متون ادبی کهن غزليات کمال خجندی

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
عاشقان خط ترا مشک ختا می گویند

گر خط آنست که داری نه خطا می گویند

طاق ابروی ترا گوشه نشینان جهان

قبله دعوت و محراب دعا می گویند

بیدلان زخم نرا مرهم جان می شمرند

خستگان درد ترا عین دوا میگویند

اهل مسجد که در احیا چو مسیحند امروز

پیش لعلت همه از علم شما می گویند

سالها رفت که بر بوی وفا منتظران

قصه عهد تو با باد صبا میگویند

خط سبز و لب میگون ترا زنده دلان

بلطافت خضر و آب بقا می گویند

تا برف تو گشودیم زبان پیش کمال

قدسیان بر فلک از گفته ما می گویند
 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    عاشقان درد ترا دولت افزون خوانند

    محنت عشق ترا بخت همایون خوانند

    اهل میخانه دعای لب تو اشک فشان

    زیر لب چون خط جام از دل پر خون خوانند

    جانب جام و صراحی نبود سجده چو چنگ

    مطربان گر سخنی ز آن لب میگون خوانند

    قصه گربه این غمزده با چشم پر آب

    مرغ و ماهی بلب دجله و جیحون خوانند

    من اگر وصف دو ابروی تو که بنویسم

    مردمش زآن حرکتها همه موزون خوانند

    خلق خوانند مه از سادگی آن روی عجب

    ورقی را که بر آن خط نبود چون خوانند

    گر از آن حسن نویسی سخن عشق کمال

    دفتر عشق نرا لیلی و مجنون خوانند
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    عاشقان را جور و نازیار می باید کشید

    طعنه از دشمن جفا ز اغیار می باید کشید

    عشق گنج است و رقیبا اندر این ره همچو مار

    بهر گنج عشق زخم مار می باید کشید

    جور هر نااهل و ناهموار بهر او می کشم

    بهر یک گل زحمت صد خار می باید کشید

    هر که در دام بلای عشق چون وامق فتاد

    جور عذرای خودش ناچار می باید کشید

    همچو غواصان مسکین از برای گوهری

    زحمت دریای مردم خوار می باید کشید

    چو نو در بحر عمیق عشق افتادی کمال

    هرچه پیش آید ترا این بار می باید کشید
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    عاشقان روی ترا نور مصور خوانند

    پرده بر گیر که روشن تر ازین بر خوانند

    اشک ریزان شبستان فراق از سر سوز

    عارض و خاک ترا شمع معتبر خوانند

    گر نماید رخت از دفتر خوبی ورقی

    ورق دفتر گل را همه أبتر خوانند

    گر خیال لبت آرند امامان به نماز

    بعد هر فاتحه ای سورة کوثر خوانند

    اهل دانش که رساندند به پایان همه علم

    لوح عشق تو چو ابجد همه از سر خوانند

    در هوایت ز سر ذوق معلق بزنم

    گر سوی دام تو بازم چو کبوتر خوانند

    با دهانت سخن قند مکرر سهل است

    سخن سهل نشاید که مکرر خوانند

    عندلیبان سحر خوان خوش الحان در راست

    صفت قد نو بر شاخ صنوبر خوانند

    تا حدیث از قد آن سرو روان گفت کمال

    گفته او ز حد بث همه برتر خوانند
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    عاشقان طالب و صاحب نظران در کارند

    عاقلانه بیخبر و بیخبران هشیارند

    خفته صبح ازل رفت پس پردہ خواب

    تا شبانگاه ابه زنده دلان بیدارند

    موسی از طور تجلی ار نی گفت و گذشت

    همچنان اهل نظر منتظر دیدارند

    ز آفتاب رخت آنها که نمودند طلوع

    گاه مستغرق نورند و گهی در نارند

    دود سودای تو در خاطر ما تنها نیست

    که برین آتش ازین سوختگان بسیارند

    حکم بر ظاهر پوشیده روان تا نکنی

    که درین خرقه بسی صورت و معنی دارند

    با خیال رخ زیبای تو اصحاب کمال

    طوطیانند که از آینه در گفتارند
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    عرفات عشق بازان سر کوی بار باشد

