شعر اشعار وحشی بافقی

  • شروع کننده موضوع azar75
  • بازدیدها 7,723
  • پاسخ ها 373
  • تاریخ شروع

fz80

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/10/19
ارسالی ها
1,389
امتیاز واکنش
1,584
امتیاز
0
محل سکونت
یه جایی تو این دنیای...
[h=2]غزل ۱۶۹[/h]
vahshi.gif

وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

بازم غم بیهوده به همخانگی آمد

عشق آمد و با نشأهٔ دیوانگی آمد


ای عقل همانا که نداری خبر از عشق

بگریز که او دشمن فرزانگی آمد


خوش باشد اگر کنج غمت هست که این دل

با رخنهٔ دیرینه به ویرانگی آمد


دارد خبری آن نگه خاص که سویم

مخصوص به سد شیوهٔ بیگانگی آمد


ای شمع به هر شعله که خواهیش بسوزان

مرغ دل وحشی که به پروانگی آمد



 
  • پیشنهادات
  • fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]غزل ۱۷۰[/h]
    vahshi.gif

    وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

    ملک دل را سپه ناز به یغما آمد

    دیده را مژده که هنگام تماشا آمد


    تا چه کردیم که چون سبزه ز کویی ندمیم

    گل به گلزار شد و لاله به صحرا آمد


    پرتو طلعت یوسف مگرش خواهد عذر

    آنچه بر دیدهٔ یعقوب و زلیخا آمد


    غمزهاش کرد طمع در دل و چونش ندهم

    خاصه اکنون که تبسم به تقاضا آمد


    مژدهٔ عمر ابد میرسد اکنون ز لبش

    صبرکن یک نفس ای دل که مسیحا آمد


    منع دل زین ره پر تفرقه کردم نشنید

    رفت با یک حشر طاقت و تنها آمد


    باش آماده فتراک ملامت وحشی

    که تو در خوابی و صیاد ز سد جا آمد



     

    fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]غزل ۱۷۱[/h]
    vahshi.gif

    وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

    اغیار را آسان کشد عاشق چو ترک جان کند

    هر کس که از جان بگذرد بسیار خون آسان کند


    ای دل به راه سیل غم جان را چه غمخواری کنی

    این خانهٔ اندوه را بگذار تا ویران کند


    جان صرف پرکاری که او چون رو به بازار آورد

    بازار خوبان بشکند نرخ بلا ارزان کند


    از بی سر و سامانیم یاران نصیحت تا به کی

    او میگذارد تا کسی فکر سرو سامان کند


    شد کعبهٔ دل از بتان بتخانه وحشی چون کنم

    داغ رقیبانش اگر آتشگه گبران کند


     

    fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]غزل ۱۷۲[/h]
    vahshi.gif

    وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

    خوش آن روزی که زنجیر جنون بر پای من باشد

    به هر جا پا نهم از بیخودی غوغای من باشد


    خوش آن عشقی که در کوی جنونم خسروی بخشد

    جهان پر لشکر از اشک جهان پیمای من باشد


    هـ*ـوس دارم دگر در عشق آن شب زندهداری ها

    که در هر گوشهای افسانهٔ سودای من باشد


    خوش آن کز خار خار داغ عشق لاله رخساری

    جهانی لاله زار چشم خون پالای من باشد


    مرا دیوانه سازد این هـ*ـوس وحشی که از یاری

    مهی را گوش بر افسانهٔ شبهای من باشد



     

    fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]غزل ۱۷۳[/h]
    vahshi.gif

    وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

    در اول عشق و جنون آهم ز گردون بگذرد

    آغاز کردم اینچنین، انجام آن چون بگذرد


    لیلی که شد مجنون ازو دور از خرد سد مرحله

    کو تا ز عشق روی تو سد ره ز مجنون بگذرد


    ای آنکه پرسی حال من وه چون بود حال کسی

    کزدیده هر دم بر رخش سد جدول خون بگذرد


    از دل برآید شعلهای کاتش به عالم در زند

    هر گـه که در خاطر مرا آن جامه گلگون بگذرد


    وحشی که شد گوهرفشان در وصف عقد گوهرش

    نبود عجب کز نظم او از در مکنون بگذرد


     

    fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]غزل ۱۷۴[/h]
    vahshi.gif

    وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

    نشانم پیش تیرش کاش تیرش بر نشان آید

    که پیشم از پی تیر خود آن ابرو کمان آید


    مگوییدش حدیث کوه درد من که میترسم

    چو گویید این سخن ناگه برآن خاطر گران آید


    از آنم کس نمیپرسد که چون پرسد کسی حالم

    باو گویم غم دل آنقدر کز من به جان آید


    بیا ای باد خاکم بر سر هر رهگذر افکن

    که دامانش بگیرم هر کجا دامن کشان آید


    ز شوق او نرفتم سوی بستان ، بهر آن رفتم

    که شاید نخل من روزی به سوی بوستان آید


    تو دمساز رقیبانی چنین معلوم میگردد

    که چون خوانی مرا نام رقیبت بر زبان آید


    صبوحی کرده میمد، بسی خون کرده رفتارش

    بلی خونها شود جایی که مـسـ*ـتی آنچنان آید


    مگو وحشی چرا از بزم او غمناک میآیی

    کسی کز بزم او بیرون رود چون شادمان آید



     

    fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]غزل ۱۷۵[/h]
    vahshi.gif

    وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

    هم مگر فیض توام نطق و بیانی بدهد

    در خور شکر عطای تو زبانی بدهد


    آن جواهر که توان کرد نثار تو کم است

    هم مگر همت تو بحری و کانی بدهد


    چشمهٔ فیض گشا خاطر فیاض شماست

    وه چه باشد که به ما طبع روانی بدهد


    وحشی از عهدهٔ شکر تو نیاید بیرون

    عذر این خواهد اگر عمر امانی بدهد


     

    fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]غزل ۱۷۶[/h]
    vahshi.gif

    وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

    غم هجوم آورده میدانم که زارم میکشد

    وین غم دیگر که دور از روی یارم میکشد


    میکشد سد بار هر ساعت من بد روز را

    من نمیدانم که روزی چند بارم میکشد


    گریه کن بر حسرت و درد من ای ابر بهار

    کاینچنین فصلی غم آن گلعذارم میکشد


    شب هلاکم میکند اندیشهٔ غمهای روز

    روز فکر محنت شبهای تارم میکشد


    گفته خواهد کشت وحشی را به سد بیداد زود

    دیر میآید مگر از انتظارم میکشد


     

    fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]غزل ۱۷۷[/h]
    vahshi.gif

    وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

    کجا در بزم او جای چو من دیوانهای باشد

    مقام همچو من دیوانه ای ، ویرانهای باشد


    چو مجنون تازه سازم داستان عشق و رسوایی

    که اینهم در میان مردمان افسانهای باشد


    من و شمعی که باشد قدر عاشق آنقدر پیشش

    که چون خود را بسوزد کمتر از پروانهای باشد


    میان آشنایان هر چه میخواهی بکن با من

    ولی خوارم مکن چندین اگر بیگانهای باشد


    مگو وحشی کجا میباشد ای سلطان مهرویان

    کجا باشد مقامش گوشهٔ میخانهای باشد


     

    fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]غزل ۱۷۸[/h]
    vahshi.gif

    وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

    باغ ترا نظارگیانی که دیدهاند

    گفتند سبزه های خوشش بر دمیدهاند


    در بوستان حسن تو گل بر سر گلست

    در بسته بودهای و گلش را نچیدهاند


    ای باد سرگذشت جدایی به گل بگوی

    زین بلبلان که سر به پر اندر کشیدهاند


    آیا چگونه میگذرد تلخی قفس

    بر توتیان که بر شکرستان پریدهاند


    شکرت به خون رقم شود ار سر بری به جور

    عشاق را زبان شکایت بریدهاند


    از بیحقیقیست شکایت ز مردمی

    کز بهر ما هزار حکایت شنیدهاند


    وحشی بیا که آمده آن بلهوس گداز

    زرهای کم عیار به آتش رسیدهاند



     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,605
    بالا