نمایشنامه زندگی پروین اعتصامی ( شاعر زن کشورمان ) | Monster.D ( نرگس ف ) کاربر انجمن نگاه دانلود

وضعیت
موضوع بسته شده است.

~●Monster●~

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/11/09
ارسالی ها
3,467
امتیاز واکنش
25,677
امتیاز
918
محل سکونت
●آرامگاه تاریکی●
~* به نام خدای قلب های تنها *~

zvkh_parvin.jpg


از فادیا (
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
) عزیز برای طراحی این جلد بسیار
زیبا، تشکر فراوان می کنم.
نام نمایشنامه : زندگی پروین اعتصامی ( شاعر زن کشورمان ).
نام نویسنده : Monster.D ( نرگس ف ) کاربر انجمن نگاه دانلود.
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
انر نمایشنامه : اجتماعی ، خانوادگی.

موارد مهم:
خواننده های عزیز!
این نمایشنامه زندگی یک شاعر بسیار خوب و نامدار کشورمان است.
تمام شخصیت ها در دنیا واقعی وجود دارند و با همان اسم های اصلیشان در نمایشنامه هستند.
پس به همین دلیل احتیاجی به معرفی کسی نیست.
مکان ها و افراد توصیف نشده اند. چون همه با انها اشنا هستیم و نیازی نیست.
در بعضی موارد حالاتی در پرانتز یا ( ) قرار دارند، که توصیف حالت هر شخص می باشد. برای مثال :
پدر پروین : دختر عزیزم تو دیگر باید به کرمانشاه به خانه ی فضل الله بروی .
پروین : اما پدر من نمی توانم دوری شما و مادر را تحمل کنم . ( با ناراحتی )
در اینجا کلمه ای که در پرانتز است، یعنی پروین با ناراحتی این جمله را بیان کرده است.
این نمایشنامه صحنه بندی است. مثلا : صحنه اول، صحنه دوم و ...
در همه ی قسمت ها شما تقریبا خلاصه ای را میخوانید، که از زبان راوی گفته شده است.


می دانم همه با زندگی این شاعر اشنایی دارید. اما برای درک بهتر قسمتی از نمایشنامه را به عنوان خلاصه برایتان مینویسم.
خلاصه :
دوست 3 : مثلا اینکه چگونه است و چه رفتاری دارد و او از نظر تو چگونه دختری است ؟
سرور : پروین ، پاک طینت ، پاک عقیده ، پاکدامن ، خوش خو و خوش رفتار ، نسبت به دوستان خود مهربان ، در مقام دوستی فروتن و در راه حقیقت و محبت پایدار بود. کمتر حرف می زد و بیشتر فکر می کرد ، در معاشرت ، سادگی و متانت را از دست نمی داد . هیچ وقت از فضایل ادبی و اخلاقی خودش سخن نمی گفت .
دوست 4 : واقعا تمام این صفات متعلق به رخشنده است ؟
سرور : بله در تمام سال هایی که با او دوست بوده ام فهمیدم که چه اخلاق و رفتاری دارد .
دوست 5 : به نظر من تمام این صفات شایسته ی اوست !

امیدوارم مورد قبول شما خواننده های عزیز واقع شود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • پیشنهادات
  • ~●Monster●~

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/11/09
    ارسالی ها
    3,467
    امتیاز واکنش
    25,677
    امتیاز
    918
    محل سکونت
    ●آرامگاه تاریکی●
    صحنه اول :

    راوی : به نام خدایی که هفت اسمان را با عدالت و نظم شگفت انگیزی خلق و اداره می کند .
    دربیشتر از یک قرن پیش در سال 1285 شمسی دختری متولد شد . دختری که در وجودش استعداد زیبایی نهفته بود . نام ان دختر رخشنده بود . رخشنده اعتصامی . او دارای 4 برادر و پدر ومادر مهربانی بود . سال ها گذشت و استعداد پروین هر روز بیشتر از روز قبل شکوفا می شد . پروین دیگر 12 سال داشت . روزی از روز ها که پدر پروین یعنی یوسف اعتصامی به همراه 4 دوستش در خانه جمع شده بودند پروین امد و شعری از شعر های زیبایی که سروده بود را خواند :
    پروین :
    ای مُرغک خُرد ، ز آشیانه
    پرواز کن و پریدن آموز
    تا کی حرکات کودکانه؟
    در باغ و چمن چمیدن آموز
    رام تو نمی شود زمانه
    رام از چه شدی ؟ رمیدن آموز
    مندیش که دام هست یا نه
    بر مردم چشم ، دیدن آموز
    شو روز به فکر آب و دانه
    هنگام شب آرمیدن آموز
    راوی : با خواندن این شعر میتوان دختر 12 ساله ای را تجسم کرد که اساب بازی اش کتاب است . یکی از دوست های پدر پروین علی اکبر دهخدا گفت :
    بسیار زیبا بود از دختر یوسف اعتصامی چنین چیز هایی انتظار می رود !
    عباس اقبال اشتیانی : شعری که سرودی بسیار دل انگیز بود . منتظر شعر های یعدی که می سرایی هستیم .
    ملک الشعرای بهار : شعرت بسیارزیبا است . واقعا این شعر جای تعجب و همان گونه جای تحسین و تشویق دارد!
     

