متون ادبی کهن ملحقات کمال‌الدین اسماعیل

فاطمه صفارزاده

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/02/22
ارسالی ها
9,452
امتیاز واکنش
41,301
امتیاز
901
محل سکونت
Mashhad
شگرف برگ نها دست دررزان انگور

در خزانه گشادست بر خزان انگور

نگر نگر که ز یک دانه ها هزاران شاخ

ز سوی ساحل بحرین کاروان انگور

بدر لؤلوی خوشاب پیش تخت عریش

چو تاج سلطنت فرق خسروان انگور(؟)

یکی عقیق، دگر کهر با ، دگر یاقوت

گرفت نسخت از گنج شایگان انگور

مگر که هست ستامی ز موکب پروین

میان کوکبۀ ممسک العنان انگور

مثال رفرف خضرست و فرش سندس برگ

بگونۀ و جنا الجنتین دان انگور

سیاه چشم چو حوران قاصرات الطرف

میان سبز تتقهای پرنیان انگور

ز دست زرگر باد صبا فرستادست

بر عروس رزان حلۀ جنان انگور

ز شاخهای ز مرد بدل گرفت شبه

درین معامله جان می کند زیان انگور

نهاد بر سر آن یک هلال چون طوقش

هزار کوکب ثابت چو آسمان انگور

چو بر گیاه تباشیر خورد شیر تمام

سیه کند سر پستان چو دایگان انگور

زهاب آب حیاتست زانکه دز دیدست

حلاوت از لب آن ترک خوش زبان انگور

مهی که چون سوی رزرفت رنگ می آرد

ز شرم عارض خوبش زمان زمان انگور

بدیده رویش از پوست چون برون ندوید؟

چه سخت سخت دلی داشت در میان انگور

اگر بود همه جایی باستخوان در مغز

چرا بپوشد در مغز استخوان انگور

اگر نه بر سر آنست تا طرب زاید

بیک شکم ز چه آورد توامانانگور؟

هزار چشم چو جالوس و در شکم دندان

منافقی دو دلست آنک از نهان انگور

چو چرخ دیده ور و همچو دهر مردافکن

یقین بدان که جهانست در جهان انگور

چو هست شهره به مردانگی چرا گیرد

نگار در سرانگشت چون زنان انگور

در انتظار خرابات هر شبی تا روز

گشاد چشم چو زنگی پاسبان انگور

هوای عالم دل معتدل به آب ویست

دریغ نیست بدین کنج خاکدان انگور؟

چو قوت قوه جان داشت عاقبت جان را

بخون دل طلبید اینت مهربان انگور

مزاج مرد دگرگون کند، زهی دم گرم

که کرد از او بصفت پیر را جوان انگور

ز ل
 
  • پیشنهادات
  • فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    گشاده در مه مهراز رخان نقاب انگور

    نموده عقد پراز لؤلؤ خوشاب انگور

    فراز دیدۀ مخمور خوب می بندد

    زشعرم مسکی و مخمری دو صد نقاب انگور

    .............................................

    طلوع داد چو گردون تیر تاب انگور

    سر نشاط جوانی مگر همی دارد

    که جعد خوشه کند هرمهی رباب انگور

    بچرخ داد قباهای سبز طوطی وش

    عوض گرفت ازو قرطۀ غراب انگور

    فلک بغوره همی گوید اینست سر دو ترش

    تو صبر کن که چه شیرین دهد جواب انگور

    بر قصب تو چو زمرد بد آنگهی یاقوت

    درآبگینه یکی لعل شدمذاب انگور

    زلطف طبع برآتش همیشه آب زند

    هرآتشی که غم افروخت چون کباب انگور

    بساغر اندر شاید که خون بگرید زار

    که ... بچرخشت در عذاب انگور

    تناسخست مگر مذهب طرب از می

    بر جعت آورد از گنبد حباب انگور(؟)

    به آب چشم و بخون جگر پدید آورد

    برای نزهت می خوارگان نوشید*نی انگور

    مگر ز هیبت خواجه خبر نمی دارد

    که نیک می سپرد راه نا صواب انگور

    پیام حسنش ارباد سوی باغ آرد

    بخاک درفتد از تاک زر خراب انگور

    و گر بنوک رزان برگذر کند خلقش

    شود زعکسدر شیشۀ گلاب انگور

    بپردۀ عنبی جلوۀ بصر بخشد

    فروغ رای وی اربیندش بخواب انگور(؟)

    بسایه با نی اندر بسا که غوره فشرد

    برجمالش در چشم آفتاب انگور(؟)

    اگر قمر نه ز خورشید نور کردی وام

    چگونه رنگ گرفتی زماهتاب انگور

    بزرگوارا ، صدرا ،مگر منازع تست

    که گشته اسیر .... انگور

    توقعست که آویزمش بدولت تو

    چو دشمنان تو از میخ در طناب انگور
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا