شعر قطعات ملک الشعرای بهار

White Moon

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/05/13
ارسالی ها
4,744
امتیاز واکنش
20,639
امتیاز
863

شمارهٔ ۳۹ - برف


ابری به خروش آمد چون قلزم مواج
بر روی زمین بیخت هزاران ورق عاج

گویا فلک امروز بریزد به سر خلق
پس ماندهٔ آن شیر برنج شب معراج

حلاج شدست ابر و زند برف چو پنبه
لرزان من ازین حادثه چون خایهٔ حلاج

گویی که یکی سید، مندیل عوض کرد
زان برف فراوان که نشسته به سرکاج


شمارهٔ ۴۰ - آشوب بغداد


چو ازگشت زمان آلمان و اتریش
به چنگ حزب نازی اندر افتاد

بپا گردید جنگی خانمان‌سوز
که مانندش ندارد آدمی یاد

ز ده کشور فزون در چنگ آلمان
به یک ضربت شدند از هستی آزاد

عروس دهر پاربس نکوروی
بخفت اندر بر این تازه داماد

به پیش این قضای آسمانی
به تنها انگلستان اندر استاد

ولی ملک عراق اندر میانه
ز ناگه کودتایی کرد بنیاد

«‌رشید عالی‌» از اعیان تازی
به‌آشوب و به‌شورش‌دست بگشاد

وزان پیمان که با انگلستان بود
گذرکرد و ندای حرب درداد

به قصد پادگان انگلستان
سپاه از هر طرف بیرون فرستاد

برای یاربش آمد ز محورا
*‌اببما به هفتاد به هشتاد

بپا شد طرفه جنگی کز نهیبش
برآمد از جوان و پیر فریاد

رشید ازترک‌و ایران‌یاوری‌خواست
به دست‌آویز عهد سعدآباد

در این اثنا سپاه انگلستان
مظفرگشت در آغاز خرداد

رشید عالی از بغداد بگریخت
هزیمت راگرفته پیشی از باد

سوی خاک عجم از آب بگذشت
دل از غم‌، پر ز آتش‌، لب پر از باد

بلی‌بی‌شک‌هزیمت جست خواهد
چو شاگردی بجوید کین استاد

نبود این‌، جز یکی آشوب ناچیز
کزان آشوب جنگی بلعجب زاد

هم از این بلعجب‌تر نکته اینست
که تاریخش بود «‌آشوب بغداد»
 
  • پیشنهادات
  • White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863

    شمارهٔ ۴۱ - لشکر منهزم


    به کشتزار نگه کن که در برابر باد
    چولشکریست هزیمت گرفته از بر خصم


    شمارهٔ ۴۲ - ونیز


    شد سیه‌پوش از غم مرگ صبا بدرالملوک
    زین مصیبت ملت اسلام قرمزپوش باد

    کرد با نیکان ستیزه‌ تا که شد همدوش مرگ
    هرکه با نیکان ستیزد با اجل همدوش باد

    عیب پاکان کرد تا خاموش گشت او را زبان
    هر زبان کاو عیب پاکان می کند خاموش باد

    هرکه بار دوش ملت گشت مانند صبا
    بار نعشش رهروان مرگ را بر دوش باد

    بدسگال ملک و ملت بود از آن منفور شد
    بدسگالان را صدای مرگ او درگوش باد

    نفرت ملی ‌نمایان شد به پای نعش او
    بر سر این ماجرا ای دوستان سرپوش باد

    پتک نفرت خورد زیرا سکه ‌مغشوش بود
    پتک نفرت بر سر هر سکه مغشوش باد

    بهر تاریخش رقم زد کلک مشکین بهار
    از قفای بدسگالان آب راحت نوش باد

     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863

    شمارهٔ ۴۳ - هدیهٔ دوست در زندان

    حضرت سالار بهر مرغ گرفتار
    از ره اکرام آب و دانه فرستاد

    آب حیات اندرون کوزهٔ مینا
    تا دهدم عمر جاودانه‌، فرستاد

    هفت عددکوزهٔ نبات کرم کرد
    سه خم شیرین می‌ مغانه ‌فرستاد

    از سر انصاف‌، تلک عشرکامل
    تا نزنم در نقیصه‌چانه‌، فرستاد

    یاشد رمزی گر امتنان رهی را
    خربزه‌بخشید و هندوانه‌فرستاد

    دانست‌این بنده تشنهٔ سخن اوست
    کاهلی طبع را بهانه فرستاد

    خشک‌لبم یافت‌، زان قبل شکر تر
    در عوض شکرین ترانه فرستاد

    شکر کنم زو که این‌ همه شکر تر
    در خم سربسته بی‌نشانه فرستاد

    یا بدل شعر تازه نزلی موزون
    شهد و شکر کرده در میانه فرستاد

    بختش خواهم بلند و هیچ نبینم
    کاو بفرستاد هدیه یا نفرستاد

    شمارهٔ ۴۴ - قول و غزل



    ادیب‌الممالک ز طبع شکرزا
    سوی بنده قند و عسل می‌فرستد

    طمع‌دار روحم من از صحبت او
    وی از شعر نعم‌البدل می‌فرستد

    به قوس از برایم غزل می‌سراید
    به جد از برایم حمل می‌فرستد

    به شیرینی کام تریاک‌خواران
    شکرها زقول وغزل می‌فرستد

    غذا می‌فرستد دوا می‌فرستد
    عسل می‌فرستد مثل می‌فرستد

    ز افزون هدایا ز موجز قصاید
    فزون وفره قل ودل می‌فرستد

    دلم شد علیل از گزند حوادث
    ز تریاق دفع علل می‌فرستد

    به تسکین این قلب آشفته من
    ز حکمت‌سطور و جمل می‌فرستد

    تو گویی خدا آیت صلح کل را
    سوی‌جنگ‌بین الملل می‌فرستد

    ببال ای فرهمند دانا که گردون
    نویدت به‌جاه و محل می‌فرستد

    به جاه تو قدر و علو می‌فزاید
    به جاه عدویت خلل می‌فرستد

    فروپوش عیبش به ذیل عطوفت
    بهار ار سخن مبتذل می‌فرستد

    همین‌است‌حسنش که‌درحضرت‌تو
    نه مسروق ونی منتحل می‌فرستد
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863

    شمارهٔ ۴۵ - پافشاری میخ


    پافشاری و استقامت میخ
    سزد ار عبرت بشر گردد

    هر چه کوبند بیش بر سر او
    پافشاریش بیشتر گردد

    شمارهٔ ۴۶ - بدان و بگوی


    سخن چوگویی سنجیده گوی در مجلس
    که از کلام نسنجیده خوار گردد مرد

    درست گوی و ادب ورز و بر گزافه مرو
    صریح باش و به‌ جد کوش و گرد هزل مگرد

    بسا سخن که ازو خاست بحث و جنگ و قتال
    بسا عمل که از او زاد رشگ و کین و نبرد

    گر آنچه گویی دانی‌، بری فراوان سود
    ور آنچه دانی گویی‌، کشی فراوان درد

    نه هرکه هرچه توانست کفت‌، بایدگفت‌!
    نه هرکه هرچه توانست کرد، بایدکرد!

     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863

    شمارهٔ ۴۷ - ماده تاریخ مرگ صبا


    صبا روزی که عصرش کرد سکته
    به‌ یک‌ مجلس‌ دو من‌ سیب و هلو خورد

    هلوی مفت و سیب آمد به‌دستش
    ز حرص آن جمله را یکجا فرو برد

    دگر سی تخم‌مرغ نیم‌رو را
    یکایک در میان معده افشرد

    سپس ده شیشه لیموناد نوشید
    زهی پرخور، زهی پردل‌ زهی گرد

    پس آنگه مدتی خسبید و آخر
    همان‌جا سکته کرد و خونش افسرد

    زن بیچاره‌اش با حالت یأس
    به بالینش طبیبی چند آورد

    به قصد فصد او بودند اما
    نجستند اندر آن هیکل رگی خرد

    به هرجا شد زدندش چند نشتر
    نه‌خون آمد نه رنگ جنباند تا مرد

    به مرگش شورها کردند مخلوق
    که او مخلوق را بسیار آزرد

    جلو افتاد سالی بیست مرگش
    شتابان رفت سوی گور بافرد

    دل یاران به درد آورد از این‌رو
    بدل شد صاف برناییش با درد

    به من بهتان بسی زد تا به نفرین
    بر او تیری زدم کش بر جگر خورد

    به طمع جیفهٔ دنیا بدی کرد
    به دنیا هم در آخر جیفه بسپرد

    به تارب‌بخ وفاتش طبع بنده
    مکرر سفر اشعار گسترد

    مصارپع مناسب را مکرر
    ز روی امتحان بنوشت و بشمرد

    خود او ازگور آخرکرد بیرون
    سرو گفتا «‌صبا از پرخوری مرد»


    شمارهٔ ۴۸


    دل موری میازار ار چه خرد است
    که خردک نالشی سازد تو را خرد

    جوانمرگی است قسم مردم آزار
    اگر کنت ‌است اگر دوک است اگر لرد

     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863

    شمارهٔ ۴۹ - طلب آمرزش


    عمری به باد رفت و به جا ماند این کتاب
    باشدکشی بخواند وآمرزش آورد

    ای مهربان رفیق که خواندی کتاب من
    شاید به چشم ذوق تو صد عیب برخورد

    گر عیبی اندر آن نگری عیب‌پوش باش
    زبرا تو زود بگذری‌، این نیز بگذرد

    با این همه معانی و این سبک و انسجام
    چشم حسودکورکه جز عیب ننگرد

    با مردگان خویش مروت کنید از آنک
    او نیست تا جواب شما را بیاورد


    شمارهٔ ۵۰ - قطعه


    در خوردن بشر خاک از بس که حرص دارد
    از سنگ قبر هر روز دندان نوگذارد

    سنگ مزار عاشق سرپوش نامرادیست
    این سنگ را کس ای کاش از جای برندارد

    بهتر بود ز سیصد الحمد قل هو اله
    صاحبدلی کز اخلاص ما را به حق سپارد

    ماکودکان خاکیم این خاک مادر ماست
    زبن رو بودکه ما را در سـ*ـینه می‌فشارد

    پاداش اشک حسرت کامد ز چشم عاشق
    ابریست کز پس مرگ بر تربتش ببارد

    در دل ز طاعت حق گنـد جدیدکشتیم
    ارجو گل جدیدی زین خاک سر برآرد
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863

