متون ادبی کهن قطعات کمال‌الدین اسماعیل

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
صاحب عادل شهاب ملک و دین

ای درونت مهبط روح الامین

تابرآوردی سر از جیب سخا

بحر می دزدد کف اندر آستین

بر امید آن که تا بخشی مرا

جبّه و دستار واسب و طوق و زین

تحفه یی آورده ام نزدیک تو

کاندر آن حیران شود نقّاش چین

بیت چندی نیز بر هم بسته ام

هر یک اندر شیوة خود به گزین

شعر بشنیدی و تحفه بستدی

خود همین بود و همین بود و همین

نی یکی از راه انصاف اندر آی

چون تویی شه را وزیر راستین

تو وزیری در خراسان و عراق

صیت تو بگذشته از چرخ برین

من گدایی ژاژ خایی بی نوا

گـه فضایل خوان و گاهی ره نشین

من ز سیم تو ندیدم یک پشیز

تو ز من داری متاعی بس ثمین

این فضیلت منعکس اولیترست

خود بچشم عقل و دانش باز ببن

بر زمین دیدم که بارید از فلک

بر فلک هرگز نبارید از زمین

نقد کن باری بهای تحفه ام

گر نفرمایی عطایی بافرین
 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    مجلس محترم جما الدّین

    ای هنر او شمایل تو بیان

    چون تویی پایمرد اهل هنر

    کار کی کن مرا اگر بنوان

    راوی شعر من تو بو دستی

    هم تو اکنون جواب آن بستان

    شعر را نیست پیش کس حرمت

    پس از این ما و آیت قرآن

    بطریق نیابت خادم

    نه ز روی اشارت و فرمان

    بامدادی که کرده باشی غسل

    پاک و پاکیزه گشته از عصیان

    بر مخدوم شمس الدین در رو

    خدمت من بحضرتش برسان

    عذر تقصیر من بخواه ، آنگاه

    گر بود هیچگونه فرصت آن

    دست برهم نه و یکی آیت

    ز اوّل هل اتیک بروی خوان
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    کیست همخانۀ؟ زبان؟ دندان

    حکمتی هست اندرین پنهان

    باشد از ازدواجشان مضبوط

    کدخداییّ خاندان دهان

    این همه لین و آن همه شدّت

    این همه گوشت وان همه ستخوان

    نان دندان زبان کند ترتیب

    زانکه این ساکن است و آن جنبان

    کام و ناکام هر کجا باشند

    با سر او درد زمان بزمان

    هر که دندان ازو بود شاکر

    به ثنایش رود همیشه زبان

    وان که پاس زبان ندارد باز

    ساید از خشم و کین برو دندان

    وان که از مال خویش و نعمت خویش

    نرساند نصیبة ایشان

    به ضرورت ز بهر او شب و روز

    ژاژ خاید بسی همین و همان
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    ای که در خانۀ تو بیگه و گاه

    اندر اید همه کس جز مهمان

    سفره نان تو گر عورت نیست

    چه کنی از همه خلقش پنهان؟

    کیست جز نان تو در خانۀ تو

    که تو او را ننمودی دندان؟

    رو که از اهل بهشتی گر زانک

    اعتقاد تو درستست چو نان
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    گشت یکباره حضرت خواجه

    مجمع ناکسان و بی هنران

    روز بازار فضل بود و شدست

    جای بازاریان و برزگران

    خیمۀ او مگر ز پاردمست

    که درو حاضرند کون خزان

    نی غلط می کنم که حضرت او

    با خطر شد ز جمع بی خطران

    مصر جامع شدست زانکه درو

    جمع گشتند جمله پیشه وران
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    آن که سخت نشده هرگز سیر

    نیست الّا شکم خواجه فلان

    وان که بر خیر نشد هرگز چیر

    نیست الّا قلم خواجه فلان

    وان که روی از نظر کس ننهفت

    نیت الّا حرم خواجه فلان

    وان که چشم طمعش نقش ندید

    نیست الّا درم خواجه فلان

    وان که افزون ز همه چیز آنست

    نیست الّا ستم خواجه فلان

    وان که در عالم از آن کمتر نیست

    نیست الّا کرم خواجه فلان

    وان که شومست بر اربـاب هنر

    نیست الّا قدم خواجه فلان

    وان که زان نیست مبارکتر هیچ

    نیست الّا عدم خواجه فلان

    وان که شادند همه اهل کمال

    نیست الّا به غم خواجه فلان
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    نگشته هیچ مرادی مرا ز تو حاصل