    بعلطواف کعبه زین در نروم که عار باشد

    چو سری بر آستانش ز سر صفا نهادی

    بصفا و مروه ای دل دگرت چه کار باشد

    قدمی ز خود برون نه بریاض عشق کآنجا

    نه صداغ نفحه گل نه جفای خار باشد

    به معارج اناالحق نرسی ز پای منبر

    که سری است جای این سر که سزای دار باشد

    ز می شبانه ساقی قدحی نثار ما کن

    نه از آن معنی که او را به سحر خمـار باشد

    به فریب و وعده ما را مکش ای پسر که تشنه

    ز عطش بمیرد اولی که در انتظار باشد

    نکند کمال دیگر طلب حضور باطن

    که قرار گاه زلفش دل بیقرار باشد
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    عشق بر آتش بسوخت دفتر بود و نبود

    اما آبت فتح قریب سر حقایق گشود

    قطره به دریا رسید ابر برفت از میان

    قطره به دریا رسید ابر برفت از میان

    از نفخات بخور کون و مکان در گرفت

    چون بهم آمیختند آتش و مجمر بعود

    در پس آئینه چیست قائل این حرف کیست

    کآینه با خود نداشت آنچه به طوطی نمود

    هر که بدار فنا جبه هستی بسوخت

    رمزه سوى الله بخواند سر اناالحق شنود

    سر فنا گوش کن جام بقا نوش کن

    حاجت تقریر نیست از عدم آمد وجود

    جامه بده جان ستان روی مپیچ از میان

    عاشق بی مابه را عین زیان است سود

    وجه دو روئی نماند صورت دیباه را

    باز برفت از میان واسطه تار و پود

    خلق ز نقصان حال بیخبرند از کمال

    کز همه بی قیل و قال گوی سعادت ربود
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    عکس رویت چون فتد در آب آب از خود رود
    گر فشانی زلف مشکین مشک ناب از خود رود
    باد حاجت نیست کز رویت بر اندازد نقاب
    با تو چون خود روبرو آبد نقاب از خود رود
    آستین افشان در آگه گـه به خوبان در سماع
    تا در آبد مه به چرخ و آفتاب از خود رود
    اشک من در خوشاب است آن لب خاموش لعل لعل
    چون گویا کتی در خوشاب از خود رود
    من نه تنها رفته ام در حیرت آن چشم مـسـ*ـت
    هر که بیند آنچنان مسنی به خواب از خود رود
    سـ*ـینه بر آتش کباب است و ز سوز او دلم
    بر مثال قطره خون کر کباب از خود رود
    با خیال آن دو ب هر دم رود از خود کمال
    مر کرا در سر بود چندین نوشید*نی از خود رود
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    عندلیبی می زند بر گل نوانی بشنوید

    بوی بار آشنا از آشنائی بشنوید

    از لب لیلی و مجنون نکته دارید گوش

    از زبان گل و بلبل ماجرانی بشنوید

    جانب مبخانه مخموران جام عشق را

    می زند هر خم بزبر لب صلائی بشنوید

    کوه ها در ناله اند از رفت مسنان طور

    زین همه شور و شعب باری صدائی بشنوید

    نوبت تبصر گذشت آن سلطنت در عصر ماست

    نوبت شاهی ز ایوان گدائی بشنوید

    کارها در بند وقت آمد نگه دارید وقت

    وقت باشد کز لب او مرحبانی بشنوید

    از خدا در هر دعائی وصل می خواهد کمال

    گر نمی گوئید آمینی دعائی بشنوید
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    عید می آید و مردم مه نو میطلبند

    دید ها طاق خم ابروی او میطلبند

    شب قدر و به عیدی که کم آبد بنظر

    همه در طرة آن سلسله مو میطلبند

    هر طرف سرو قدان چون علم عید روان

    جای در عید گاه آن سر کو میطلبند

    روی در قبله بثان کرده ز ابر و محراب

    حاجت خود همه از آن روی نکو می طلبند

    ساقیا رطل نه از دست که مستان امروز

    می ز خمخانه عشقت بسبومی طلبند

    از حریفان همه عیدی طلبند از می و نقل

    هر چه خواهد بنو جمله ازو میطلبند

    مهر خان زلف چو چوگان همه بر دوش کمال

    وقت سر باختن است از تو چو گو میطلبند
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا