شعر قطعات ملک الشعرای بهار

White Moon

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/05/13
ارسالی ها
4,744
امتیاز واکنش
20,639
امتیاز
863

شمارهٔ ۵۹ - جای زحمت

بی‌زحمت و دردسر چه جاییست
جایی که در آن بشر نباشد

کانجاکه در آن بشر نهاد پای
بی‌زحمت و دردسر نباشد

شمارهٔ ۶۰ - بد مکن


بد نکند هیچ کس به مردم و هم نیز
با بد مردم کسی شریک نباشد

بیتی خواندم به یک کتاب که هرگز
نیک‌تر از آن زر سبیک نباشد

« گر تو بدانی که‌بدچگونه‌قبیح است
هیچ نیاید زتوکه نیک نباشد»
 
  • پیشنهادات
  • White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863

    شمارهٔ ۶۱ - جایزهٔ جواب دماوندیه

    بگفتم چامه‌ای بهر دماوند
    که اندر عالمش ثانی نباشد

    کرا بهتر از آن گوید، ز دینار
    کم از پنجاه ارزانی نباشد

    ولی یک شرط باشد اندرین کار
    که گوینده خراسانی نباشد


    شمارهٔ ۶۲ - حسب حال


    شه شبهه نمود درحق من
    بگذار در اشتباه باشد

    ای کاش چو من هر آدمی را
    توفیق چنین گـ ـناه باشد

    من دانایی ضعیفم و وی
    بر دانا کینه‌خواه باشد

    من بی کسم و فقیر و او را
    خیل و خدم و سپاه باشد

    من مانده فقیر و ناکسان را
    آسایش و مال و جاه باشد

    اجلاف‌، سفیدبخت و احرار
    گو طالعشان سیاه باشد

    از جمله جهان طمع بریدم
    تا حامی من اله باشد

    گر زان که‌ سر من‌ است‌ این سر
    بگذار که بی کلاه باشد

    بگذار به زیر تیغ جلاد
    آویزهٔ قتلگاه باشد

    بگذار نباشدم به کف آه
    وین سـ*ـینه تنور آه باشد

    بگذار که چشم کودکانم
    بر یاد پدر به‌راه باشد

    بگذار به مرگ عندلیبان
    جغدان را قاه قاه باشد

    حق است اجل بمان که حالم
    ازگفتن حق تباه باشد

    بگذار به‌جرم حفظ سوگند
    جایم به سیاه‌چاه باشد

    دشمن به گـ ـناه مهر ایران
    ازکین به منش نگاه باشد

    گرچه بر تندباد اندوه
    هستیم چو پرکاه باشد

    بر سفله فرو نیاورم سر
    هرچند که پادشاه باشد
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863

    شمارهٔ ۶۳ - تاریخ بنای دبیرستان پهلوی در شهر بابل

    در زمان پهلوی شاهنشه ایران‌، کزو
    کشور ایران ز قید هرج و مرج آزاد شد

    هرکسی آشفته بود از شفقتش آسوده گشت
    هرکجا ویرانه بود از همتش آباد شد

    هر دل افسرده از او شعلهٔ شادی کشید
    هر دژ مخروبه از او غیرت نوشاد شد

    عزت عصر قدیم و ذلت عهد اخیر
    آن‌ یکی با یاد آمد وین یکی از یاد شد

    کی کند جیش حوادث رخنه دراین مرز و بوم
    زان که ایران را حصار از آهن و پولاد شد

    وز نفاذ امر خسرو، کوهکن را در عمل
    مته شیرین‌کارتر از تیشهٔ فرهاد شد

    گر بساط جم برفتی بر سر باد و هوا
    زین شه جم رتبه خاک کوه‌ها بر باد شد

    دیگران‌ در جهل کوشیدند و شه کوشد به‌ علم
    زان که داند که‌ ارتقای کشور از استاد شد

    نی به بابل بلکه در هر نقطهٔ کشور ز علم
    ریخته بنیادها زین شهریار راد شد

    بر مراد شاه‌، فارغ چون که دستور علوم
    زبن دبیرستان‌.خوش‌بنیاد محکم لاد شد

    کلک مشکین بهار از بهر تاریخش نوشت
    این دبیرستان به یمن پهلوی بنیاد شد


    شمارهٔ ۶۴ - از یک مضمون عربی


    چون همه درکینه با من چرخ نیلی‌رنگ شد
    سنگ گشتم‌شیشه گرشد،‌شیشه گشتم سنگ شد
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863

