شعر دیوان اشعار مولوی مولانا

:Osenwt

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/05/28
ارسالی ها
788
امتیاز واکنش
4,438
امتیاز
481
محل سکونت
شهر رویای خیالی
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
[/BCOLOR]بخش ۸۷ - تفسیر قول فریدالدین عطار قدس الله روحه تو صاحب نفسی ای غافل میان خاک خون می‌خور که صاحب‌دل اگر زهری خورد آن انگبین باشد


[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
صاحب دل را ندارد آن زیان​

گر خورد او زهر قاتل را عیان​
زانک صحت یافت و از پرهیز رست​
طالب مسکین میان تب درست​
گفت پیغامبر که ای مرد جری​
هان مکن با هیچ مطلوبی مری​
در تو نمرودیست آتش در مرو​
رفت خواهی اول ابراهیم شو​
چون نه‌ای سباح و نه دریایی​
در میفکن خویش از خودراییی​
او ز آتش ورد احمر آورد​
از زیانها سود بر سر آورد​
کاملی گر خاک گیرد زر شود​
ناقص ار زر برد خاکستر شود​
چون قبول حق بود آن مرد راست​
دست او در کارها دست خداست​
دست ناقص دست شیطانست و دیو​
زانک اندر دام تکلیفست و ریو​
جهل آید پیش او دانش شود​
جهل شد علمی که در منکر رود​
هرچه گیرد علتی علت شود​
کفر گیرد کاملی ملت شود​
ای مری کرده پیاده با سوار​
سر نخواهی برد اکنون پای دار​
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
[/BCOLOR]
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • :Osenwt

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/28
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    4,438
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    شهر رویای خیالی
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]بخش ۸۸ - تعظیم ساحران مر موسی را علیه‌السلام کی چه می‌فرمایی اول تو اندازی عصا


    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ساحران در عهد فرعون لعین​

    چون مری کردند با موسی بکین​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    لیک موسی را مقدم داشتند​

    ساحران او را مکرم داشتند​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    زانک گفتندش که فرمان آن تست​

    گر همی خواهی عصا تو فکن نخست​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    گفت نی اول شما ای ساحران​

    افکنید ان مکرها را درمیان​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    این قدر تعظیم دینشان را خرید​

    کز مری آن دست و پاهاشان برید​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ساحران چون حق او بشناختند​

    دست و پا در جرم آن در باختند​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    لقمه و نکته‌ست کامل را حلال​

    تو نه‌ای کامل مخور می‌باش لال​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    چون تو گوشی او زبان نی جنس تو​

    گوشها را حق بفرمود انصتوا​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    کودک اول چون بزاید شیرنوش​

    مدتی خامش بود او جمله گوش​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    مدتی می‌بایدش لب دوختن​

    از سخن تا او سخن آموختن​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ور نباشد گوش و تی‌تی می‌کند​

    خویشتن را گنگ گیتی می‌کند​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    کر اصلی کش نبد ز آغاز گوش​

    لال باشد کی کند در نطق جوش​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    زانک اول سمع باید نطق را​

    سوی منطق از ره سمع اندر آ​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    وادخلوا الابیات من ابوابها​

    واطلبوا الاغراض فی اسبابها​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    نطق کان موقوف راه سمع نیست​

    جز که نطق خالق بی‌طمع نیست​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    مبدعست او تابع استاد نی​

    مسند جمله ورا اسناد نی​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    باقیان هم در حرف هم در مقال​

    تابع استاد و محتاج مثال​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    زین سخن گر نیستی بیگانه‌ای​

    دلق و اشکی گیر در ویرانه‌ای​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    زانک آدم زان عتاب از اشک رست​

    اشک تر باشد دم توبه‌پرست​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    بهر گریه آمد آدم بر زمین​

    تا بود گریان و نالان و حزین​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    آدم از فردوس و از بالای هفت​

    پای ماچان از برای عذر رفت​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    گر ز پشت آدمی وز صلب او​

    در طلب می‌باش هم در طلب او​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ز آتش دل و آب دیده نقل ساز​

    بوستان از ابر و خورشیدست باز​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    تو چه دانی ذوق آب دیدگان​

    عاشق نانی تو چون نادیدگان​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    گر تو این انبان ز نان خالی کنی​

    پر ز گوهرهای اجلالی کنی​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    طفل جان از شیر شیطان باز کن​

