متون ادبی کهن غزليات کمال‌الدین اسماعیل

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
جان که در عالم خود او را داشتم

بهر تو نا بوده اش انگاشتم

دیده را با نقش تو پرداختم

سسینه را از مهر تو انباشتم

مطبخ سودای خود یعنی دماغ

از برای عشق تو افراشتم

در زمین سـ*ـینه از روز نخست

دانۀ دل خود بنامت کاشتم

تختۀ وقف غمت بر دل زدم

نام عشق تو برو بنگاشتم

از زر و سیم رخ و اشک آنچه بود

آن زر و سیم آن تو پنداشتم

گر دلی بد، تن بهجرش در زدم

ور تنی بد، دل ازو برداشتم

از سر هر دو جهان برخاستم

جز غمت کز بهر خود بگذاشتم
 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    چو درد دلست این که من درفتادم؟

    که در دام عشق تو دلبر فتادم

    چه بد کرده بودم که ناگاه ازین سان

    بدست تو شوخ ستمگر فتادم

    به میدان عشق تو در ، اسب سودا

    همی تاختم تیز و در سر فتادم

    بدین گونه هرگز نیفتادم ار چه

    درین شیوه صد بار دیگر فتادم

    مرا با چنین صبر و دل عشـ*ـق بـازی

    نبود اختیاری ، ولی در فتادم

    ز غرقاب این غم رهایی نیابم

    که در موج دیده چو لنگر فتادم

    خیال لب و زلف و رویش بدیدم

    بسر در گل و مشک و شکر فتادم

    بلغزید دستم از آن زلف مشکین

    بدان چاه سیمینش اندر فتادم

    در آن چاه جانم خوش افتاد لیکن

    ز بدبختی خویش بر در فتادم
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    من نه آنم که ز کویت بجفا بر گردم

    یا ز عشق تو بصر گونه بلا برگردم

    بیقینم که چو زلف تو نیاید بکفم

    نافه یی، گر بهمۀ چین و خطا برگردم

    جان شود قالب من و تو بر تو کر یک دم

    بسر کوی تو چون باد صبا بر گردم

    قبلۀ جان منسست آن خم ابروی بطاق

    زان نماز آورم او را که سزا برگردم

    من و برگشتن ازین قبله؟ که می فرماید؟

    رخصتی بایدم از خطّ تو تا برگردم

    لطف از آن افزونتر؟ صورت از آن موزون تر؟

    دل ازین پرخون تر؟ ایمه چرا برگردم؟

    زلف و روی و لب و دندان و خط و خالش بین

    با کجا عشق نبازم؟ ز کجا برگردم؟

    گر بشمشیر جفاهام پی جانم بزنی

    حاش لله که بجز گرد وفا برگردم

    گر تو دشنام و جفاهام از آن می گویی

    تا چو سخت آیدم از کوی شما برگردم

    از تو ما را طمع کشتن و خون ریختن است

    نیست ممکن که بدشنام و جفا برگردم
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    دروغ بود که من در غمت صبور شدم

    خلاف بود که از خدمنت نفور شدم

    دراز دیدم در تو زبان نزدیکان

    برای مصلحتی یک دو روز دور شدم

    در اندرون من از آرزو جگر خون شد

    بظاهر ار چه نمایم که من صبور شدم

    شدم بوصل تو مغرور من ز نادانی

    ببین که عاقبت اندر سر غرور شدم

    هنوز زلف تو دارد دل شکستۀ من

    که تا نگویی در بند آن کسور شدم

    چو خاک کوی ترا زحمت از حضور بود

    بآستان تویی زحمت حضور شدم
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    روی بنمای که دیوانه شدم

    رحمتی، کز غمت افسانه شدم

    شمع رخسار تو نادیده تمام

    من دل سوخته پروانه شدم

    آشناییّ غمت بود سبب

    کز همه شادی بیگانه شدم

    باغم دل شکنت در پنجه

    من بی دل که چه مردانه شدم

    دام زلف تو ندیدم بر راه

    ناگهان شیفتة دانه شدم

    آرزوی لب میگویم خاست

    نزگزافی سوی میخانه شدم

    هـ*ـوس زلف چو ز نجیرم کرد

    نه ز بی عقلی دیوانه شدم
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    عید کنون عید شد که روی تو دیدم

