کامل شده ترجمه مجموعه داستان زلیگ و بچه‌های کشاورز | SisRoY کاربر انجمن نگاه دانلود

وضعیت
موضوع بسته شده است.

*ROyA

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/12/28
ارسالی ها
3,052
امتیاز واکنش
25,600
امتیاز
1,070
محل سکونت
Sis nation
بچه ها ژانر رمان طنزه، و بچه ها فوق العاده خیال باف، مثل پست قبل که فکر میکردن سایه ماشین ها یه ملخ غول پیکره!!

بچه ها تخت دراز کشیدند و دستهایشان را پشت سرشان گذاشتند.
دربالای سرشان، سقف قدیمی و رنگ و رو رفته انبار را دیدند که قسمت هایی از آن سوراخ شده بود و منظره جالبی برایشان بوجود آورده بود.

براثر بارش برف قندیل های یخی که از سوراخ های سقف آویزان بودند، تشکیل شده که نور نقره ای ماه به آنها میتابید و باعث میشد سایه های خاکستری قندیل های یخی روی وسایل انبار می افتاد.
باد شدیدی میوزید، انقدر شدید که شاخه های نازک و درخت بید بهم میخورد و می شکست که صدای مهیبی برای بچه بوجود می آمد.
با این حال کاتو با خوشحالی به خرده نان هایی که از خانه تا اینجا ریخته بود فکر میکرد!
«و هیچ پرنده ای پر نمیزند!» اگرچه با خوشحالی به این اتفاق هم فکر میکرد.
با اینکه زمان زیادی گذشته بود کاتو و امرسون قصد داشتند قبل از طلوع خورشید دوباره به خانه بروند.
کاتو خرده های سفید رنگ نان را در مسیری که از قبل رفته بودند با نگاه دنبال کرد، ثابت و یک دست!
سپس در راه فکرش سمت پدر و جاد که در شهر بودند رفت.

تصور کرد که پدرش در یک رستوران با لامپ های الکتریسیته و روشنایی زیاد، با دیوار های آبی رنگ، جایی که در بشقاب هایی به رنگ قرمز تیره، لوبیای داغ سرو میشود در حال غذا خوردن است!
پسرک فقط یکبار این غذا را در رستوران خورده بود.
برای مدتی با نا امیدی به نامادری و نا خواهری هایش فکر کرد. آنها را دوست نداشت، اما از صمیم قلب عاشق پدرش بود.
امرسون درباره "جاد پیر" چیز هایی گفت، و عمیق تر در یونجه ها فرورفت که باعث شد صدای خش خشی ایجاد شود.
دندان قروچه ای کرد.
کاتو ازاینکه دستان امرسون را لای پاهایش گذاشته بود تا گرم شوند خسته شده بود، اما یونجه ها بچه ها را میپوشاندند.
بااین حال باز هم سرد بود، بچه ها نمیتوانستند خود را گرم کنند.
سرما پوستشان را خراش میداد و حس میکردند که مانند سوزن در استخوان هایشان فرو میرود. این حس را زمانی دیگر نیز تجربه کرده بود؛ مدتها قبل، وقتی که ژله اسید انگور میخورد.
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • *ROyA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    3,052
    امتیاز واکنش
    25,600
    امتیاز
    1,070
    محل سکونت
    Sis nation
    نامادری او هرپاییز نوشیدنی ژله ای انگور اسیدی میخورد. در گیلاس های شیشه ای با پایه های زیبا و کریستالی که مانند یخ با تابش نور میدرخشیدند.
    اما این نوشیدنی آنقدر بدطمع بود که با خوردنش گلویش میلرزید و سقف دهانش میسوخت و دنیا پیش چشمانش تاریک میشد، چهره اش را جمع میکرد و زبانش را به سقف دهانش میچسباند.
    در انبار نیمه باز مانده بود، کاتو نگاهی انداخت. شخصی بلند قد میان مزرعه ذرت ها درآن دور مشکوک ایستاده بود.
    درمیان آن ساقه های بلند ذرت چه کسی رفته بود؟!
    به هرحال، آیا آن ساقه های بلند ذرت نباید قطع میشدند؟!
    شاید آمده بود برای اینکه ذرت هایشان را درو کند، شاید هم آمده بود برای اینکه امرسون و من را تنبیه کند!
    در مزرعه ذرتشان، ساقه های ذرت بسیاری دیده میشد که یا سالم و بلند درجایشان بودند و یا توسط ماشین له شده بودند.
    مرد سرش را چرخاند و بهبچه ها نگاه کرد، تمام ساقه های ذرت باید ازبین میرفتند تا برای امسال محصول خوبی داشته باشند. مرد درو گرد محکم ایستاد و بازوانش را منقبض کرد.
    قفسه ی یونجه ها در انبار مانند تله ی بزرگ سیم پیچی شده بنظر میرسید که اگر هرکس قصد داشت سمت آن تله برود گیر می افتاد و دیگر هرگز از آنجا رها نمیشد.
    کاتو نمیتوانست پاهایش را تکان دهد، انقدر درد داشت که فکر کرد شاید یک سم اسب پایش را له کرده. روی پایش را لمس کرد، بله درست بود!یک نعل اسب روی پایش افتاده بود و از فرط سرما، احساس چندانی درهنگام حادثه روی پایش نداشت. حال رد نعل اسب روی پایش جا مانده.
    در بالای سرشان چندین بند از تکه های کوچک فلز به رنگ های آبی و زرد آویزان شده بود که مثل ستاره های کوچک میدرخشیدند و سقف انبار را مانند آسمان ستاره باران و درخشان کرده بودند.
    اگر یکی ازاین بند ها می افتاد صدای بسیار بدی تولید میشد و روی اسب ها می افتاد.
    که همین اتفاق باعث میشد تا اسب ها رم کنند و در انبار باز شود، و درون انبار آنقدر سرد میشد که بچه ها حس میکردند که در قبرستان هستند میان تعداد زیادی از آدم هایی که دیگر جانی به این دنیا ندارند و بدنشان از هرچیزی سردتر است.
    آن بند ها خیلی سنگین بودند. پسرک چندبار سعی کرد آنها را نگه دارد، اما نتوانست.
    کاتو میترسید ازاینکه درخواب یکی ازاین بند ها بی افتند و منجر به رم کردن اسب ها شود. برای همین امرسون را باید از خواب بیدار میکرد اگرچه خیلی سخت خوابش بـرده بود، اما برای سلامتی جانشان هم که شده باید بیدار میشد.
     
