متون ادبی کهن ملحقات کمال‌الدین اسماعیل

فاطمه صفارزاده

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/02/22
ارسالی ها
9,452
امتیاز واکنش
41,301
امتیاز
901
محل سکونت
Mashhad
زهی یار من نیست همتاش و الله

گرش دوست دارم بود جاش والله

ز صد ملک به سوز و سوداش حقا

ز صد صلح به خشم و صفراش والله

برای تری لفظ و الفاظ خوبش

توان گشت خاک کف پاش والله

تمنای وصلش همی کرد جانم

خطا بود جمله تمناش والله

دلم قفل محنت بروبر گشادی

دریغا اگر چرخ یاری ندادی

چه در دست کز چرخ در دل ندارم؟

چه کارست کز دهر مشکل ندارم؟

کرا باز گویم که در جمله عالم

نشان یکی شخص همدل ندارم؟

گـه غمکشی هیچ همدم ندارم

گـه مشورت هیچ عاقل ندارم

برون ننهم از خانه یک روز پایم

که تا زانو از پای در گل ندارم

دلا خیز تا رخت بر گاو بندم

که من برگ این جای و منزل ندارم

دو صد زخم خوردم که آهی نکردم

چه افتاد یا رب، گناهی نکردم

دمی از دل من جهانی بسوزد

تفی از دمم خان و مانی بسوزد

نیارم نبشتن یکی قصه از غم

زخواندنش ترسم زفانی بسوزد

شبی گر زسینه ره آه بدهم

نه استارگان کاسمانی بسوزد

چه دارم بدل در من اندیشۀ او

که هرشب بهرزه روانی بسوزد

بشاید اگر من بدین سـ*ـینه اندر

ندارم دلی را که جانی بسوزد

گرفتم که دل عهد بشکست ، آری

فلک با دل من چه کین داشت باری؟

دل غمکش غصه خور داشتم من

کش از جان خود دوستر داشتم من

یکی شاخ امید بود آن دل من

که از اشک پیوسته تر داشتم من

همی تا که دانستم از وی نشانی

جهانی پر از شور و شر داشتم من

بسی جستم و چون نشانی نبد زو

دل از دل بیکباره برداشتم من

بایزد گر از وی خبر دیده ام من

خدا داند که از وی خبر داشتم من

مگر خود نبودست اندر تنم دل

وگرنه کجا شد اگر داشتم من ؟

پیامی که کرد او به منه از دل من ؟

سلامی که او بمن از دل من؟
 
  • پیشنهادات
  • فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    ..... از ارم لطیف ترست

    کعبۀ فضل و قبلۀ هنرست

    گنبد او کلاه کیوانست

    گرچه از روی وضع مختصرست

    در ره پایداری ارکانش

    کرده با کوه دست در کمرست

    نه در او روزگار را تاثیر

    نه بر او حادثات را گذرست

    از پی نقشهای دیوارش

    چرخ و خورشید لاجور دوزرست

    راست گویی که از طریق نهاد

    نسختی از بهشت هشت درست

    مطلع آفتاب اقبالست

    تکیه جای سعادت و ظفرست

    صدر عالم درو ممکن باد

    تا فلک را مدار برمدرست
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    ای زمین تو آسمان زحل

    آستان تو قبله گاه امل

    سقف مرفوع و خانۀ معمور

    با وجود تا ضایع و مهمل

    روی آئینه های گردون را

    عکس دیوار تو همی صیقل

    ماه و خورشید را مقرنس تو

    چون دو خشتک گرفته زیر بغـ*ـل

    دست زوار و حلقۀ در تو

    هر دو بایکدیگر چو گوی انگل

    در بر شمسهای تو مه و مهر

    چون بر کیمیاست نقد دغل

    در نیارد بکاه دیوارت

    صرصر رستخیز هیچ خلل

    گر زبهر طراز عالم خاک

    جان بفرش آمد از مکان زحل

    از پی زیب عالم ملکوت

    این بنا بر سپهر شد ببدل

    کعبه یی از بنای اسمعیل

    که ازو شرع شد بلند محل

    ناید اندر جهان کون و فساد

    دولت و بخت جز بدین مدخل

    چرخ دربانیش چو بستد گفت

    زین نکوتر مخواه بیت عمل

    صدر عالم چو بار داد درو

    آسمان گفت : للبقاع دول

    پشت ملت قوام دین که کرم

    هست در شأنش آیتی منزل

    آن زقدرش شده ستاره زحل

    و آن بجاهش زدهه زمانه مثل

    شرف فضل از ستانۀ اوست

    همچنان کآفتاب را زحمل

    یاربش سال عمر ده چندانک

    قاصر آید ازو حساب جمل

    نوک کلکش چو در صریر آمد

    مشکلات امید شد همه حل
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    یا رب تو آگهی که درین اندر سال عمر

    روزی بکام من نگذشتست روزگار

    از گونه گونه محنت و رنج آن کشیده ام

    در مدت حیات که بیش آید از شمار

    وینک رسید مرگ بنزدیک و لامحال

    بریکدیگر زند زهمه گونه کار و بار

    دنیی چنین گذشت که دانی و آخرت

    ترسم کزین بتر گذرد صدهزاربار

    یا رب چه بودی ار نبدی هستی چنین

    کز وی نگشت در دو جهان راست هیچ کار

    ورچه نبود گفتنی این لفظ ای خدای

    از من چو گفتهای دگر جمله درگذار
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    مفتی دین مروت ای که فلک را