    شمارهٔ ۶۵ - اشک غم

    حسین دانش آن سرخیل ابرار
    که در عالم به دانایی علم شد

    درختی سایه گستر بود افسوس
    که پیش تندباد مرگ خم شد

    ز بنیان ادب رکنی فرو ریخت
    ز بستان هنر نخلی قلم شد

    دل روشندلان از فرقت وی
    قرین حرقت و رنج و الم شد

    نپنداری که دانش از میان رفت
    وجودش سوی اقلیم عدم شد

    نمی آب از یم ایجاد برخاست
    تکاپو کرد و آخر سوی یم شد

    وجودش‌ با وجود گل قرین کشت
    مزاجش با مزاج دهر ضم شد

    دلم سوزد به حال اهل تحقیق
    که فردی کامل از آن جمع کم شد

    به‌مرگ او «‌بهار» اشگ غم افشاند
    همان بر تربت پاکش رقم شد

    بیا تا اشگ غم بر وی فشانیم
    که تاریخ وفاتش «‌اشک غم‌» شد


    شمارهٔ ۶۶ - بهار و تیمورتاش‌


    صدر اعظم حضرت تیمورتاش
    بشنود یک نکته از این مستمند

    حق‌صحبت‌هست‌حقی‌معتبر
    بود می‌باید بدین حق پای‌بند

    بنده‌را با خواجه حق صحبت است
    صحبتی دیرینه و بی‌زرق و فند

    دوست در سختی بباید پایمرد
    واندر این معنی روایاتی است چند

    خود تو دانی بوده‌ام در این دو سال
    پایکوب انزوا و حبس و بند

    گـه به چنگ شحنگانی دیوخوی
    گـه اسیر ناکسانی خودپسند

    جاهلان خشنود و من مانده غمی
    ناکسان برکار و من مانده نژند

    ورنه بر هنجار بودم پیش از این
    یافتم زین انزوا و بند پند

    فکر من دعوی آزادی گذاشت
    کلک‌ من شمشیر حریت فکند

    مردی و آزادگی در طبع من
    چون‌ زنان افکند بر رخ روی بند

    مرگ و پیری همچو گرک گرسنه
    می‌زند هر دم به رویم زهرخند

    محنت و تیمار مشتی کودکان
    بر دلم پیکان زهرآگین فکند

    روزگارم دست استغنا ببست
    آسمانم ریشهٔ مردی بکند

    قصه کوته‌، بین چه گوید بنت کعب
    قطعه‌ای چون همت صوفی بلند:

    «‌عاشقی خواهی که تا پایان بری
    بس که بپسندید باید ناپسند

    زشت باید دید و انگارید خوب
    زهر باید خورد و انگارید قند

    توسنی کردم ندانستم همی
    کز کشیدن سخت‌تر گردد کمند»

