شعر غزلیات خاقانی

  • شروع کننده موضوع .: Mati :.
  • بازدیدها 4,802
  • پاسخ ها 242
  • تاریخ شروع

sa.Aghakeshizadeh🌙

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/12/28
ارسالی ها
1,300
امتیاز واکنش
5,175
امتیاز
696
محل سکونت
تبریز
سر زلفت چو در جولان بیاید

به ساعت فتنه در میدان بیاید

ز چشم کافر تو هر زمانی

هزاران رخنه در ایمان بیاید

گل رخسار تو تا جیب بگشاد

خرد را خار در دامان بیاید

لب لعل تو تا در خنده آید

اجل را سنگ در دندان بیاید

ز دست ناوک اندازان چشمت

نخستین ضربتی بر جان بیاید

در جان می‌زند هجر تو دیری است

که بانگ حلقه و سندان بیاید

دل خاقانی از تو نامزد شد

بهر دردی که بی‌درمان بیاید
 
  • لایک
واکنش ها: Al12
  • پیشنهادات
  • sa.Aghakeshizadeh🌙

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,300
    امتیاز واکنش
    5,175
    امتیاز
    696
    محل سکونت
    تبریز
    دل دادم و کار برنیامد

    کام از لب یار برنیامد

    با او سخن از کنار گفتم

    در خط شد و کار برنیامد

    دل گفت حدیث بـ..وسـ..ـه میکن

    اکنون که کنار برنیامد

    در معنی بـ..وسـ..ـهٔ تهی هم

    گفتم دو سه بار برنیامد

    بس کردم ازین سخن که چندان

    نقدی به عیار برنیامد

    از هرکه به کوی او فروشد

    جز من به شمار برنیامد

    در راه غمش دواسبه راندم

    یک ذره غبار برنیامد

    مقصود نیافت هر که در عشق

    خاقانی وار بر نیامد
     
    • لایک
    واکنش ها: Al12

    sa.Aghakeshizadeh🌙

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,300
    امتیاز واکنش
    5,175
    امتیاز
    696
    محل سکونت
    تبریز
    مرا غم تو به خمـار خانه باز آورد

    ز راه کعبه به کوی مغانه باز آورد

    دل مرا که دواسبه ز غم گریخته بود

    هوای تو به سر تازیانه باز آورد

    کرانه داشتم از بحر فتنه چون کف آب

    نهنگ عشق توام در میانه باز آورد

    میانهٔ صف مردان بدم چو گوهر تیغ

    چو نقطهٔ زرهم بر کرانه باز آورد

    خدنگ غمزه زدی بر نشانهٔ دل من

    خدنگ خون به نشان از نشانه باز آورد

    دلم که خدمت زلف تو کرد چون گل سر

    نکرده پای گل‌آلود شانه باز آورد

    شد آب و خاکم بر باد هجر، بادهٔ وصل

    بیار، کاتش عشقت زبانه باز آورد

    عنان عمر شد از کف رکاب می به کف آر

    که دل به توبه شکستن بهانه باز آورد

    تو عمر گمشدهٔ من به بـ..وسـ..ـه باز آور

    که بخت گمشدهٔ من زمانه باز آورد

    هزار کوه و بیابان برید خاقانی

    سلامتش به سلامت به خانه باز آورد
     
    • لایک
    واکنش ها: Al12

    sa.Aghakeshizadeh🌙

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,300
    امتیاز واکنش
    5,175
    امتیاز
    696
    محل سکونت
    تبریز
    مکن کز چشم من بر خاک سیل آتشین خیزد

    نترسی ز آن چنان سیلی کزو آتش چنین خیزد

    گوزن آسا بنالم زار پیش چشم آهویت

    چه سگ‌جانم که چندین ناله زین جان حزین خیزد

    کله کژ کرده می‌آئی قبای فستقی در بر

    کمانکش چشم بادامت چو ترکی کز کمین خیزد

    چو تو در خندهٔ شیرین دو چاه از ماه بنمائی

    مرا در گریهٔ تلخم دو دریا بر زمین خیزد

    بگریم تا مرا بینی سلیمان نگین رفته

    بخندی تا ز یاقوتت سلیمان را نگین خیزد

    به هجرت خوشترم دانم که از هجر تو وصل آید

    به مهرت خوش نیم دانم که از مهر تو کین خیزد

    چو رحم آرد دلت بینم که آب از سنگ می‌زاید

    چو خشم آرد لبت بینم که موم از انگبین خیزد

    بده عناب چون سازی کمند زلف چین بر چین

    مرا عناب‌وار از روی خون آلوده چین خیزد

    نو باری اشک خون می‌بار خاقانی در این انده

    که انده شحنهٔ عشق است و سیم شحنه زین خیزد
     
    • لایک
    واکنش ها: Al12

    sa.Aghakeshizadeh🌙

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,300
    امتیاز واکنش
    5,175
    امتیاز
    696
    محل سکونت
    تبریز
    بر دل غم فراقت آسان چگونه باشد