    آرزو آید که در رکاب تو پوید

    دست صبا هر سپیده دم ببهاران

    چهرۀ گل را بآب لطف تو شوید

    فتوی آورده ام بحضرت عالی

    کز تو همه کس جواب فتوی جوید

    گر زدعاگو کسی بپرسد و گوید

    حاصل تو زین سفرچه بود چه گوید؟
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    ای بزرگی که همت تو شکست

    بر دل و پشت چرخ دون آورد

    قدر از راستی انصافت

    سقف افلاک راستون آورد

    هرکه آورد رو بخصمی تو

    دانک از دولت حرون آورد

    و انک سودای همسری تو پخت

    حاصل کار سرنگون آورد

    خونیی قصد دست بـ*ـوس تو کرد

    پشت خود را بخم چو نون آورد

    نوک تار مژه زدیدۀ شرع

    اشک خون از پی سکون آورد

    آمد از تیش خون زپوست برون

    رقـ*ـص ز ایقاع گونه گون آورد

    دی زدست مبارکت نشتر

    چون بانگام قصد خون آورد

    خضری را بسوی آب حیات

    دولت تیز رهنمون آورد

    ناخن نیش زخمه بر برگ زد

    تشت از و صوت ارغنوان آورد

    برق نیش از شکاف ابر کرم

    رگ باران لاله گون آورد

    گفتم آن دست بحر بود ، چرا

    همچو کان لعل از اندرون آورد؟

    از سمن شاخ ارغوان بشکفت

    فلک این رسم نو کنون آورد

    شفقی از عمود صبح برون

    دست قدرت به آزمون آورد

    عقد یاقوت از قضیب بلور

    نوک الماس بر فسون آورد

    دست فصاد آتش محلول

    از دل آب بسته چون آورد

    عجب آمده مرا و این حالت

    حیرتم هر زمان فزون آورد

    آخرالامر معنیی بس خوب

    یاد من فکر ذو فنون آورد

    گفت نی ، دست خواجه دریاییست

    که زموج آزرا زبون آورد

    نیشتر هست هندوی غواص

    کش قضا خوار و سرنگون آورد

    چون فرو برد سر بدین دریا

    شاخ مرجان از و برون آورد
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    زمن کدام کریم حلال زاده بود

    که یک دو بیتک باصدر محترم گوید

    که خادم ارچه ار آنجا که نیک ذاتی اوست

    بدنسبت شعر افحش و هـ*ـر*زه کم گوید

    ولی ز روی مکافات طبع هم گـه گاه

    که حاجت اوفتدش هجو نیز هم گوید

    نه جرم باشد اهمال جانب آنکس را

    که مدح و ذم جهان از سر قلم گوید
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    هیچ صحبت مباد با عامت

    که چو خود مختصر کند نامت

    صحبت عام در بهشت ، آباد

    مرگ بهتر ، که مرگ عامی باد
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    زهی سپهر محلی که دون رتبت توست

    هرآنچه عقل زاقسام آفرین داند

    تویی که شخص هنر از طوارق حدثان

    حریم جاه ترامعقلی حصین داند

    بدان نشاط فلک گرد خویش میگردد

    که خویشتن را با قدر تو قرین داند

    بآفتاب و سحابش چه التفات بود

    کسی که راه بدان دست و آستین داند

    طلایۀ کرمت بر طریق اهل هنر

    کجا که از سپه نیستی کمین داند ؟

    فلک که رای تو شد مقتدای افعالش

    رضا و خشم ترا اصل مهر و کین داند

    جدا ز سایۀ تو نیست ذرّۀ خورشید

    از آنکه روشنی کار خود درین داند

    زسایۀ تو شدست آفتاب روی شناس

    که همنشین را هر کس بهمنشین داند

    کجا رسد سوی درگاه تو قلاوزوهم

    که راه خود همه تا چرخ هفتمین داند

    بسالها نرسد آفتاب روشن دل

    درآن دقیقه که آن رای دوربین داند

    بزرگوارا داعی مرید دولت تست

    فلک بمهر تو جان مرا رهین داند

    از آن بحضرت تو کمتر آورد زحمت

    که او ملالت آن طبع نازنین داند

    شب دراز به مدح تو می کنم کوتاه

    گواه صادق من صبح راستین داند

    سخن بصدر تو آرم که بر تو مقصورست

    کسی که قیمت این گوهر ثمین داند

    لطیف طبعان دانند قدر لطف سخن

    که قدر باد صبا برگ یاسمین داند

    سخنسرایان هستند، لیک صاحب ذوق

    حدیث چشمۀ حیوان و پارگین داند

    خدای داند اگر دانم اندرین شعرا

    کسی که ظاهر تفسیر حورعین داند

    سخن چگونه برم نزد آنکه از غفلت

    شمال را به بسی جهداز یمین داند؟

    زمن چه فرق بود تا بدیگران آنرا

    که رخش رستم چون صورت گلین داند؟

    چگونه داروی درد خود از کسی طلبند

    که خار را زعداد ترنجبین داند؟

    همه فروتنی من زمردری طمع است

    خرد زحال من این ماجرا یقین داند

    طمع چو منقطع آمد... زن آنکس

    که خویشتن را کمتر از آن و این داند

    زپیر عقل سؤالی پرپر می کردم

    که اوست آنکه دوای دل خزین داند

    که کیست آنکه غم اهل فضل داند خورد؟

    جواب دا
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    آیا ستوده خصالی که بر سپاه نیاز

    همیشه خیل عطای تو هست مستولی

    از آن سؤال که در خدمتت اشارت رفت

    جواب باز ده ارفملیت ورقولی
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا