نیست معلونه مگر این شجره که بجز غصه ندارد ثمره قربت این شجره هست مرا همچو بر آدم قرب شجره
فاطمه صفارزاده کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2018/02/22 ارسالی ها 9,452 امتیاز واکنش 41,301 امتیاز 901 محل سکونت Mashhad 2018/11/28 #21 نیست معلونه مگر این شجره که بجز غصه ندارد ثمره قربت این شجره هست مرا همچو بر آدم قرب شجره
فاطمه صفارزاده کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2018/02/22 ارسالی ها 9,452 امتیاز واکنش 41,301 امتیاز 901 محل سکونت Mashhad 2018/11/28 #22 مفتی ملت انعام و کرم اندرین حال چه می فرماید؟ در حق شخصی درمانده چنان که برو خلق همی بخشاید خفته بیمار بکنجی اندر وندر باد همی پیماید خرج بیماری ناچار بود و آنگهش خانه عمارت باید باز ترتیب زمستان بر پی که ازو بوی بلا می آید وانگه او سیم ندارد چندان که بدان آینه یی بزداید در چنین حالتی از منعم خویش گر تقاضا بکند زر شاید؟
مفتی ملت انعام و کرم اندرین حال چه می فرماید؟ در حق شخصی درمانده چنان که برو خلق همی بخشاید خفته بیمار بکنجی اندر وندر باد همی پیماید خرج بیماری ناچار بود و آنگهش خانه عمارت باید باز ترتیب زمستان بر پی که ازو بوی بلا می آید وانگه او سیم ندارد چندان که بدان آینه یی بزداید در چنین حالتی از منعم خویش گر تقاضا بکند زر شاید؟
فاطمه صفارزاده کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2018/02/22 ارسالی ها 9,452 امتیاز واکنش 41,301 امتیاز 901 محل سکونت Mashhad 2018/11/28 #23 هرچه آن از مراسم سخن است روزگارش گذاشتست بمن زان چه حاصل ، چو روزگار دمی نگذارد همی مرا بسخن
فاطمه صفارزاده کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2018/02/22 ارسالی ها 9,452 امتیاز واکنش 41,301 امتیاز 901 محل سکونت Mashhad 2018/11/28 #24 آنچنان گشته یی نهان پس ریش کز تو جز چشم هیچ چشم ندید بجز از ریش مرد ریک تو کس سپر گاو راز پشم ندید
فاطمه صفارزاده کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2018/02/22 ارسالی ها 9,452 امتیاز واکنش 41,301 امتیاز 901 محل سکونت Mashhad 2018/11/28 #25 زخط عارض ترکان لشکر مرا این فایده تا جاودان بس که خط از عارض ترکان لشکر زشرمش برنیارد سر ازین ÷س
فاطمه صفارزاده کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2018/02/22 ارسالی ها 9,452 امتیاز واکنش 41,301 امتیاز 901 محل سکونت Mashhad 2018/11/28 #26 هر کرا قربت تو بیشترست دانک او از همه درویشترست وانک او دورترست از برتو بعنایت ز همه پیشترست دست چپ گرچه بدل نزدیکست قوت راست ازو بیشترست
هر کرا قربت تو بیشترست دانک او از همه درویشترست وانک او دورترست از برتو بعنایت ز همه پیشترست دست چپ گرچه بدل نزدیکست قوت راست ازو بیشترست
فاطمه صفارزاده کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2018/02/22 ارسالی ها 9,452 امتیاز واکنش 41,301 امتیاز 901 محل سکونت Mashhad 2018/11/28 #27 هر خردمند که او را درم و سیم بود خویشتن خوش بخورد یا نه ، نگاهش دارد بدگر کس ندهد برطمع سود که او می خورد فارغ و این خیره قفا میخارد عمر از آن در طرب و ناز گذارد نرگس که زرو سیم خود از چشم فرو نگذارد
هر خردمند که او را درم و سیم بود خویشتن خوش بخورد یا نه ، نگاهش دارد بدگر کس ندهد برطمع سود که او می خورد فارغ و این خیره قفا میخارد عمر از آن در طرب و ناز گذارد نرگس که زرو سیم خود از چشم فرو نگذارد
فاطمه صفارزاده کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2018/02/22 ارسالی ها 9,452 امتیاز واکنش 41,301 امتیاز 901 محل سکونت Mashhad 2018/11/28 #28 بس پراکنده و پریشانم ره فراکار خود نمی دانیم هیچ جرمی نکرده محبوسیم بی اوامی اسیر زندانیم همجو خفاش روزکور همه دشمن آفتاب رخشانیم چون ستاره بشب برون آئیم برخود از تیغ مهر ارزانیم در نهان خانه ها چو هیچ نماند ما بجای قماشه پنهانیم زرد و لرزان و نیم مرده ز غم راست همچون چراغ دزد نیم همچو چنگ از گرفت می نالیم مانده در پرده بی نوازانیم هیچ فریادرس نمی بینم هرچه فریاد بیش می خوانیم گر شنیدی که در وجود کسی زنده در گور خفت ما آنیم