    آخرین ویرایش:

    *ROyA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    3,052
    امتیاز واکنش
    25,600
    امتیاز
    1,070
    محل سکونت
    Sis nation
    *روی آن بند های آهنین هارو، علامت گوزن هک شده بود، آنها سپر های کشتی وایکینگ ها بودند که از بالای آن کشتی آویزان بنظر میرسیدند. هارو کشتیی بود که تنها توسط سپر های کشتی وایکینگ ها، به بالا، سمت ماه میرفت. باید آن سپر ها را به کشتی وایکینگ ها میچسباندند. یکی از بچه ها باید روی صندلی ملوانی کشتی مینشست و آن را هدایت میکرد.
    آن صندلی عجیب و غریب تراز هرصندلی دیگری بنظر میرسید، از تکه های آهن سوراخ سوراخ ساخته شده بود که بنظر میرسید هرکس روی آن بنشیند احساس راحتی میکند و به قدرت آنچنان بزرگی میرسد که میتواند شرق را فتح و از آن خود کند.
    اما چگونه میتوانستند به ماه برسند، وقتی که ماه درقسمت راست پایین تپه بود؟
    نه، ماه ها همه پشت سرهم غروب میکردند.
    نه، این ها ماه نیستند، شاید سپرهای هارو باشند.
    نه، ماه ها از هم جداشده بودند و هرکدام گوشه ای به خواب رفته بودند!
    کاتو به سمت امرسون چرخید و نامش را صدا زد، اما امرسون فقط درخواب ناله میکرد؛ برای همین کاتو زانو زد و دستان برادرش را گرفت و اورا به پشت کمر خود محکم بغـ*ـل کرد.
    و خاموشی...
    و خاموشی...
    و خاموشی...
    ظهر روز بعد، پدر بچه ها، بچه هارا درآن موقعیت پیدا کرد، بچه ها از شدت سرما یخ زده بودند.
    این داستان صفحه اول و تیتر اصلی همه روزنامه های محلی شد، همان قسمتی که درباره آب و هوا و سفر های پیشنهادی نوشته بود، در اواسط همان پاراگراف نوشته شده بود.
    پدر بچه ها، کشاورز، افسردگی شدیدی گرفت. دیگر کسی را نمیشناخت و فکر میکرد جاد مقصر اصلی مرگ بچه هایش است.
    برای همین اورا آتش زد و به زندگی جاد نیز خاتمه داد.
    __________________
    *خیال پردازی



    امروز 28بهمن 98
    تموم شد:)
    بابت همراهیتون ممنون
    یاعلی:)
     
    آخرین ویرایش:
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا