متون ادبی کهن مقطعات کمال خجندی

[Diba]

شاه را از فضل و رحمت پادشاه ذوالجلال

هم جمال ملک بخشیدست و ملک جمال

داعی جاه و جمال تو کمال است و ملک

از سلاطین نیست کس را این کمال و این جلال

 

[Diba]

جوانی گفت با محبوب خوشگوی

که چون بینی هوا خواه تو یارم

چرا کاغذ نچسبانی به بینی

سریش از نیست با کاغذ من آرم

بگفت از ضعف پیری و فقیری

من مسکین سر بینی ندارم

 

[Diba]

جیم آقا گفت بهر قبر میر

حافظی باید که ما سرنا چی ایم

چون حمید گر به این معنی شنید

از مین برجست و گفتا ما چه ایم؟

 

[Diba]

حاجی کل از بر ما گر چه سوی قبله رفت

نیست ازو حاشا و کلا عازم بیت الحرام

طاس بنگان را چو بازاری شنید اندر دمشق

سر گرفت از سادگی بیچاره و شد سوی شام

 

[Diba]

کرد حکیمی ز نظامی سوال

کای بسر گنج معانی مقیم

هست در انگشت کمال آن قلم

یا نه عصائیست بدست کلیم

گفت قلم نیست عصا نیز نیست

هست کلید در گنج حکیم

 

[Diba]

کمال اشعار اقرانت ز اعجاز

گرفتم سر بسر وحی است و الهام

چو خالی از خیال خاص باشد

خیالست اینکه گیرد شهرت عام

 

[Diba]

ما بتدریج در مقام سلوک

خیمه در پهلوی ملک زده ایم

بر سر خوان آرزو همه شب

شکم آز را نمک زده ایم

بر فلک میزنیم ناوک آه

تا بدانی که ما فلک زده ایم

 

[Diba]

ما ز تشریف میر عبدالله

نیک اسوده و قوی شادیم

نیست ما را ز صحبتش گله ای

لیکن از گوش او بفریادیم

 

[Diba]

نشسته بر دم حمام دیدم آن مه را

به گلرخان دگر گفتمش ز بعد سلام

اگر تو آدمی اعتقاد من این است

که دیگران همه نقشند بر در حمام

 

[Diba]

با اکبر مسگر به دکان گفتم من

زانگشت سیه شد به تنت پیراهن

گفتا که ز عشق روی احمد سوخت

بر آتش دل پیرهن پاره من

دانلود رمان های عاشقانه