    شمارهٔ ۵۱ - در هجو مردی کوسج و کچل


    به ‌پوز این مجیدک ریش گویی
    کلاغی پشم در منقار دارد

    چو بینی کلهٔ سرخ کلش را
    شترگوبی چقندر بار دارد


    شمارهٔ ۵۲ - غم وطن


    نه هرکه درد دیار و غم وطن دارد
    به‌ راستی خیر از درد و داغ من دارد

    ز روزگار خرابم کسی شود آگاه
    که خار در جگر و قفل بر دهن دارد

    به‌حق‌شام‌غریبان نگاهدار ای زلف
    دل مراکه پریشانی از وطن دارد
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863

    شمارهٔ ۵۳ - تاریخ وفات «‌مستغنی‌» دانشمند افغان


    آه کامسال آسمان در خطهٔ افغان زمین
    بر رخ روشندلان باب فغان مفتوح کرد

    پادشاهی دادگستر را به تیر ظالمی
    کشت و قلب عالمی را زین عزا مجروح کرد

    در عزای شاه غازی بود دل‌ها داغدار
    مرگ «‌مستغنی‌» ز نو آن داغ را مقروح کرد

    شهسواری از ادب گم شد که با تیغ زبان
    پیشتاز جهل را از پشت زین مطروح کرد

    هست مستغنی‌، علی‌رغم فلک‌، باقی به‌دهر
    در فنایش چرخ باری حرکتی مذبوح کرد

    گرچه ازگرداب هستی رست مستغنی ولیک
    اشک چشم دوستان را رشک سیل نوح کرد

    عاقبت‌، چون مادح پیغمبر و اصحاب بود
    مدح‌خوانان روح او عزم در ممدوح کرد

    در عزایش گرچه کلکم قطعهٔ مجمل سرود
    در فراغش لیک روحم ندبهٔ مشروح کرد

    بهر تاربخ وفاتش زد رقم کلک بهار
    عاقبت «‌مستغنی‌» بی «‌دل‌» وداع «‌روح‌» کرد


    شمارهٔ ۵۴ - قطعهٔ هندی


    بنگر برنج را که به چندین حقارتش
    آهنگ شهر علوی از بن شهر بند کرد

    افکند قشر صورت و شد کوفته بدنگ
    وانگاه پخته گشت و جهانش بلند کرد

     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863

    شمارهٔ ۵۵ - خیرات محمدی


    در عهد شهنشه خردمند
    کز لطف علاج ملک جم کرد

    شاهنشه پهلوی کزین ملک
    معدوم طریقهٔ ستم کرد.

    آن شاه که احترام نامش
    ما را به زمانه محترم کرد

    زان‌ لحظه که تکیه زد بر اورنگ
    شورش بجهید وفتنه رم کرد

    آباد به کشوری کش ایزد
    چونین سر و سروری کرم کرد

    شهری که ز بضعهٔ پیمبر(‌ص‌)
    صد فخر به روضهٔ ارم کرد

    می‌خواست مریضخانه و ایزد
    این منقصتش ز مهر کم کرد

    ب‌ن فاطمه فاطمی محمد
    کایزد به فضیلتش علم کرد

    آسایش و احتیاج قم را
    این نقشهٔ خیر مرتسم کرد

    مار ستانی ز راه خیرات
    آن دانشمند محتشم کرد

    شایسته مریضخانه‌ای ساخت
    باغی به مریضخانه ضم کرد

    پس کلک «‌بهار» سال آن را
    «‌خیرات محمدی‌» رقم کرد


    شمارهٔ ۵۶ - در مرثیهٔ عشقی


    وه که عشقی در صباح زندگی
    از خدنگ دشمن شبرو بمرد

    پرتوی بود ازفروغ آرزو
    آن فروغ افسرد وآن پرتو بمرد

    شاعری نوبود وشعرش نیزنو
    شاعر نو رفت و شعر نو بمرد
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863

    شمارهٔ ۵۷ - قوهٔ برق و کهربا

    سال‌ها در فرنگ می گفتند
    قوهٔ « کهربا» چها باشد

    چون بدیدند قدرتش گفتند
    این چنین قوه ازکجا باشد

    گو بیایند خیا برق‌شناس
    کاین کرامات پیش ما باشد

    رنگ زرد من و اشارهٔ دوست
    قوهٔ برق وکهربا باشد

    شمارهٔ ۵۸ - در مذمت خاموش

    خمش‌منشین‌و چون مردم سخنگوی
    سخن گوید جوان گر اهل باشد

    سخن شایسته می گوی و میندیش
    سخن شایسته گفتن سهل باشد

    زمن بشنو به خاموشی مکن خوی
    که خاموشی دلیل جهل باشد
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    350
    بازدیدها
    3,219
    بالا