بر خاستی​

    گفت هر جانی مسیح‌آساستی​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    گر سخن خواهی که گویی چون شکر​

    صبر کن از حرص و این حلوا مخور​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    صبر باشد مشتهای زیرکان​

    هست حلوا آرزوی کودکان​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    هرکه صبر آورد گردون بر رود​

    هر که حلوا خورد واپس‌تر رود​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
     
    آخرین ویرایش:

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,544
    بالا