     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863

    شمارهٔ ۶۷ - صبر و ثبات


    مرد باید که ز گشت فلک و اختر
    تن به‌اندوه و به‌غم خیره نرنجاند

    صبر بایدکه به آلام ظفر یابی
    ور نه آلام تن مرد بسنباند

    مرد را شاید در محنت روزافزون
    صبر ایوب نبی لخـ*ـتی برخواند

    رنجه از بازی گردون نتوان بودن
    کاسمان‌بازی‌از اینگونه‌بسی داند

    پایداری کن در حادثهٔ گیتی
    تا دم حادثه ازکار فروماند

    این‌نبینی که کند شاخهٔ کوچک را
    باد و آن شاخ قوی را بنجنباند

    شمارهٔ ۶۸ - به یادگار در دفتر یکی از دوستان نوشته شد

    چه یادگار نوبسم من اندرین دفتر
    که ازکدورت دل خامه را قرار نماند

    بدین خوشیم که از خوب و زشت کار جهان
    به روزگار جز این چند یادگار نماند

    یکی سوار درآمد به دشت و شوخی کرد
    ولی دریغ که جزگرد از آن سوار نماند

    تو ای رفیق که خواندی خط بهار امروز
    بمان به کام دل خویش اگر بهار نماند

     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863

    شمارهٔ ۶۹ - مطایبه


    بهر بهار بازو وکون وکفل نماند
    کزسیل‌ «‌استرپ تومیسین» ‌دشت و تل نماند

    گیرم که خواستند رهی را عمل کنند
    باقی تنی بجا ز برای عمل نماند

    باید خرید هرکرمی بیست سی فرانک
    بایع فرنگی است ر مجال جدل نماند

    پولی که بود خرج عروسی سـ*ـینه شد
    چیزی پی هزینه ماه عسل نماند

    دولت فقیر و ما همه از او فقیرتر
    نقدی بجا ز غارت دزد و دغل نماند

    هرکس برای خ‌بش کلاهی تهیه دید
    بهر حقیر جز سر سخت کچل نماند

    یاران به ملک و مال رسیدند و بهر ما
    جز زخم سـ*ـینه حاصل سعی و عمل نماند

    شمارهٔ ۷۰ - این هم نماند


    نماند درد و درمان هم نماند
    نماند وصل و هجران هم نماند

    بهارا غم مخورکاندر زمانه
    نماند خوشـی‌ و خذلان هم نماند

    به تهران در منال ازیاد استخر
    که رفت استخر وتهران هم نماند

    شود ایران بسی آباد و ویران
    همان آباد و وبران هم نماند

    نپاید چین و ژاپون هم نپاید
    نماند روس و آلمان هم نماند

    نماند انگلیسی خردمند
    همان هندوی نادان هم نماند

    بمیرد مرغ و ماهی هم بمیرد
    نماند وحش و انسان هم نماند

    اگرچه دیر ماند نام نیکو
    سرانجام ای پسر آن هم نماند

    بتوفد پردهٔ این نجم ساکن
    زمین گرد گردان هم نماند

    بر این افراشته سقف مرصع
    قنادیل فروزان هم نماند

    بجز یک‌ذات کاصل کاینات است
    صور و اسماء و اعیان هم نماند

    بد و خوب‌ جهان اندر زوال است
    پس‌ این‌ جنگ و جدال ما خیال ‌است

     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863

    شمارهٔ ۷۱ - به مناسبت کوتاه کردن زنان گیسوان خود را


    شنیدم در امربکا گروهی
    دل از عشق زنان یکسو کشیدند

    ز دست بیوفایی‌های نسوان
    در آغـ*ـوش جوانان آرمیدند

    همانگه دسته‌ای در شهر پاریس
    سوی ابن ماجرا با سر دوبدند

    چنان شد رسم کار بچه‌بازی
    که گفتی زن از اول نافربدند

    زنان از دیدن این غبن فاحش
    سرانگشت پشیمانی گزیدند

    پس آنگه بهر استرضای مردان
    به فرم امردان کسوت گزیدند

    به بر کردند رخت تنگ و کوتاه
    سراسر زلف با مقراض چیدند

    شد این‌مد درجهان‌مقبول‌وهرجا
    زنان گیسوی مشک‌افشان بریدند

    به ایران هم سرایت کرد این کار
    زنان فرمودهٔ شیطان شنیدند

    طلایین طرّه و مشکین کلاله
    درو کردند و قلب ما دریدند

    سر خود را کچل کردند و زین غم
    دل ما را به خاک وخون کشیدند

    به یک تقلید بیجا این بلا را
    دودستی بر سر خود آوربدند

    سخن کوته کنم دور از عزیزان
    زنان یکسر به گیس خویش ریدند