    بعد از آنش با ملک انباز کن​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    تا تو تاریک و ملول و تیره‌ای​

    دان که با دیو لعین همشیره‌ای​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    لقمه‌ای کو نور افزود و کمال​

    آن بود آورده از کسب حلال​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    روغنی کاید چراغ ما کشد​

    آب خوانش چون چراغی را کشد​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    علم و حکمت زاید از لقمهٔ حلال​

    عشق و رقت آید از لقمهٔ حلال​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    چون ز لقمه تو حسد بینی و دام​

    جهل و غفلت زاید آن را دان حرام​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    هیچ گندم کاری و جو بر دهد​

    دیده‌ای اسپی که کرهٔ خر دهد​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    لقمه تخمست و برش اندیشه‌ها​

    لقمه بحر و گوهرش اندیشه‌ها​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    زاید از لقمهٔ حلال اندر دهان​

    میل خدمت عزم رفتن آن جهان​
    [/BCOLOR]
     
    آخرین ویرایش:

    :Osenwt

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/28
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    4,438
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    شهر رویای خیالی
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]بخش ۸۹ - باز گفتن بازرگان با طوطی آنچ دید از طوطیان هندوستان


    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    کرد بازرگان تجارت را تمام​

    باز آمد سوی منزل دوستکام​
    هر غلامی را بیاورد ارمغان​
    هر کنیزک را ببخشید او نشان​
    گفت طوطی ارمغان بنده کو​
    آنچ دیدی و آنچ گفتی بازگو​
    گفت نه من خود پشیمانم از آن​
    دست خود خایان و انگشتان گزان​
    من چرا پیغام خامی از گزاف​
    بردم از بی‌دانشی و از نشاف​
    گفت ای خواجه پشیمانی ز چیست​
    چیست آن کین خشم و غم را مقتضیست​
    گفت گفتم آن شکایتهای تو​
    با گروهی طوطیان همتای تو​
    آن یکی طوطی ز دردت بوی برد​
    زهره‌اش بدرید و لرزید و بمرد​
    من پشیمان گشتم این گفتن چه بود​
    لیک چون گفتم پشیمانی چه سود​
    نکته‌ای کان جست ناگه از زبان​
    همچو تیری دان که آن جست از کمان​
    وا نگردد از ره آن تیر ای پسر​
    بند باید کرد سیلی را ز سر​
    چون گذشت از سر جهانی را گرفت​
    گر جهان ویران کند نبود شگفت​
    فعل را در غیب اثرها زادنیست​
    و آن موالیدش بحکم خلق نیست​
    بی‌شریکی جمله مخلوق خداست​
    آن موالید ار چه نسبتشان به ماست​
    زید پرانید تیری سوی عمرو​
    عمرو را بگرفت تیرش همچو نمر​
    مدت سالی همی زایید درد​
    دردها را آفریند حق نه مرد​
    زید رامی آن دم ار مرد از وجل​
    دردها می‌زاید آنجا تا اجل​
    زان موالید وجع چون مرد او​
    زید را ز اول سبب قتال گو​
    آن وجعها را بدو منسوب دار​
    گرچه هست آن جمله صنع کردگار​
    همچنین کشت و دم و دام و جماع​
    آن موالیدست حق را مستطاع​
    اولیا را هست قدرت از اله​
    تیر جسته باز آرندش ز راه​
    بسته درهای موالید از سبب​
    چون پشیمان شد ولی زان دست رب​
    گفته ناگفته کند از فتح باب​
    تا از آن نه سیخ سوزد نه کباب​
    از همه دلها که آن نکته شنید​
    آن سخن را کرد محو و ناپدید​
    گرت برهان باید و حجت مها​
    بازخوان من آیة او ننسها​
    آیت انسوکم ذکری بخوان​
    قدرت نسیان نهادنشان بدان​
    چون به تذکیر و به نسیان قادرند​
    بر همه دلهای خلقان قاهرند​
    چون بنسیان بست او راه نظر​
    کار نتوان کرد ور باشد هنر​
    خلتم سخریة اهل السمو​
    از نبی خوانید تا انسوکم​
    صاحب ده پادشاه جسمهاست​
    صاحب دل شاه دلهای شماست​
    فرع دید آمد عمل بی‌هیچ شک​
    پس نباشد مردم الا مردمک​
    من تمام این نیارم گفت از آن​
    منع می‌آید ز صاحب مرکزان​
    چون فراموشی خلق و یادشان​
    با ویست و او رسد فریادشان​
    صد هزاران نیک و بد را آن بهی​
    می‌کند هر شب ز دلهاشان تهی​
    روز دلها را از آن پر می‌کند​
    آن صدفها را پر از در می‌کند​
    آن همه اندیشهٔ پیشانها​
    می‌شناسند از هدایت خانها​
    پیشه و فرهنگ تو آید به تو​
    تا در اسباب بگشاید به تو​
    پیشهٔ زرگر بهنگر نشد​
    خوی این خوش‌خو با آن منکر نشد​
    پیشه‌ها و خلقها همچون جهاز​
    سوی خصم آیند روز رستخیز​
    پیشه‌ها و خلقها از بعد خواب​
    واپس آید هم به خصم خود شتاب​
    پیشه‌ها و اندیشه‌ها در وقت صبح​
    هم بدانجا شد که بود آن حسن و قبح​
    چون کبوترهای پیک از شهرها​
    سوی شهر خویش آرد بهرها​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
     