    دل را قیامت آمد شادان چگونه باشد

    تو کامران حسنی از خود قیاس میکن

    آن کو اسیر هجر است آسان چگونه باشد

    پیغام داده بودی گفتی که چونی از غم

    آن کز تو دور ماند می‌دان چگونه باشد

    هر لحظه چون گوزنان هوئی برآرم از جان

    سگ‌جانم ارنه چندین هجران چگونه باشد

    نالندهٔ فراقم وز من طبیب عاجز

    درماندهٔ اجل را درمان چگونه باشد

    خواهم که راز عشقت پنهان کنم ز یاران

    صحرای آب و آتش پنهان چگونه باشد

    پیش پیام و نامه‌ات بر خاک باز غلطم

    در خون و خاک صیدی غلطان چگونه باشد

    نامه به موی بندی وز اشک مهر سازی

    در مهر تر نگوئی عنوان چگونه باشد

    بر موی بند نامه‌ات طوفات گریست چشمم

    چندین به گرد موئی طوفان چگونه باشد

    خاقانی است و آهی صد جا شکسته دربر

    یارب که من چنینم جانان چگونه باشد
     
    • لایک
    واکنش ها: Al12

    sa.Aghakeshizadeh🌙

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,300
    امتیاز واکنش
    5,175
    امتیاز
    696
    محل سکونت
    تبریز
    شور عشق تو در جهان افتاد

    بیدلان را به جان زیان افتاد

    تو هنوز از جهان نزاده بدی

    کز تو آوازه در جهان افتاد

    آتشی زد غم تو در جانم

    که شرارش بر آسمان افتاد

    تو سلامت گزین که نام دلم

    از ملامت به هر زبان افتاد

    کار من مصلحت کجا گیرد

    خاصه کاین فتنه در میان افتاد

    صوتر حال خصم و خاقانی

    مثل مار و باغبان افتاد
     
    • لایک
    واکنش ها: Al12

    sa.Aghakeshizadeh🌙

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,300
    امتیاز واکنش
    5,175
    امتیاز
    696
    محل سکونت
    تبریز
    عقل ز دست غمت دست به سر می‌رود

    بر سر کوی تو باد هم به خطر می‌رود

    در غم تو هر کجا فتنه درآمد ز در

    عافیت از راه بم زود بدر می‌رود

    از تو به جان و دلی مشتریم وصل را

    راضیم ار زین قدر بیع به سر می‌رود

    گرچه من اینجا حدیث از سر جان می‌کنم

    نزد تو آنجا سخن از سر و زر می‌رود

    جان من از خشک و تر رفته چو سیم است لیک

    شعر به وصف توام چون زر تر می‌رود

    نیستی آگه ز حال کز صف عشاق تو

    حال چو خاقانیی زیر و زبر می‌رود
     
    • لایک
    واکنش ها: Al12

    sa.Aghakeshizadeh🌙

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,300
    امتیاز واکنش
    5,175
    امتیاز
    696
    محل سکونت
    تبریز
    روی تو را در رکاب شمس و قمر می‌رود

    لعل تو را در عنان شهد و شکر می‌رود

    قافلهٔ عشق تو می‌رود اندر جهان

    طائفهٔ عقل‌ها هم به اثر می‌رود

    روی تو را در فروغ دید نشاید از آنک

    ز آتش رخسار تو تاب بصر می‌رود

    بی‌تو به بازار عشق سخت کساد است صبر

    نقد روانتر در او خون جگر می‌رود

    حاصل خاقانی است دفتر غمهای تو

    زان چون قلم بر درت راه به سر می‌رود
     
    • لایک
    واکنش ها: Al12

    sa.Aghakeshizadeh🌙

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,300
    امتیاز واکنش
    5,175
    امتیاز
    696
    محل سکونت
    تبریز
    دل سکهٔ عشق می نگرداند

    جان خطبهٔ عافیت نمی‌خواند

    یک رشتهٔ جان به صد گره دارم

    صبرش گرهی گشاد نتواند

    گفتی به مغان رو و به می بنشین

    کاین آتش غم جز آب ننشاند

    رفتم به مغان و هم ندیدم کس

    کو آب طرب به جوی دل راند

    ساقی دیدم که جرعه بر آتش

    می‌ریزد و خاک تشنه می‌ماند

    بر آتش ریزد آب خضر آوخ

    من خاک و اسیر باد و او داند

    چو خاک ز جرعه جوشم از غیرت

    کو جرعه چرا بر آتش افشاند

    دل ماند ز ساقیم غلط گفتم

    آن دل که نماند ازو کجا ماند

    هان چشم من است ساقی و اشکم

    درد است و رخم سفال را ماند

    جز ساقی و دردی سفال و می

    از ششدر غم مرا که برهاند

    ای پیر مغان دل شما مرغان

    آمد شد ما دگر نرنجاند

    خمـار شما ندارد آن رطلی

    کو عقل مرا تمام بستاند

    کهسار شما نیارد آن سیلی

    کو سنگ مرا ز جا بگرداند

    خاقانی نخل عشق شد تازه

    کو دست طلب که نخل جنباند
     
    • لایک
    واکنش ها: Al12

    sa.Aghakeshizadeh🌙

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,300
    امتیاز واکنش
    5,175
    امتیاز
    696
    محل سکونت
    تبریز
    تا مرا عشق یار غار افتاد

    پای من در دهان مار افتاد

    چکنم چون ز گلستان امید

    دیده‌ام را نصیب خار افتاد

    کشتی صبر من چو از غرقاب

    نتوانست بر کنار افتاد

    سود نکند نصیحتم که مرا

    این مصیبت هزار بار افتاد

    گفتی از صبر ساز دست آویز

    که تو را عشق پایدار افتاد

    بی‌من است این سخن تو دانی و دل

    که تو را با من این قرار افتاد

    رفت در شهر، آب خاقانی

    کار با لطف کردگار افتاد
     
    • لایک
    واکنش ها: Al12

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    159
    بازدیدها
    1,362
    بالا