متون ادبی کهن رباعیات کمال‌الدین اسماعیل

[Diba]

این ودای زنده رود خون بایستی

سیلابش از این بسی فزون بایستی

وانگه ز برای حق گزاری غمت

آن جمله بچشم من درون بایتی

 

[Diba]

ای دل بشبی که با غمش بنشستی

از ناله خروشی بجهان دربستی

خامش چو پیاله با دل پر خون باش

تا چند چو چنگ نالۀ سردستی؟

 

[Diba]

جانا خبرت نیست که دی در مـسـ*ـتی

با چنگ چه کرده یی ز چابک دستی

بسیار بکوشیدم و هم ننشستی

تا توبۀ کهنۀ مرا بشکستی

 

[Diba]

از بس که بلای دل ما می جستی

از خطّ تو در کار تو آمد سستی

ای خط که سیه باد چو روزم رویت

ناگه ز کجا بروی او بررستی

 

[Diba]

امشب که نگارم از برای مـسـ*ـتی

آمد برم از سر هوای مـسـ*ـتی

دستی بر ما فکند هم مـسـ*ـتی نیز

خیزم و درافتیم بپای مـسـ*ـتی

 

[Diba]

مشتاق بنیستی ّ من گر هستی

ما بگزینیمم نیستی بر هستی

تو لطف کن و در نطر دشمن و دوست

روزی خوشکم بگو که خوشتر هستی؟

 

[Diba]

در عشق ز کام دل چه در بایستی

گر سوز دل و خون جگر بایستی

این هر همه هیچ می نخواهد دلدار

زر می باید، دریغ زر بایستی

دانلود رمان های عاشقانه

 

[Diba]

دردیدۀ روزگارنم بایستی

یا با غم من صبر بهم بایستی

یا مایۀ غم چو عمر کم بایستی

یا عمر باندازۀ غم بایستی

دانلود رمان های عاشقانه

 

[Diba]

آن آب کزو بود دلم را شادی

د رچشم خودش هیچ محل ننهادی

و آتش که ازوست بر دلم بیدادی

بر منصب دست راست جایش دادی

دانلود رمان های عاشقانه

 

[Diba]

پیوسته کنی تو از غم من شادی

چندانکه من از بندگیت آزادی

پس تو هم گله کنی و من آزادی

شاگرد که ای بتابد ین استادی؟

دانلود رمان های عاشقانه