    آخرین ویرایش:

    :Osenwt

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/28
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    4,438
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    شهر رویای خیالی
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    بخش ۹۰ - شنیدن آن طوطی حرکت آن طوطیان و مردن آن طوطی در قفص و نوحهٔ خواجه بر وی
    [/BCOLOR]

    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    چون شنید آن مرغ کان طوطی چه کرد​

    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    پس بلرزید اوفتاد و گشت سرد​

    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    خواجه چون دیدش فتاده همچنین​

    بر جهید و زد کله را بر زمین​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    چون بدین رنگ و بدین حالش بدید​

    خواجه بر جست و گریبان را درید​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    گفت ای طوطی خوب خوش‌حنین​

    این چه بودت این چرا گشتی چنین​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ای دریغا مرغ خوش‌آواز من​

    ای دریغا همدم و همراز من​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ای دریغا مرغ خوش‌الحان من​

    راح روح و روضه و ریحان من​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    گر سلیمان را چنین مرغی بدی​

    کی خود او مشغول آن مرغان شدی​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ای دریغا مرغ کارزان یافتم​

    زود روی از روی او بر تافتم​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ای زبان تو بس زیانی بر وری​

    چون توی گویا چه گویم من ترا​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ای زبان هم آتش و هم خرمنی​

    چند این آتش درین خرمن زنی​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    در نهان جان از تو افغان می‌کند​

    گرچه هر چه گوییش آن می‌کند​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ای زبان هم گنج بی‌پایان توی​

    ای زبان هم رنج بی‌درمان توی​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    هم صفیر و خدعهٔ مرغان توی​

    هم انیس وحشت هجران توی​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    چند امانم می‌دهی ای بی امان​

    ای تو زه کرده به کین من کمان​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    نک بپرانیده‌ای مرغ مرا​

    در چراگاه ستم کم کن چرا​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    یا جواب من بگو یا داد ده​

    یا مرا ز اسباب شادی یاد ده​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ای دریغا نور ظلمت‌سوز من​

    ای دریغا صبح روز افروز من​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ای دریغا مرغ خوش‌پرواز من​

    ز انتها پریده تا آغاز من​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    عاشق رنجست نادان تا ابد​

    خیز لا اقسم بخوان تا فی کبد​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    از کبد فارغ بدم با روی تو​

    وز زبد صافی بدم در جوی تو​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    این دریغاها خیال دیدنست​

    وز وجود نقد خود ببریدنست​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    غیرت حق بود و با حق چاره نیست​

    کو دلی کز عشق حق صد پاره نیست​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    غیرت آن باشد که او غیر همه‌ست​

    آنک افزون از بیان و دمدمه‌ست​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ای دریغا اشک من دریا بدی​

    تا نثار دلبر زیبا بدی​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    طوطی من مرغ زیرکسار من​

    ترجمان فکرت و اسرار من​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    هرچه روزی داد و ناداد آیدم​

    او ز اول گفته تا یاد آیدم​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    طوطیی کآید ز وحی آواز او​

    پیش از آغاز وجود آغاز او​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    اندرون تست آن طوطی نهان​

