شعر اشعار وحشی بافقی

  • شروع کننده موضوع azar75
  • بازدیدها 7,723
  • پاسخ ها 373
  • تاریخ شروع

fz80

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/10/19
ارسالی ها
1,389
امتیاز واکنش
1,584
امتیاز
0
محل سکونت
یه جایی تو این دنیای...
[h=2]غزل ۲۳۵[/h]
vahshi.gif

وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس

از کسان یک بار حال ناتوان خود بپرس


شب به کویت مردمان را نیست خواب از دیدهام

گر زمن باور نداری از سگان خود بپرس


شرح دردم از زبان غیر پرسیدن چرا

میکنی چون لطف باری از زبان خود بپرس


دور از آن کو تا به کی باشی دلا بی خان ومان

این چه اوقاتست راه خان و مان خود بپرس


حال بیماران خود هرگز نمیپرسد چرا

وحشی این حال از مه نامهربان خود بپرس


 
  • پیشنهادات
  • fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]غزل ۲۳۶[/h]
    vahshi.gif

    وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

    مغرور کسی به که درت جا نکند کس

    وصلی که محالست تمنا نکند کس


    نی یوسف مصری تو که در بیع کس آیی

    بیعانهٔ جان چیست که سودا نکند کس


    روشن نکند چشم کس این طرفه عزیزیست

    همچشمی یعقوب و زلیخا نکند کس


    مرغ دل ما کیست اگر دامگه اینست

    سیمرغ به دام افتد و پروا نکند کس


    آه این چه غرور است که سد کشته گر افتد

    دزدیده هم از دور تماشا نکند کس


    چندین سر بی جرم به دار است در آن کو

    یک بار سر از ناز به بالا نکند کس


    وحشی سبب ناز و تغافل همه حسن است

    حسن ار نبود این همه اینها نکند کس


     

    fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]غزل ۲۳۷[/h]
    vahshi.gif

    وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

    ای دل به بند دوری او جاودانه باش

    ای صبر پاسبان در بند خانه باش


    ای سر به خاک تنگ فرو رو ، ترا که گفت

    در بند کسر حرمت این آستانه باش


    هرگز میان عاشق و معشوق بعد نیست

    سد ساله راه فاصله گو در میانه باش


    سد دوزخم زبانه کشد عشق خود یکیست

    گو یک زبان بر سر آمد سد زبانه باش


    وحشی نگفتمت که کمانش نمیکشی

    حالا بیا خدنگ بلا را نشانه باش


     

    fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]غزل ۲۳۸[/h]
    vahshi.gif

    وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

    عشق میفرمایدم مستغنی از دیدار باش

    چند گـه با یار بودی، چند گـه بی یار باش


    شوق میگوید که آسان نیست بی او زیستن

    صبر میگوید که باکی نیست گو دشوار باش


    وصل خواری بر دهد ای طایر بستان پرست

    گلستان خواهی قفس، مستغنی از گلزار باش


    وصل اگر اینست و ذوقش این که من دریافتم

    گر ز حرمانت بسوزد هجر منت دار باش


    صبر خواهم کرد وحشی از غم نادیدنش

    من چو خواهم مرد گو از حسرت دیدار باش


     

    fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]غزل ۲۳۹[/h]
    vahshi.gif

    وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

    تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور باش

    دیده در وصل است پا از بزم گو مهجور باش


    در نگاهی کان به هر ماهی کنی آنهم ز دور

    سهل باشد گو عنایت گونه منظور باش


    یک نگاه لطف از چشم تو ما را میرسد

    گو کسی کاین نیز نتواند که بیند کور باش


    بزم بدمستان عشق است این به حکمت باده نوش

    ساقی مجلس شود هم مـسـ*ـت و هم مخمور باش


    لطف با اغیار و کین با ما تفاوت از کجاست

    با همه هر نوع میباشی به یک دستور باش


    سیل بی لطفی همین سر در بنای ما مده

    خانهٔ ما یا همه ویرانه یا معمور باش


    کار ما و کار وحشی پیش تیغت چون یکیست

    گو دلت بی رحم و بازوی ستم پر زور باش


     

    fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]غزل ۲۴۰[/h]
    vahshi.gif

    وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

    ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش

    یار ما چون نیستی با هر که خواهی یار باش


    مـسـ*ـت حسنی با رقیبان میل می خوردن مکن

    بد حریفانند آنها گفتمت هشیار باش


    آنکه ما را هیچ برخورداری از وصلش نبود

    از نهال وصل او گو غیر برخوردار باش


    گر چه میدانم که دشوار است صبر از روی دوست

    چند روزی صبر خواهم کرد گو دشوار باش


    صبر خواهم کرد وحشی در غم نادیدنش

    من که خواهم مرد گو از حسرت دیدار باش



     

    fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]غزل ۲۴۱[/h]
    vahshi.gif

    وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

    روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خویش

    آشنای ما شود مارا بخواند سوی خویش


    هم رسد روزی که در کار بد آموز افکند

    این گره کامروز افکندهست بر ابروی خویش


    لازم ناکامی عشق است استغنای حسن

    نیست جای شکوه گر میراندم از کوی خویش


    چون پسندم باز فتراک تو ، زیر پا فکن

    این سری کز بار او فرسودهام زانوی خویش


    سود وحشی چهره بر خاک درش چندان که شد

    هم خجل از راه او هم منفعل از روی خویش



     

    fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]غزل ۲۴۲[/h]
    vahshi.gif

    وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

    کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش

    گشتیم هیچکارهٔ ملک وجود خویش


    غماز در کمین گهرهای راز بود

    قفلی زدیم بر در گفت و شنود خویش


    من بودم و نمودی و باقی خیال تو

    رفتم که پردهای بکشم بر نمود خویش


    یک وعده خواهم از تو که گردم در انتظار

    حاکم تویی در آمدن دیر و زود خویش


    از چشم من به خود نگر و منع کن مرا

    بی اختیار اگر نشوی در سجود خویش


    گو جان و سر برو، غرض ما رضای تست

    حاشا که ما زیان تو خواهیم و سود خویش


    بزم نشاط یار کجا وین فغان زار

    وحشی نوای مجلس غم کن سرود خویش


     

    fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]غزل ۲۴۳[/h]
    vahshi.gif

    وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

    در ماندهام به درد دل بی علاج خویش

    و ز بد مزاجی دل کودک مزاج خویش


    مهر خزانه یافت دل و جان و هر چه بود

    جوید هنوز ازین ده ویران خراج خویش


    جان را مگر به مشعلهٔ دل برون برم

    زین روزهای تیره و شبهای داج خویش


    فرهاد را که بگذرد از سر چه نسبت است

    با آنکه مشکل است بر او ترک تاج خویش


    عذب فرات گو دگری خور که ما خوشیم

    با آب شور دیده و تلخ اجاج خویش


    ای صاحب متاع صباحت تلطفی

    کاورده عاجزی به درت احتیاج خویش


    وحشی رواج نیست سخن را ، زبان به بند

    تا چند دعوی از سخن بی رواج خویش



     

    fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]غزل ۲۴۴[/h]
    vahshi.gif

    وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

    بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خویش

    جذبهای خواهم که از هم بگسلانم بند خویش


    عشق خونخوار است با بیگانه و خویشش چه کار

    خورد کم خونی مگر یعقوب از فرزند خویش


    ایستادن نیست بر یک مطلبم در هیچ حال

    بر نمیآیم به میل طبع ناخرسند خویش


    اینچنین مستغنی از حال تهی دستان مباش

    آخر ای منعم نگاهی کن به حاجتمند خویش


    وحشی آمد از خمـار زهد خشکم جان به لب

    کو صلای جرعهای تا بشکنم سوگند خویش



     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,605
    بالا