    شمارهٔ ۷۲ - در هجو یکی از زن‌های تهران


    هر شب میان خانه افسر زن ...
    نامحرمان صلای خبردار می کشند

    مرد و زن و پدرزن و مادرزن و عروس
    در بزم خوشـی‌ باده کلنار می کشند

    کدبانوان و دخترکان و عروسکان
    در نزد غیر پرده ز رخسار می کشند

    از بس غربو و هلهله‌، ‌گویی میان جمع
    نایب حسین را به سردار می کشند

    ضرب و غریو و کف زدن خارج از اصول
    کوبی که خرس را سوی بازار می کشند

    مشدی عباد و قربده و دنبلی ...
    برگرد کمان و دف و تار می کشند

    هرکس که نیم‌شب ز خیابان گذرکند
    او را میان خانه به اصرار می کشند

    کف می‌زنند وهلهله بسیار می کنند
    می می‌خورند و عربده بسیار می کشند

    همسایگان‌خستهء‌مسکین ز خواب خوش
    برجسته فحش داده و سیگار می کشند

    دنبک روان و دایره گرم و رنودمست
    تا صبحدم ز گردهٔ هم کار می کشند

    پرسیدم‌از پلیس‌محل کاین سرا زکیست‌؟
    کانجا حجب‌، ز چهرهٔ اسرار می کشند

    نرمک جواب داد که هست این حرمسرا
    بازار ... فروشی و ... جار می کشند

     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863

    شمارهٔ ۷۳ - نور مخفی


    دانشوران غرب نمودند اختراع
    نوری‌قوی که پرتوش از قلب سرکند

    دل را بدان معاینه سازند وانگهی
    درمان چنان کنندکه در وی ثمرکند

    زان بی‌خبرکه نور جمال نگار ما
    از قلب‌هاگذشته به‌جان‌ها اثرکند

    تنها تفاوتی است که قلب شکسته را
    آن پر نشاط سازد و این پر شررکند


    شمارهٔ ۷۴ - خون ناحق‌!


    باد صبا خوش است شهیدان رشت را
    از ماجرای قاتل ایشان خبرکند

    این بیت را که از اثر طبع دیگریست
    بر قبرشان نثار چو عقد گهرکند

    «‌دیدی که خون ناحق پروانه شمع را»
    «‌چندان امان نداد که شب را سحرکند»

     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863

    شمارهٔ ۷۵ - قطعه‌


    آسمان با کسی وفا نکند
    تا به هفتادکس جفا نکند

    نکند پادشا گدایی را
    تا دوصد پادشا گدا نکند

    آنچنان کارها شدست خراب
    که دگرگپ زدن کرا نکند

    ور زنی بانگ بر کریوهٔ کوه
    کوه در پاسخت صدا نکند

    نیست‌ایزدبه فکرنوع‌بشر
    یا همین فکرکارما نکند


    شمارهٔ ۷۶ - غول


    بنگر آن غول راکز هول او
    دیو لاحول دمادم می کند

    گر کشی عکسش به دیوار خلا
    لولئین از هیبتش رم می کند

     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863

    شمارهٔ ۷۷ - از ما چه می‌خواهند؟


    به حیرتم که اجانب ز ما چه می‌خواهند؟
    ملوک عصر ز مشتی گدا چه می‌خواهند؟

    ز فقر مردیم‌، از نان ما چه می‌شکنند
    به جان رسیدیم‌، از جان ما چه می‌خواهند؟

    نوا نوای کسی بود و رقـ*ـص رقـ*ـص کسی
    درین میان ز من بینوا چه می‌خواهند؟

    خطا نمود شه و اجنبی سزایش داد
    ز ملتی که نکرده خطا چه می‌خواهند؟

    اگر به مسکو و باکو کسی گناهی کرد
    ز بصره و نجف وکربلا چه می‌خواهند؟

    ز هند و بصره گرفتند تا به مصر و حجاز
    خدا قبول کند! از خدا چه می‌خواهند؟

    به بیع قطع خریدند مملکت را مفت
    درتن معامله غیر از رضا چه‌می‌خواهند؟

    از آب حمام اینان گرفته‌اند رفیق
    زآبروی چنین آشنا چه می‌خواهند؟

    روا بود که بمیرند مردم از زن و مرد
    ز عزتی که ندارد بقا چه می‌خواهند؟


    شمارهٔ ۷۸ - زبان سرخ


    درست گوی و به هنگام گوی و نیکوگوی
    که سخت مشکل کاربست کارگفت و شنود

    اگر سلامت خواهی به هر مقام‌، زبان
    مکن درازکه آن خنجریست خون‌آلود

    خموش باش‌، چه بسیار دیده‌ایم که داد
    زبان سرخ سر سبز را به تیغ کبود
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    350
    بازدیدها
    3,226
    بالا