    عکس او را دیده تو بر این و آن​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    می برد شادیت را تو شاد ازو​

    می‌پذیری ظلم را چون داد ازو​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ای که جان را بهر تن می‌سوختی​

    سوختی جان را و تن افروختی​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    سوختم من سوخته خواهد کسی​

    تا زمن آتش زند اندر خسی​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    سوخته چون قابل آتش بود​

    سوخته بستان که آتش‌کش بود​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ای دریغا ای دریغا ای دریغ​

    کانچنان ماهی نهان شد زیر میغ​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    چون زنم دم کآتش دل تیز شد​

    شیر هجر آشفته و خون‌ریز شد​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    آنک او هشیار خود تندست و مـسـ*ـت​

    چون بود چون او قدح گیرد به دست​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    شیر مـسـ*ـتی کز صفت بیرون بود​

    از بسیط مرغزار افزون بود​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    قافیه‌اندیشم و دلدار من​

    گویدم مندیش جز دیدار من​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    خوش نشین ای قافیه‌اندیش من​

    قافیهٔ دولت توی در پیش من​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    حرف چه بود تا تو اندیشی از آن​

    حرف چه بود خار دیوار رزان​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    حرف و صوت و گفت را بر هم زنم​

    تا که بی این هر سه با تو دم زنم​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    آن دمی کز آدمش کردم نهان​

    با تو گویم ای تو اسرار جهان​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    آن دمی را که نگفتم با خلیل​

    و آن غمی را که نداند جبرئیل​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    آن دمی کز وی مسیحا دم نزد​

    حق ز غیرت نیز بی ما هم نزد​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ما چه باشد در لغت اثبات و نفی​

    من نه اثباتم منم بی‌ذات و نفی​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    من کسی در ناکسی در یافتم​

    پس کسی در ناکسی در بافتم​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    جمله شاهان بندهٔ بندهٔ خودند​

    جمله خلقان مردهٔ مردهٔ خودند​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    جمله شاهان پست پست خویش را​

    جمله خلقان مـسـ*ـت مـسـ*ـت خویش را​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    می‌شود صیاد مرغان را شکار​

    تا کند ناگاه ایشان را شکار​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    بی‌دلان را دلبران جسته بجان​

    جمله معشوقان شکار عاشقان​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    هر که عاشق دیدیش معشوق دان​

    کو به نسبت هست هم این و هم آن​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    تشنگان گر آب جویند از جهان​

    آب جوید هم به عالم تشنگان​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    چونک عاشق اوست تو خاموش باش​

    او چو گوشت می‌کشد تو گوش باش​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    بند کن چون سیل سیلانی کند​

    ور نه رسوایی و ویرانی کند​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    من چه غم دارم که ویرانی بود​

    زیر ویران گنج سلطانی بود​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    غرق حق خواهد که باشد غرق‌تر​

    همچو موج بحر جان زیر و زبر​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    زیر دریا خوشتر آید یا زبر​

    تیر او دلکش‌تر آید یا سپر​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    پاره کردهٔ وسوسه باشی دلا​

    گر طرب را باز دانی از بلا​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    گر مرادت را مذاق شکرست​

    بی‌مرادی نه مراد دلبرست​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    هر ستاره‌ش خونبهای صد هلال​

    خون عالم ریختن او را حلال​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ما بها و خونبها را یافتیم​

    جانب جان باختن بشتافتیم​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ای حیات عاشقان در مردگی​

    دل نیابی جز که در دل‌بردگی​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    من دلش جسته به صد ناز و دلال​

    او بهانه کرده با من از ملال​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    گفتم آخر غرق تست این عقل و جان​

    گفت رو رو بر من این افسون مخوان​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    من ندانم آنچ اندیشیده‌ای​

    ای دو دیده دوست را چون دیده‌ای​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ای گرانجان خوار دیدستی ورا​

    زانک بس ارزان خریدستی ورا​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    هرکه او ارزان خرد ارزان دهد​

    گوهری طفلی به قرصی نان دهد​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    غرق عشقی‌ام که غرقست اندرین​

    عشقهای اولین و آخرین​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    مجملش گفتم نکردم زان بیان​

    ورنه هم افهام سوزد هم زبان​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    من چو لب گویم لب دریا بود​

    من چو لا گویم مراد الا بود​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    من ز شیرینی نشستم رو ترش​