    کار کنون راست شد که در تو رسیدم

    با چه برابر کنم چنین دو سعادت

    من که مه عید را بروی تو دیدم

    جان و جوانی بباد دادم از یراک

    بوی سر زلف تو زیاد شنیدم

    در هـ*ـوس آن که بر خط تو نهم سر

    سوی تو همچون قلم بفرق دویدم

    راه چو زلفت دراز بود و چو شانه

    پای شدم جمله و بسر ببریدم

    شرح یکی از هزار هم نتوان داد

    آنچه من از دست فرقت تو کشیدم

    در طلب آفتاب روی تو چون صبح

    دم نزدم من که پیرهن ندریدم

    دولت وصل تو یار من شد و آخر

    جان خود از دست هجر باز خریدم
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    چه جفا بود کز آن ترک ختن نشنیدم

    چه محالات کز آن عهد شکن نشنیدم

    هر کسی را گوید کو را دهنی هست، و لیک

    من بسی جستم و جز نام دهن نشنیدم

    تا بدیدم که سمن رنگ رخش بر خود زد

    پس از آن پیش چمن بوی سمن نشنیدم

    راز زلف تو اگر چه ز صبا فاش شدست

    من حکایت بجز از مشک ختن نشنیدم

    راستی راسخن قدّ تو هر جا که برفت

    بجز آزادی از سر و چمن نشنیدم

    دوش بگذشتم و دشنام همی داد مرا

    خدمتش کردم و پنداشت که من نشنیدم

    گر چه لعلش ز سر ناخوشیی آن می گفت

    من از او خوش تر از آن هیچ سخن نشنیدم

    عقل آن روز که من بر پی دل می رفتم

    گفت: کانجا نه صوابست شدن،نشنیدم
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    مرا که زهره نباشد که در رخت نگرم

    بیا بگو که ز وصل تو بر چگونه خورم؟

    بچشم من نرد گردت ار بسی کوشم

    بگرد تو نرسد چشمم ار بسی نگرم

    بدولت غم تو آتش دلم زنده ست

    ز شادی ار چه نماندست آب بر جگرم

    شود ز سینۀ من مهر روی تو تابان

    اگر چو صبح ز دست تو پیرهن بدرم

    حکایت غم تست ار بخانه بنشینم

    فسانۀ من و تست ار بکوی بر گذرم

    بباغبانی و اختر شناسی افتادم

    ز عشق روی و قدت تا برفته یی ز برم

    بباد قدّ تو از بس که سرو پیرایم

    از ارزوی رخت بس که اختران شمرم

    من و خیال تو زین پس، اگر بود خوابم

    من و حدیث تو زین پس، اگر بود خبرم

    چو آفتاب اگر جای بر فلک سازم

    دود همی غم عشقت چو سایه بر اثرم
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    نه دست رسی بیار دارم

    نه طاقت انتظار دارم

    هر جور که از تو بر من آید

    از گردش روزگار دارم

    در راه غمت کنم هزینه

    گر یک دل وگر هزار دارم

    این خسته تنی چو موی باریک

    از زلف تو یادگار دارم

    من کانده تو کشیده باشم

    اندوه زمانه خوار دارم

    در آب دو دیده غرقه گشتم

    و اومید لب و کنار دارم

    دل بردی و رفتی و همین بود

    من با تو بسی شمار دارم

    دشنام همی دهی مرا باش

    من با دو لب تو کار دارم

    گر دریابم شبی ز بوسش

    حقّا که دومه فگار دارم
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    امید راحت از عالم ندارم

    اگر شادیست ورغم هم ندارم

    اگر افزون شود خرّم نگردم

    وگر نقصان کند ماتم ندارم

    همه عالم دمست و این عجبتر

    که در عالم یکی همدم ندارم

    پذیرفتم من از دست قناعت

    که حاجت بر بنی آدم ندارم

    نبینم روی شادی هرگز ارمن

    دل خود را بغم خرّم ندارم

    اگر بی بهره ام از کام گیتی

    نصیب مهنت از کس کم ندارم

    چرا گیرم غم صد ساله در پیش

    کامید زندگی یک دم ندارم؟
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا