شعر اشعار وحشی بافقی

  • شروع کننده موضوع azar75
  • بازدیدها 7,727
  • پاسخ ها 373
  • تاریخ شروع

fz80

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/10/19
ارسالی ها
1,389
امتیاز واکنش
1,584
امتیاز
0
محل سکونت
یه جایی تو این دنیای...
[h=2]غزل ۲۰۱[/h]
vahshi.gif

وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد

چو گلبن رخت رنگ و بوی خویش از بوستان بندد


گلشن در هم شکفت آن بی مروت بین که میخواهد

چنین فصلی در بستان به روی دوستان بندد


زبانم میسراید قصهٔ اندوه و میترسم

که بر هر حرف من بدگو هزاران داستان بندد


خدنگی خوردهام کاری ز شست ناز پرکاری

که از ابرو گشاید تیر و تهمت بر کمان بندد


رهی در پیشم افتادست و بیم رهزنی در پی

که چون بر کاروانی تاخت اول دست جان بندد


قبا میپوشد و خون میکند افشاندن دستش

معاذالله از آن ساعت که خنجر بر میان بندد


علاج زخمهای ظاهری آید ز وحشی هم

طبیبی آنچنان خواهم که او زخمی نهان بندد


 
  • پیشنهادات
  • fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]غزل ۲۰۲[/h]
    vahshi.gif

    وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

    چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اندازد

    رود با یک جهان نا اهل طرح صحبت اندازد


    حذر از صحبت او باش اگر خود یک نفس باشد

    که گر خود پادشاهی کثرت اندر حرمت اندازد


    نگه دار آب و رنگ خویش ای یاقوت پر قیمت

    که بی آبی و بی رنگی خلل در قیمت اندازد


    چو باشد باده در خم تلخی و حالی دگر دارد

    تصرف کردن بادیش از کیفیت اندازد


    خلاف عقل باشد می نخورده جامه آلود

    برد خود را کسی در شاهراه تهمت اندازد


    تو و مارا وداع حسن و عشق اولاست کاین صحبت

    نه تنها حسن را ، سد عشق را از حالت اندازد


    مجال گفت و گو تنگ است ، گو وحشی زبان در کش

    همان به کاین نصیحتها به وقت فرصت اندازد



     

    fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]غزل ۲۰۳[/h]
    vahshi.gif

    وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

    در راسته ناز فروشان که بتانند

    ماییم ونگاهی که به هیچش نستانند


    ای عشق شدی خوار بکش ناز دو روزی

    کاین حسن فروشان همه قدر توندانند


    خوبان که گهی خوانمشان عمر و گهی جان

    بازی مخور از من که نه عمرند و نه جانند


    جانند بدین وجه کشان نیست وفایی

    عمرند از این رو که به سرعت گذرانند


    جز رنگی و بویی نه و سد مایهٔ آزار

    در پردهٔ گل خار بنی چند نهانند


    بیجوشن فولاد صبوری نروی پیش

    کاین لشکر بیداد عجب سخت کمانند


    وحشی سخن نقص بتان بیهده گوییست

    خوبند الهی که بسی سال بمانند


     

    fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]غزل ۲۰۵[/h]
    vahshi.gif

    وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

    خونخواره راهی میروم تا خود به پایان کی رسد

    پایی که این ره سر کند دیگر به دامان کی رسد


    سهل است کار پای من گو در طلب فرسوده شو

    این سر که من میبینمش لیکن به سامان کی رسد


    گر چه توانی چارهام سهل است گو دردم بکش

    نتوان نهادن بدعتی عاشق به درمان کی رسد


    جانی که پرسیدی از و کرده وداع کالبد

    بر لب ستاده منتظر تا از تو فرمان کی رسد


    داور دلم در تربیت شاخی برش نادیده کس

    تا چون گلی زو بشکفد یا میوهٔ آن کی رسد


    نازم مشام شوق را ورنه صبا گر بگذرد

    در مصر بر پیراهنی بویش به کنعان کی رسد


    موری بجد بندد میان بزم سلیمان جا کند

    تو سعی کن وحشی مگو کاین جان به جانان کی رسد


     

    fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]غزل ۲۰۶[/h]
    vahshi.gif

    وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

    عشق کو تا شحنهٔ حسرت به زندانم کشد

    انتقال عهد فارغ بالی از جانم کشد


    بر در میخانه من خواهم که آید غمزه مـسـ*ـت

    گـه میانم گیرد و گاهی گریبانم کشد


    پر نگاهی کو که چون بر دل گشاید تیر ناز

    از پی هم سد نگه تازد که پیکانم کشد


    سرمهای خواهم که جز یک رو نبینم ، عشق کو

    تا به میل آتشین در چشم گریانم کشد


    گلشن شوقی هـ*ـوس دارم که رضوان از بهشت

    بر در باغ آید و سوی گلستانم کشد


    وعده گاهی کو که چون نومید برخیزم ز وصل

    دست امید وفای وعده دامانم کشد


    در کدامین چشم جویم آن نگاه بردگی

    کاشکارا گویدم برخیز و پنهانم کشد


    آن غزالی را که وحشی خواهد ار واقع شود

    دهر بس نیت که از طبع غزلخوانم کشد


     

    fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]غزل ۲۰۷[/h]
    vahshi.gif

    وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

    درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گنجد

    خیال روی او اینجا در او اغیار کی گنجد


    ز حرف و صوت بیرونست راز عشق من با او

    رموز عشق وجدانیست در گفتار کی گنجد


    من و آزردگی از عشق او حاشا معاذلله

    دلی کز مهر پر باشد در او آزار کی گنجد


    به رطل بخت یک خمخانه می ساقی که بر لب نه

    به ظرف تنگ من این بادهٔ بسیار کی گنجد


    چه جای مرهم راحت دل بیمار وحشی را

    بجز حسرت در آن دل کز تو شد افکار کی گنجد



     

    fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]غزل ۲۰۸[/h]
    vahshi.gif

    وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

    دلم خود را به نیش غمزهای افکار میخواهد

    شکایت دارد از آسودگی، آزار میخواهد


    بلا اینست کاین دل بهر ناز و عشـ*ـوه میمیرد

    ز نیکویان نه تنها خوبی رخسار میخواهد


    دل از دستی بدر بردن نباشد کار هر چشمی

    نگاه پر تصرف غمزه پر کار میخواهد


    بود آهو که صیادش به یک تیر افکند در خون

    دلی را صید کردن کوشش بسیار میخواهد


    غلامی هست وحشی نام و میخواهد خریداری

    به بازار نکو رویان که خدمتکار میخواهد


     

    fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]غزل ۲۰۹[/h]
    vahshi.gif

    وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

    جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد

    مرا تا چون برون آرد که پر غوغا درون آمد


    که دارد باطل السحری که بر بازوی جان بندم

    که جادوی قدیمی بر سر سحر و فسون آمد


    ندانم چون شود انجام مجلس کان حریف افکن

    میی افکند در ساغر کزان می بوی خون آمد


    سپر انداختیم اینست اگر چین خم ابرو

    که زور این کمان از بازوی طاقت فزون آمد


    مرا خوانی و من دوری کنم با یک جهان رغبت

    چنین باشد بلیآن کس که بختش واژگون آمد


    مگو وحشی چگونه آمدت این مهر در سـ*ـینه

    همیدانم که خوب آمد نمیدانم که چون آمد



     

    fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]غزل ۲۱۰[/h]
    vahshi.gif

    وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

    آه شراره بارم کان از درون برآمد

    ابریست آتش افشان کز بحر خون برآمد


    میکرد دل تفأل از مصحف جمالش

    از زلف او به فالش جیم جنون برآمد


    فانوس وار ما را از شمع دل فروزی

    آتش ز سـ*ـینه سر زد دود از درون برآمد


    از لالهٔ جگر خون احوال کوهکن پرس

    کان داغدار با او در بیستون برآمد


    از چشم پر فن او در یک فریب دادن

    از عقل و هوشمندی سد ذوفنون بر آمد


    بر رسم داد خواهان زد دست بر عنانش

    آیا ز دست وحشی این کار چون برآمد


     

    fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]غزل ۲۱۱[/h]
    vahshi.gif

    وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

    کی اهل دل به کام خود از دوستان برند

    تا کارشان به جان نرسد کی ز جان برند


    از ما برید یار به اندک حکایتی

    چندان نبود این که ز هم دوستان برند


    شد گرم تا شنید ز ما سوز دل چو شمع

    آه این چه حرف بود که ما را زبان برند


    آنکس که گشت باعث سوز فراق ما

    یارب سرش به مجلس او شمعسان برند


    وحشی مبر به تیغ ز جانان که اهل دل

    از هم نمیبرند اگر از جهان برند



     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,607
    بالا