    دریغ در سر کار تو رفت هر دو جهان

    چنان که سعی من از خدمت تو ضایع شد

    خدای سعی تو ضایع کناد در دو جهان
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    امام عالم و قطب جهان جمال الّدین

    که شد ز خاطر تو منفجر زهاب سخن

    جهان معنی روشن شود چو بدرخشد

    ز صبح صادق انفاست آفتاب سخن

    خرد بلب گزد انگشت پیش خامۀ تو

    هرانگهی که رود نکته یی ز باب سخن

    ز آب تیرۀ کلکت که قلزمی دگرست

    همی پدید شود گوهر خوشاب سخن

    سر سخنها در چنبر خطت زانست

    که هست خامۀ تو مالک الرّقب سخن

    بپای در فندش عقل از سر مـسـ*ـتی

    چو ساقی قلمت در دهد نوشید*نی سخن

    خرد بچشم تعجّی به سوی او نگرد

    چو کلک تو کند از مشک تر نقاب سخن

    سخن بکنه معالی تو چو می نرسد

    بخیره خیر چرا می دهم عذاب سخن؟

    سخن چگونه فرستم بنزد تو که کند

    عطارد از سر کلک تو اجتذاب سخن؟

    ز صد یکی نپسندد برای مدحت تو

    خرد که پیشۀ او هست انتخاب سخن

    تری شعر من از غایت لطافت نیست

    که بیشتر ز خوی خجلتست آب سخن

    اسیر دهشت این حضرتست طبع رهی

    نشان آن بتوان دید از اظطراب سخن

    سخن به هیچ حساب ارچه در نمی آید

    نه هر چه گفته شود باشد از حساب سخن

    همی نیارم کآرم سخن بحضرت تو

    ولیک لطف تو میآورد مرا بسخن

    عروس خاطر من مهر کرد بر تو حلال

    که استماع تو خود بس بود ثواب سخن

    جواب شعر، قبول از تو چشم می دارم

    صدا بود که فرستد سخن جواب خن

    درازتر زین با تو مرا سخنها بود

    اگر نه بیم ملالت شدی حجاب سخن
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    ای سروری که در دهن نفس ناطقه

    دایم بود به مدح تو رطب الّلسان سخن

    گاه جدل ز هیبت تو تیر چرخ را

    از عجز شهر بند شود در دهان سخن

    با رأی تو قضا و قدر گفته گاه سرّ

    پیش آی کز تو نبود پنهانمان سخن

    لایق تر از تو کس به ثنا در جهان نیافت

    چندان که بردوید بگرد جهان سخن

    جایی که خامۀ تو نهد در شکر زبان

    لحنی بود هر آینه از طوطیان سخن

    ز آب حیات جام لبالب کشد هنر

    چون من کنم بمدح تو از لب روان سخن

    در معرض ثنای تو گویم سخن ز جان

    وانجا که لطف تست نگویم ز جان سخن

    اندیشۀ ثنای تو کردم خرد به طنز

    اندر زبان گرفت مرا همچنان سخن

    گفتا سخن بپایۀ مدحش کجا رسد؟

    گیرم که خود رسانی بر آسمان سخن

    با آنکه در معانی ذات شریف تو

    یکباره قاصرست ز شرح و بیان سخن

    در حضرت رفیع تو چون از من وضیع

    لایق نبود راندن از سوزیان سخن

    اینک ز بهر رسم ثنا از طریق عجز

    آورده ام به خدمت این آستان سخن

    جان گداخته است که آورده ام نه شعر

    ورنیست باورت ز من اینک بخوان سخن

    از جان بکاست هر چه مرا در سخن فزود

    زیرا که پاره ایست ز جان بیگمان سخن

    سرتاسر جهان سخن من گرفت و من

    از غصّه می کنم به لب اندر نهان سخن

    هر گـه که من به مدح تو کردم سخن سوار

    باشد سخن چنین که نباشد چنان سخن

    لطف تو گفته بود که یاد آورم ز تو

    ز نهار کوش تا بنگردد از آن سخن

    پایان مدحت تو نیابم اگر چه من

    گویم هزار سال در این داستان سخن
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    ز من بشنو حدیث بخل خواجه

    که نتوان خوبتر زین وصف کردن

    اگر روزی مصافی آیدش پیش

    نهد حالی به زخم تیغ گردن

    نیندازد به دشمن تیر از بخل

    ولی توفیر داند تیغ خوردن
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    159
    بازدیدها
    2,126
    پاسخ ها
    191
    بازدیدها
    3,324
    بالا