بس پراکنده و پریشانم ره فراکار خود نمی دانیم هیچ جرمی نکرده محبوسیم بی اوامی اسیر زندانیم همجو خفاش روزکور همه دشمن آفتاب رخشانیم چون ستاره بشب برون آئیم برخود از تیغ مهر ارزانیم در نهان خانه ها چو هیچ نماند ما بجای قماشه پنهانیم زرد و لرزان و نیم مرده ز غم راست همچون چراغ دزد نیم همچو چنگ از گرفت می نالیم مانده در پرده بی نوازانیم هیچ فریادرس نمی بینم هرچه فریاد بیش می خوانیم گر شنیدی که در وجود کسی زنده در گور خفت ما آنیم
فاطمه صفارزاده کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2018/02/22 ارسالی ها 9,452 امتیاز واکنش 41,301 امتیاز 901 محل سکونت Mashhad 2018/11/28 #29 ای ز وصف مکارمت قاصر هر فصیحی و مدحت آرایی توییآنکس که در دیاکرم چشم عقلت ندید همتایی
فاطمه صفارزاده کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2018/02/22 ارسالی ها 9,452 امتیاز واکنش 41,301 امتیاز 901 محل سکونت Mashhad 2018/11/28 #30 خیز تا زار و گریه برگیریم خوش بگرییم و یه در گیریم نوحه های جگر خراسش کنیم چون بپایان رسد ز سرگیریم سرتابوت خواجه بازکنیم کفن از روی وی بدر گیریم وز جفایی که دوش رفت برو حال پرسیم و گریه برگیریم گردش از روی خوب بفشانیم سزش از خاک تیره برگیم بر سر روضۀ مقدس او دیده از اشک در گهر گیریم ای دریغا که رکن دین مسعود رخت بر بست از سرای وجود این دگر فتنه بین که چون افتاد وه که خونم بدل درون افتاد فتنه که رفت هیچ نبود فتنه در اصفهان کنون افتاد علم شرع و رایت اسلام هر دو در خاک سر نگون افتاد از دو نیر بگریۀخونین چرخ را دیدگان برون افتاد کهکشان راه اشک خونین است کش بران روی نیلگون افتاد شرع را دست خون و داو تمام مهره اندر گشاد خون افتاد چرخ بدساز شش دری سازید درلباسات دست خون یازید حالتی سهمناک می بینیم خلق را دردناک میبینیم مخلصان را درین مصیبت صعب در مضیق هلاک می بینیم همه را سـ*ـینه پاره می یابم همه را جامه چاک می بینم تا نمی بینم آن امام همام من همه بیم و باک می بینم آفتابی بدان بلندی جاه در هبوط مغاک می بینم وان همه کار و بارب خواجه همین تودۀ تیره خاک می بینم آنچه ما را ز حالش ادراکست تختۀ چوب و تودۀ خاکست تاکه مسعود صاعد از ما شد کار اسلام زیر و بالا شد بی جلالش هرانجا ملکیست ملکش از دست و پایش ارجاشد سد اسکندر از میان برخواست ظلم یأجوج فتنه پیدا شد چو حسین علی شهیدشدست رجبش لاجرم عشورا شد رکن اسلام باد باقی اگر رکن دین پیش حق تعالی شد گل بماناداگرچه بستان نیست در بماناداگرچه دریا شد اینت شکر که کام پرشیرست گرچه طفلست عقل او پیرست سرو از اول یکی نهال بود ماه تابان همان هلال بود گل از آن غنچۀ دژم شکفد دراز آن نطفۀ زلال بود قو
خیز تا زار و گریه برگیریم خوش بگرییم و یه در گیریم نوحه های جگر خراسش کنیم چون بپایان رسد ز سرگیریم سرتابوت خواجه بازکنیم کفن از روی وی بدر گیریم وز جفایی که دوش رفت برو حال پرسیم و گریه برگیریم گردش از روی خوب بفشانیم سزش از خاک تیره برگیم بر سر روضۀ مقدس او دیده از اشک در گهر گیریم ای دریغا که رکن دین مسعود رخت بر بست از سرای وجود این دگر فتنه بین که چون افتاد وه که خونم بدل درون افتاد فتنه که رفت هیچ نبود فتنه در اصفهان کنون افتاد علم شرع و رایت اسلام هر دو در خاک سر نگون افتاد از دو نیر بگریۀخونین چرخ را دیدگان برون افتاد کهکشان راه اشک خونین است کش بران روی نیلگون افتاد شرع را دست خون و داو تمام مهره اندر گشاد خون افتاد چرخ بدساز شش دری سازید درلباسات دست خون یازید حالتی سهمناک می بینیم خلق را دردناک میبینیم مخلصان را درین مصیبت صعب در مضیق هلاک می بینیم همه را سـ*ـینه پاره می یابم همه را جامه چاک می بینم تا نمی بینم آن امام همام من همه بیم و باک می بینم آفتابی بدان بلندی جاه در هبوط مغاک می بینم وان همه کار و بارب خواجه همین تودۀ تیره خاک می بینم آنچه ما را ز حالش ادراکست تختۀ چوب و تودۀ خاکست تاکه مسعود صاعد از ما شد کار اسلام زیر و بالا شد بی جلالش هرانجا ملکیست ملکش از دست و پایش ارجاشد سد اسکندر از میان برخواست ظلم یأجوج فتنه پیدا شد چو حسین علی شهیدشدست رجبش لاجرم عشورا شد رکن اسلام باد باقی اگر رکن دین پیش حق تعالی شد گل بماناداگرچه بستان نیست در بماناداگرچه دریا شد اینت شکر که کام پرشیرست گرچه طفلست عقل او پیرست سرو از اول یکی نهال بود ماه تابان همان هلال بود گل از آن غنچۀ دژم شکفد دراز آن نطفۀ زلال بود قو