    من ز بسیاری گفتارم خمش​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    تا که شیرینی ما از دو جهان​

    در حجاب رو ترش باشد نهان​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    تا که در هر گوش ناید این سخن​

    یک همی گویم ز صد سر لدن​
    [/BCOLOR]
     
    آخرین ویرایش:

    :Osenwt

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/28
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    4,438
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    شهر رویای خیالی
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]بخش ۹۱ - تفسیر قول حکیم بهرچ از راه و امانی چه کفر آن حرف و چه ایمان بهرچ از دوست دورافتی چه زشت آن نقش و چه زیبا در معنی قوله علیه‌السلام ان سعدا لغیور و انا اغیر من سعد و الله اغیر منی و من غیر ته حرم الفواحش ما ظهر منها و ما بطن


    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    جمله عالم زان غیور آمد که حق​

    برد در غیرت برین عالم سبق​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    او چو جانست و جهان چون کالبد​

    کالبد از جان پذیرد نیک و بد​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    هر که محراب نمازش گشت عین​

    سوی ایمان رفتنش می‌دان تو شین​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    هر که شد مر شاه را او جامه‌دار​

    هست خسران بهر شاهش اتجار​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    هر که با سلطان شود او همنشین​

    بر درش شستن بود حیف و غبین​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    دستبوسش چون رسید از پادشاه​

    گر گزیند بـ*ـوس پا باشد گـ ـناه​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    گرچه سر بر پا نهادن خدمتست​

    پیش آن خدمت خطا و زلتست​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    شاه را غیرت بود بر هر که او​

    بو گزیند بعد از آن که دید رو​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    غیرت حق بر مثل گندم بود​

    کاه خرمن غیرت مردم بود​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    اصل غیرتها بدانید از اله​

    آن خلقان فرع حق بی‌اشتباه​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    شرح این بگذارم و گیرم گله​

    از جفای آن نگار ده دله​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    نالم ایرا ناله‌ها خوش آیدش​

    از دو عالم ناله و غم بایدش​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    چون ننالم تلخ از دستان او​

    چون نیم در حلقهٔ مستان او​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    چون نباشم همچو شب بی روز او​

    بی وصال روی روز افروز او​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ناخوش او خوش بود در جان من​

    جان فدای یار دل‌رنجان من​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    عاشقم بر رنج خویش و درد خویش​

    بهر خشنودی شاه فرد خویش​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    خاک غم را سرمه سازم بهر چشم​

    تا ز گوهر پر شود دو بحر چشم​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    اشک کان از بهر او بارند خلق​

    گوهرست و اشک پندارند خلق​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    من ز جان جان شکایت می‌کنم​

    من نیم شاکی روایت می‌کنم​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    دل همی‌گوید کزو رنجیده‌ام​

    وز نفاق سست می‌خندیده‌ام​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    راستی کن ای تو فخر راستان​

    ای تو صدر و من درت را آستان​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    آستانه و صدر در معنی کجاست​

    ما و من کو آن طرف کان یار ماست​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ای رهیده جان تو از ما و من​

    ای لطیفهٔ روح اندر مرد و زن​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    مرد و زن چون یک شود آن یک توی​

    چونک یکها محو شد انک توی​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    این من و ما بهر آن بر ساختی​

    تا تو با خود نرد خدمت باختی​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    تا من و توها همه یک جان شوند​

    عاقبت مستغرق جانان شوند​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    این همه هست و بیا ای امر کن​

    ای منزه از بیا و از سخن​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    جسم جسمانه تواند دیدنت​

    در خیال آرد غم و خندیدنت​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    دل که او بستهٔ غم و خندیدنست​

    تو مگو کو لایق آن دیدنست​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    آنک او بستهٔ غم و خنده بود​

    او بدین دو عاریت زنده بود​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    باغ سبز عشق کو بی منتهاست​

    جز غم و شادی درو بس میوه‌هاست​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    عاشقی زین هر دو حالت برترست​

    بی بهار و بی خزان سبز و ترست​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ده زکات روی خوب ای خوب‌رو​

    شرح جان شرحه شرحه بازگو​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    کز کرشم غمزه‌ای غمازه‌ای​

    بر دلم بنهاد داغی تازه‌ای​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    من حلالش کردم ار خونم بریخت​

    من همی‌گفتم حلال او می‌گریخت​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    چون گریزانی ز نالهٔ خاکیان​

    غم چه ریزی بر دل غمناکیان​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ای که هر صبحی که از مشرق بتافت​

    همچو چشمهٔ مشرقت در جوش یافت​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    چون بهانه دادی این شیدات را​

    ای بها نه شکر لبهات را​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ای جهان کهنه را تو جان نو​

    از تن بی جان و دل افغان شنو​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    شرح گل بگذار از بهر خدا​

    شرح بلبل گو که شد از گل جدا​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    از غم و شادی نباشد جوش ما​

    با خیال و وهم نبود هوش ما​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    حالتی دیگر بود کان نادرست​

    تو مشو منکر که حق بس قادرست​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    تو قیاس از حالت انسان مکن​

    منزل اندر جور و در احسان مکن​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    جور و احسان رنج و شادی حادثست​

    حادثان میرند و حقشان وارثست​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    صبح شد ای صبح را صبح و پناه​

    عذر مخدومی حسام‌الدین بخواه​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    عذرخواه عقل کل و جان توی​

    جان جان و تابش مرجان توی​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    تافت نور صبح و ما از نور تو​

    در صبوحی با می منصور تو​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    دادهٔ تو چون چنین دارد مرا​

    باده کی بود کو طرب آرد مرا​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    باده در جوشش گدای جوش ماست​

    چرخ در گردش گدای هوش ماست​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    باده از ما مـسـ*ـت شد نه ما ازو​

    قالب از ما هست شد نه ما ازو​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ما چو زنبوریم و قالبها چو موم​

    خانه خانه کرده قالب را چو موم​
    [/BCOLOR]
     
    آخرین ویرایش:

    :Osenwt

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/28
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    4,438
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    شهر رویای خیالی
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]بخش ۹۲ - رجوع به حکایت خواجهٔ تاجر


    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    بس دراز است این حدیث خواجه گو​

    تا چه شد احوال آن مرد نکو​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    خواجه اندر آتش و درد و حنین​

    صد پراکنده همی‌گفت این چنین​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    گـه تناقض گاه ناز و گـه نیاز​

    گاه سودای حقیقت گـه مجاز​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    مرد غرقه گشته جانی می‌کند​

    دست را در هر گیاهی می‌زند​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    تا کدامش دست گیرد در خطر​

    دست و پایی می‌زند از بیم سر​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    دوست دارد یار این آشفتگی​

    کوشش بیهوده به از خفتگی​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    آنک او شاهست او بی کار نیست​

    ناله از وی طرفه کو بیمار نیست​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    بهر این فرمود رحمان ای پسر​

    کل یوم هو فی شان ای پسر​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    اندرین ره می‌تراش و می‌خراش​

    تا دم آخر دمی فارغ مباش​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    تا دم آخر دمی آخر بود​

    که عنایت با تو صاحب‌سر بود​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    هر چه می‌کوشند اگر مرد و زنست​

    گوش و چشم شاه جان بر روزنست​
    [/BCOLOR]
     
    آخرین ویرایش:

    :Osenwt

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/28
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    4,438
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    شهر رویای خیالی
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]بخش ۹۳ - برون انداختن مرد تاجر طوطی را از قفس و پریدن طوطی مرده
    بعد از آنش از قفس بیرون فکند

    طوطیک پرید تا شاخ بلند​
    طوطی مرده چنان پرواز کرد​
    کآفتاب شرق ترکی‌تاز کرد​
    خواجه حیران گشت اندر کار مرغ​
    بی‌خبر ناگه بدید اسرار مرغ​
    روی بالا کرد و گفت ای عندلیب​
    از بیان حال خودمان ده نصیب​
    او چه کرد آنجا که تو آموختی​
    ساختی مکری و ما را سوختی​
    گفت طوطی کو به فعلم پند داد​
    که رها کن لطف آواز و وداد​
    زانک آوازت ترا در بند کرد​
    خویشتن مرده پی این پند کرد​
    یعنی ای مطرب شده با عام و خاص​
    مرده شو چون من که تا یابی خلاص​
    دانه باشی مرغکانت بر چنند​
    غنچه باشی کودکانت بر کنند​
    دانه پنهان کن بکلی دام شو​
    غنچه پنهان کن گیاه بام شو​
    هر که داد او حسن خود را در مزاد​
    صد قضای بد سوی او رو نهاد​
    جشمها و خشمها و رشکها​
    بر سرش ریزد چو آب از مشکها​
    دشمنان او را ز غیرت می‌درند​
    دوستان هم روزگارش می‌برند​
    آنک غافل بود از کشت و بهار​
    او چه داند قیمت این روزگار​
    در پناه لطف حق باید گریخت​
    کو هزاران لطف بر ارواح ریخت​
    تا پناهی یابی آنگه چون پناه​
    آب و آتش مر ترا گردد سپاه​
    نوح و موسی را نه دریا یار شد​
    نه بر اعداشان بکین قهار شد​
    آتش ابراهیم را نه قلعه بود​
    تا برآورد از دل نمرود دود​
    کوه یحیی را نه سوی خویش خواند​
    قاصدانش را به زخم سنگ راند​
    گفت ای یحیی بیا در من گریز​
    تا پناهت باشم از شمشیر تیز​
    [/BCOLOR]
     
