شعر اشعار وحشی بافقی

  • شروع کننده موضوع azar75
  • بازدیدها 7,669
  • پاسخ ها 373
  • تاریخ شروع

Es_shima

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/06/13
ارسالی ها
2,751
امتیاز واکنش
29,248
امتیاز
846
سن
27
محل سکونت
ناکجا
دگر آن شب است امشب که ز پی سحر ندارد

من و باز آن دعاها که یکی اثر ندارد



من و زخم تیزدستی که زد آنچنان به تیغم

که سرم فتاده در خاک و تنم خبر ندارد



همه زهر خورده پیکان خورم و رطب شمارم

چه کنم که نخل حرمان به از این ثمر ندارد



ز لبی چنان که بارد شکرش ز شکرستان

همه زهر دارد اما چه کند شکر ندارد



به هوای باغ مرغان همه بالها گشاده

به شکنج دام مرغی چه کند که پر ندارد



بکش و بسوز و بگذر منگر به اینکه عاشق

بجز اینکه مهر ورزد گنهی دگر ندارد



می وصل نیست وحشی به خمـار هجر خو کن

که نوشید*نی ناامیدی غم دردسر ندارد
 
  • پیشنهادات
  • Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    ای سرخ گشته از تو به خون روی زرد ما

    ما را ز درد کشته و غافل ز درد ما

    از تیغ بی ملاحظهٔ آه ما بترس

    اولیست اینکه کس نشود هم نبرد ما

    در آه ما نهفته خزان و بهار حسن

    تأثیرهاست با نفس گرم و سرد ما

    رخش اینچنین متاز که پیش از تو دیگری

    کردست اینچنین و ندیدست گرد ما

    سد لعب بلعجب شد و سد نقش بد نشست

    تا ریختیم با تو، بد افتاد نرد ما

    وحشی گرفت خاطر ما از حریم دیر

    رفتیم تا کجاست دگر آبخورد ما

     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    دلم دارد به چین کاکلش سد گونه حیرانی

    به عالم هیچکس یارب نیفتد در پریشانی

    ز ما سد جان نمی‌گیری که دشنامی دهی ز آن لب

    به سودای سبک‌روحان مکن چندین گرانجانی

    چوکان در سـ*ـینه دارم رخنه‌ها از تیغ بدخویی

    ز پیکانهای خون آلود او پر لعل پیکانی

    به سد جان گرامی آن لب دلجوست ارزنده

    عجب لعلیست پر قیمت به صاحب باد ارزانی

    بر آنم تا برآید جان و از غم وارهانم دل

    ولی بی تیغ جانان بر نمی‌آید به آسانی
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    بار فراق بستم و ، جز پای خویش را
    کردم وداع جملهٔ اعضای خویش را

    گویی هزار بند گران پاره می‌کنم
    هر گام پای بادیه پیمای خویش را

    در زیر پای رفتنم الماس پاره ساخت
    هجر تو سنگریزهٔ صحرای خویش را

    هر جا روم ز کوی تو سر بر زمین زنم
    نفرین کنم ارادهٔ بیجای خویش را

    عمر ابد ز عهده نمی‌آیدش برون
    نازم عقوبت شب یلدای خویش را

    وحشی مجال نطق تو در بزم وصل نیست
    طی کن بساط عرض تمنای خویش را
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    به جور، ترک محبت خلاف عادت ماست

    وفا مصاحب دیرینه ی محبت ماست

    تو و خلاف مروت خدا نگه دارد

    به ما جفای تو از بخت بی مروت ماست

    بسا گدا به شهان نرد عشق باخته‌اند

    به ما مخند که این رسم بد نه بدعت ماست

    به دیگری نگذاریم ، مرده‌ایم مگر

    نشان تیر تغافل شدن که خدمت ماست

    تویی که عزت ما می‌بری به کم محلی

    و گرنه خواری عشقت هلاک صحبت ماست

    به دعوی آمده بودیم چاشنی کردیم

    کمان ، تو نه به بازوی صبر و طاقت ماست

    هزار بنده چو وحشی خرید و کرد آزاد

    کند مضایقه از یک نگه که قیمت ماست
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    مار ز یاری چو کفت بـ..وسـ..ـه داد

    داد دمش خرمن عمرت به باد

    تیغ من از خون تو چون رنگ بست

    داد تو را چشمه حیوان به دست

    تا تو بدانی که ز دشمن ضرر

    به که رسد دوستی از اهل شر

    حیرتم از گردن پر زور توست

    کاو به چنین بار بماند درست

    گوهر آدم اگر از درهم است

    خر که زرش بار کنی آدم است

    زان فکنی جامه ی اطلس به دوش

    تا شود آن بر خریت پرده پوش

    گشت چو از باد قوی گوسفند

    پنجه قصاب از او پوست کند

    ناخلفی پا چو نهد در میان

    پرتو عزت برد از دودمان

    پرتو جمعی ز سر یک تن است

    مجلسی از مشعله ای روشن است
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم
    امید ز هر کس که بریدیم،بریدیم


    دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
    از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم


    رم دادن صید خود از آغاز غلط بود
    حالا که رماندی و رمیدیم،رمیدیم


    نام تو که باغ اِرَم و روضه خلد است
    انگار که دیدیم ندیدیم،ندیدیم


    صد باغ بهار است و صلای گل و گلشن
    گر میوه یک باغ نچیدیم،نچیدیم

    سر تا به قدم تیغ دعاییم و تو غافل
    هان واقف دم باش رسیدیم، رسیدیم


    وحشی سبب دوری و این قسم سخنها
    آن نیست که ما هم نشنیدیم، شنیدیم
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر

    هوای یار دگر دارم و دیار دگر

    به دیگری دهم این دل که خوار کردهٔ تست

    چرا که عاشق تو دارد اعتبار دگر

    میان ما و تو ناز و نیاز بر طرف است

    به خود تو نیز بده بعد از این قرار دگر

    خبر دهید به صیاد ما که ما رفتیم

    به فکر صید دگر باشد و شکار دگر

    خموش وحشی از انکار عشق او کاین حرف

    حکایتیست که گفتی هزار بار دگر
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    سپهر قصد من زار ناتوان دارد
    که بر میان کمر کین ز کهکشان دارد

    جفاى چرخ نه امروز می رود بر من
    به ما عداوت دیرینه در میان دارد

    به کنج بی کسى و غربتم من آن مرغى
    که سنگ تفرقه دورش ز آشیان دارد

    منم خرابه نشینى که گلخن تابان
    به پیش کلبه ى من حکم بوستان دارد

    منم که سنگ حوادث مدام در دل سخت
    به قصد سوختنم آتشى نهان دارد

    کسى که کرد نظر بر رخ خزانى من
    سرشک دمبدم از دیده ها روان دارد

    چه سازم آه که از بخت واژگونه من
    بعکس گشت خواصى که زعفران دارد

    دلا اگر طلبى سایه ى هماى شرف
    مشو ملول گرت چرخ ناتوان دارد

    ز ضعف خویش برآ خوش از آن جهت که هماى
    ز هر چه هست توجه به استخوان دارد

    گرت دهد به مثل زال چرخ گرده ى مهر
    چو سگ بر آن ندوى کان ترا زیان دارد

    بدوز دیده ز مکرش که ریزه ى سوزن
    پى هلاک تو اندر میان نان دارد

    کسى ز معرکه ها سرخ رو برون آید
    که سـ*ـینه صاف چو تیغ است و یک زبان دارد

    چو کلک تیره نهادى که می شود دو زبان
    همیشه روسیهى پیش مردمان دارد

    ز دستبرد اراذل مدام دربند است
    چو زر کسى که دل خلق شادمان دارد

    کسى که مار صفت در طریق آزار است
    مدام بر سر گنج طرب مکان دارد

    خود آن که پشت بر اهل زمانه کرد چو ما
    رخ طلب به ره صاحب الزمان دارد

    شه سریر ولایت محمد بن حسن
    که حکم بر سر ابناى انس و جان دارد

    کفش که طعنه به لطف و سخاى بحر زند
    دلش که خنده به جود و عطاى کان دارد

    به یک گداى فرومایه صرف می سازد
    به یک فقیر تهى کیسه در میان دارد
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    در دل همان محبت پیشینه باقی است

    آن دوستی که بود در این سـ*ـینه باقی است

    باز آ و حسن جلوه ده و عرض ناز کن

    کان دل که بود صاف چو آیینه باقی است

    از ما فروتنی‌ست بکش تیغ انتقام

    بر خاطر شریفت اگر کینه باقی است

    نقدینه ی وفاست همان بر عیار خویش

    قفلی که بود بر در گنجیه باقی است

    وحشی اگر ز کسوت رندی دلت گرفت

    زهد و صلاح و خرقه ی پشمینه باقی است
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,593
    بالا