متون ادبی کهن قطعات کمال‌الدین اسماعیل

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
ای ترا کرده لطف حق مخصوص

به بزرگیّ و مال و جاه و یسار

از دعاگو نصیحتی بشنو

تا ترا بندگی کنند احرار

تا توانی ز بهر دشمن و دوست

کار کی هر چگونه بر می آر

هر که او بر تو داشت قصّه خویش

ضایع و مهملش فرو مگذار

وانکه او عجز خویش بر تو فروخت

قدرت خویش از او دریغ مدار

مکن از خویش خلق را نومید

که پس آنگه بیوفتی ز شمار

خرج مال ارچه کم کند مالت

زان کمی بیش گرددت مقدار

خرج مالت ز جاه کم نکند

بل از آن بیشتر شود بسیار

همه کس داند این که قدرت وجود

بهتر از بخل و عاجزی صد بار

به غنیمت شمار این منصب

که تو باشی عزیز و ایشان خوار

هر کرا حاجتی بود در دل

همه شب نام تو کند تکرار

پاره یی از خدایی است که خلق

بر ت دارند وقت حاجت کار

جناب عالی نزدیک و من بخدمت دور

که تو باشی ز خویش برخوردار
 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    ای دل سیه لطیف دیدار

    وی سیم تن خجسته آثار

    از تیغ و قلم نه یی تو خالی

    خالی نبود ز تیغ سردار

    از حقّۀ تو نگار گیرد

    مشّاطۀ نیکوان افکار

    ز آب دهن تو زنده گردد

    ماهی که بود جماد کردار

    گاهی دهن توناف آهو

    گاهی شکم تو پیلة مار

    باشی همه ساله سرفکنده

    ز اندیشۀ مشک و سیم بسیار

    دارند همیشه بر کنارت

    با آنکه گرانی وسیه کار

    مرغی که توزقّۀ کردی او را

    پا شد گهر و شکر زمنقار
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    گفته بودی مرا که چیزی گوی

    که نبایدت کرد استغفار

    هر چه گفتم من از مدیح و غزل

    بعضی از وی دروغ بد ناچار

    همچو تو اختیار از آن کردم

    تا همه راست باشدم گفتار

    نه به دنیام برد باید شرم

    نه به عقبی در آیدم بشمار
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    ای کریم جهان، خبر داری؟

    که شدم ز انتظار تو بیمار

    منفعل شد مزاج طبعم از آنک

    شربت صبر می خورد بسیار

    بس که می گردد از قرار هجو

    رود گانی خاطرم افکار

    ترسم از من رها شود حاشا

    در هجای تو بیتکی سه چهار
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    ز بعد مدّت سالی که من نیاسودم

    به روز و شب زتمنّای جبّه و دستار

    درین تفکّر بودم که بر چه نوع کنم

    ز بخشش تو تقاضای جبّه و دستار

    ز انقطاع جرایت خود آن فتاد امروز

    که نیست ما را پروای جبّه و دستار
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    خسروا نکته یی ز من بشنو

    تا تو باشی ز ملک برخوردار

    مملکت راست چون ترازوییست

    دایم از عدل خود معیّر دار

    یک سرش آهنست و یکسر زر

    هر دو بر جای خود مقرّر دار

    لطف و عنف است زرّ و آهن را

    هر دو با یکدیگر برابر دار

    ز آهن آن سلاح لشکر کن

    وز زرش برگ و ساز لشکر دار

    تا نگردد ز ظلم زیر و زبر

    آهنش در برابر زردار

    دوستان را بزر توانگر کن

    دشمنان را به تیغ سر بردار
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    ایا صدری که بی عون سخایت

    ز زانو بر نمی دارد هنر سر

    قضا با اسمان صد بار گفتست

    که از فرمان او بیرون مبر سر

    کمان چرخ را بازوی حکمت

    چو چنبر آورد در یکدگر سر

    ز انعام تو دارد خون در رگ

    هر آنکس را که باشد مغز درسر

    بدان جبّه که پارم داده بودی

    مرا بفراشتی از ماه و خورسر

    همی گردد مرا در سرکه امسال

    ستانم جبّه و دستار بر سر
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    سر فرازا چرا رها کردی

    رسم و آیین سروران دگر؟

    نه هر آنکس که چاکریّ تو یافت

    رفت در خون چاکران دگر؟

    بر فلک گر چه ماه و خورشیدند

    نیز هستند اختران دگر

    در سرای توصد گران بیشند

    بر سرش گیر یک گران دگر

    هنر و فضل و شعر یکسونه

    هستم آخر چو آن خران دگر

    بر من از روزگار جور بسیست

    نهم این نیز هم بر آن دگر
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    زهی سپهر پناهی که فضل و دانش را

    نماند جز در تو در جهان پناه دگر

    ز خاک کفش تو آنکس که تاج سر سازد

    زمان زمان ز شرف بر نهد کلاه دگر

    ز زنگبار عدم تا کنون برون نامد

    بنیک بختی چون مسندت سیاه دگر

    تواضعی کن و در کار من نظر فرمای

    که از تو منصف تر نیست پادشاه دگر

    بنیک محضری از مشتری فزون آیم

    چو حسن ظنّ تو ار باشدم گواه دگر

    بخیره بدمشو از قول حاسدان با من

    که نیست به زمنت هیچ نیکخواه دگر

    اگر عنایت تو با من این چنین باشد

    برفته باشم ازین شهر تا دو ماه دگر

    لباس حرمت و جاهم چنان خلق گشتست

    که تطریت نتوان کرد هیچ راه دگر

    چنان شدست پراکنده این دل خونین

    که هر دو قطره ازو می رود براه دگر

    ز بیم دشمن هر گـه که رای ناله کنم

    بسینه در شکنم آه را به آه دگر

    جوی ز خرمن هستی من بکف ناید

    اگر بکاهی از لطف نیم کاه دگر

    اگر چه حالی از من فراغتی داری

    روا بود که بکار آیمت بگاه دگر

    نه هر که مهر گیاهی بباغ بنشاند

    ز بیخ برکند آنجا همه گیاه دگر

    ز تو توقّع آن داشتم که بفزاید

    مرا ز جود نو هر روز مال و جاه دگر

    تو آفتابی و من آب ، برکش از خاکم

    چو سایه در مفکن هر دمم بچاه دگر

    برای کوری چرخ کبود را مگذار

    کزین ستانه روم من بجا یگاه دگر

    مگر عقوبت یک رنگیست مالش من

    وگرنه نیست مرا بیش از ین گـ ـناه دگر

    یقین شناسی که در حقّ من هر آنچه کنی

    همه فسانه شود تا بدیرگاه دگر
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    دختران سخن که دارمشان

    در نهان خانۀ دماغ بزور

    از طریق مثل به چشم خرد

    نور بینائیست و دیدۀ کور

    گر برمشان بنزد این مردم

    که زنـ*ـا اهلیند همچو ستور

    بر گشاده دهان بکینه چو مار

    تنگ بسته میان به حرص چو مور

    فیصل کارشان بروت و دماغ

    حاصل الامرشان همه شر و شور

    دانک بر رسم جاهلیّتشان

    کرده باشم بزندگی در گور
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    159
    بازدیدها
    2,043
    پاسخ ها
    191
    بازدیدها
    3,240
    بالا