    آخرین ویرایش:

    :Osenwt

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/28
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    4,438
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    شهر رویای خیالی
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    بخش ۹۴ - وداع کردن طوطی خواجه را و پریدنیک دو پندش داد طوطی بی‌نفاق

    بعد از آن گفتش سلام الفراق​
    خواجه گفتش فی امان الله برو​
    مر مرا اکنون نمودی راه نو​
    خواجه با خود گفت کین پند منست​
    راه او گیرم که این ره روشنست​
    جان من کمتر ز طوطی کی بود​
    جان چنین باید که نیکوپی بود​
    [/BCOLOR]
     
    آخرین ویرایش:

    :Osenwt

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/28
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    4,438
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    شهر رویای خیالی
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]بخش ۹۵ - مضرت تعظیم خلق و انگشت‌نمای شدن


    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    تن قفس‌شکلست تن شد خار جان​

    در فریب داخلان و خارجان​
    اینش گوید من شوم همراز تو​
    وآنش گوید نی منم انباز تو​
    اینش گوید نیست چون تو در وجود​
    در جمال و فضل و در احسان و جود​
    آنش گوید هر دو عالم آن تست​
    جمله جانهامان طفیل جان تست​
    او چو بیند خلق را سرمست خویش​
    از تکبر می‌رود از دست خویش​
    او نداند که هزاران را چو او​
    دیو افکندست اندر آب جو​
    لطف و سالوس جهان خوش لقمه‌ایست​
    کمترش خور کان پر آتش لقمه‌ایست​
    آتشش پنهان و ذوقش آشکار​
    دود او ظاهر شود پایان کار​
    تو مگو آن مدح را من کی خورم​
    از طمع می‌گوید او پی می‌برم​
    مادحت گر هجو گوید بر ملا​
    روزها سوزد دلت زان سوزها​
    گر چه دانی کو ز حرمان گفت آن​
    کان طمع که داشت از تو شد زیان​
    آن اثر می‌ماندت در اندرون​
    در مدیح این حالتت هست آزمون​
    آن اثر هم روزها باقی بود​
    مایهٔ کبر و خداع جان شود​
    لیک ننماید چو شیرینست مدح​
    بد نماید زانک تلخ افتاد قدح​
    همچو مطبوخست و حب کان را خوری​
    تا بدیری شورش و رنج اندری​
    ور خوری حلوا بود ذوقش دمی​
    این اثر چون آن نمی‌پاید همی​
    چون نمی‌پاید همی‌پاید نهان​
    هر ضدی را تو به ضد او بدان​
    چون شکر پاید نهان تاثیر او​
    بعد حینی دمل آرد نیش‌جو​
    نفس از بس مدحها فرعون شد​
    کن ذلیل النفس هونا لا تسد​
    تا توانی بنده شو سلطان مباش​
    زخم کش چون گوی شو چوگان مباش​
    ورنه چون لطفت نماند وین جمال​
    از تو آید آن حریفان را ملال​
    آن جماعت کت همی‌دادند ریو​
    چون ببینندت بگویندت که دیو​
    جمله گویندت چو بینندت بدر​
    مرده‌ای از گور خود بر کرد سر​
    همچو امرد که خدا نامش کنند​
    تا بدین سالوس در دامش کنند​
    چونک در بدنامی آمد ریش او​
    دیو را ننگ آید از تفتیش او​
    دیو سوی آدمی شد بهر شر​
    سوی تو ناید که از دیوی بتر​
    تا تو بودی آدمی دیو از پیت​
    می‌دوید و می‌چشانید او میت​
    چون شدی در خوی دیوی استوار​
    می‌گریزد از تو دیو نابکار​
    آنک اندر دامنت آویخت او​
    چون چنین گشتی ز تو بگریخت او​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
     
    آخرین ویرایش:

    :Osenwt

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/28
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    4,438
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    شهر رویای خیالی
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]بخش ۹۶ - تفسیر ما شاء الله کان


    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    این همه گفتیم لیک اندر بسیچ​

    بی‌عنایات خدا هیچیم هیچ​
    بی عنایات حق و خاصان حق​
    گر ملک باشد سیاهستش ورق​
    ای خدا ای فضل تو حاجت روا​
    با تو یاد هیچ کس نبود روا​
    این قدر ارشاد تو بخشیده‌ای​
    تا بدین بس عیب ما پوشیده‌ای​
    قطرهٔ دانش که بخشیدی ز پیش​
    متصل گردان به دریاهای خویش​
    قطرهٔ علمست اندر جان من​
    وارهانش از هوا وز خاک تن​
    پیش از آن کین خاکها خسفش کنند​
    پیش از آن کین بادها نشفش کنند​
    گر چه چون نشفش کند تو قادری​
    کش ازیشان وا ستانی وا خری​
    قطره‌ای کو در هوا شد یا که ریخت​
    از خزینهٔ قدرت تو کی گریخت​
    گر در آید در عدم یا صد عدم​
    چون بخوانیش او کند از سر قدم​
    صد هزاران ضد ضد را می‌کشد​
    بازشان حکم تو بیرون می‌کشد​
    از عدمها سوی هستی هر زمان​
    هست یا رب کاروان در کاروان​
    خاصه هر شب جمله افکار و عقول​
    نیست گردد غرق در بحر نغول​
    باز وقت صبح آن اللهیان​
    بر زنند از بحر سر چون ماهیان​
    در خزان آن صد هزاران شاخ و برگ​
    از هزیمت رفته در دریای مرگ​
    زاغ پوشیده سیه چون نوحه‌گر​
    در گلستان نوحه کرده بر خضر​
    باز فرمان آید از سالار ده​
    مر عدم را کانچ خوردی باز ده​
    آنچ خوردی وا ده ای مرگ سیاه​
    از نبات و دارو و برگ و گیاه​
    ای برادر عقل یکدم با خود آر​
    دم بدم در تو خزانست و بهار​
    باغ دل را سبز و تر و تازه بین​
    پر ز غنچه و ورد و سرو و یاسمین​
    ز انبهی برگ پنهان گشته شاخ​
    ز انبهی گل نهان صحرا و کاخ​
    این سخنهایی که از عقل کلست​
    بوی آن گلزار و سرو و سنبلست​
    بوی گل دیدی که آنجا گل نبود​
    جوش مل دیدی که آنجا مل نبود​
    بو قلاووزست و رهبر مر ترا​
    می‌برد تا خلد و کوثر مر ترا​
    بو دوای چشم باشد نورساز​
    شد ز بویی دیدهٔ یعقوب باز​
    بوی بد مر دیده را تاری کند​
    بوی یوسف دیده را یاری کند​
    تو که یوسف نیستی یعقوب باش​
    همچو او با گریه و آشوب باش​
    بشنو این پند از حکیم غزنوی​
    تا بیابی در تن کهنه نوی​
    ناز را رویی بباید همچو ورد​
    چون نداری گرد بدخویی مگرد​
    زشت باشد روی نازیبا و ناز​
    سخت باشد چشم نابینا و درد​
    پیش یوسف نازش و خوبی مکن​
    جز نیاز و آه یعقوبی مکن​
    معنی مردن ز طوطی بد نیاز​
    در نیاز و فقر خود را مرده ساز​
    تا دم عیسی ترا زنده کند​
    همچو خویشت خوب و فرخنده کند​
    از بهاران کی شود سرسبز سنگ​
    خاک شو تا گل نمایی رنگ رنگ​
    سالها تو سنگ بودی دل‌خراش​
    آزمون را یک زمانی خاک باش​
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
     
    آخرین ویرایش:

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,544
    بالا