    ~●Monster●~

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/11/09
    ارسالی ها
    3,467
    امتیاز واکنش
    25,677
    امتیاز
    918
    محل سکونت
    ●آرامگاه تاریکی●
    سعد نفسی : رخشنده تو همان گونه هستی که پدرت می گوید .
    نصرال.. تقوی : درست است به نظر من تو اینده ی درخشانی در ادبیات شعری داری .
    راوی : پدر پروین که مانند خود پروین خوشحال بود گفت :
    بسیار عالی بود دخترم . اگر همینگونه به تلاشت ادامه دهی به جاهای بالایی میرسی .
    پروین : از لطفتون سپاسگزارم .
    راوی : بعد از اوردن چایی توسط مادر پروین همه دوباره به گفت و گو پرداختند و بعد از اتمام صحبت هایشان از انجا رفتند . رخشنده یا همان پروین شعر گوهر و سنگش را نیز در 12 سالگی سروده است .

    صحنه دوم :

    ( دانشگاه پروین اعتصامی ، تهران )

    راوی : در سال 1301 که پروین 16 سال داشت در مدرسه ی امریکایی ای در تهران مشغول به دانستن اطلاعات بیشتری شد تا باز هم بتواند به معلومات فراوانی که دارد بی افضاید .
    میس شولر : دانش اموزان من کلاس به پایان رسیده است . لطفا سوال هایی که دارید را در برگه ای بنویسید و به من تحویل دهید .
    پروین : خدانگهدار بچه ها فردا میبینمتون .
    دوستان پروین : خدانگهدار رخشنده .
    دوست 1 : سرور ما سوال هایی درباره ی رخشنده داریم .
    سرور مهکامه : بپرسین اگر بتوانم جواب می دهم .
    دوست 2 : سرور توکه سال هایی است با رخشنده دوست هستی میتوانی درباره ی اخلاق او بگویی ؟
    سرور : مثلا چه چیز هایی ؟
    دوست 3 : مثلا اینکه چگونه است و چه رفتاری دارد و او از نظر تو چگونه دختری است ؟
    سرور : پروین ، پاک طینت ، پاک عقیده ، پاکدامن ، خوش خو و خوش رفتار ، نسبت به دوستان خود مهربان ، در مقام دوستی فروتن و در راه حقیقت و محبت پایدار بود. کمتر حرف می زد و بیشتر فکر می کرد ، در معاشرت ، سادگی و متانت را از دست نمی داد . هیچ وقت از فضایل ادبی و اخلاقی خودش سخن نمی گفت .
     

    ~●Monster●~

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/11/09
    ارسالی ها
    3,467
    امتیاز واکنش
    25,677
    امتیاز
    918
    محل سکونت
    ●آرامگاه تاریکی●
    دوست 4 : واقعا تمام این صفات متعلق به رخشنده است ؟
    سرور : بله در تمام سال هایی که با او دوست بوده ام فهمیدم که چه اخلاق و رفتاری دارد .
    دوست 5 : به نظر من تمام این صفات شایسته ی اوست !
    ( و همه با سر حرف دوست 5 را تایید می کنند )

    صحنه سوم :

    ( حیاط دانشگاه پروین اعتصامی )

    راوی : پروین در تمام دوران تحصیلی ، یکی از شاگردان ممتاز مدرسه بود. البته پیش از ورود به مدرسه ، معلومات زیادی داشت ، او به دانستن همه مسائل علاقه داشت و سعی می کرد ، در حد توان خود از همه چیز آگاهی پیدا کند. مطالعات او در زمینه زبان انگلیسی آن قدر پیگیر و مستمر بود که می توانست کتابها و داستانهای مختلفی را به زبان اصلی ( انگلیسی ) بخواند.بعد از دوسال که پروین 18 ساله شده بود روز فارغ التحصیلی اش فرا رسید . پروین خطابه ای با عنوان {زن و تاریخ} ایراد کرد و در ان از بی سوادی و بی خبری زنان ایران حرف زد .
    میس شولر : از رخشنده اعتصامی دعوت میکنم تا بیاید و صحبتی با ما داشته باشد .
    پروین : سلام من رخشنده اعتصامی هستم . امروز میخواهم مطلبی با عنوان زن و تاریخ برایتان بازگو کنم .
    راوی : پروین در میانه های سخنانش گفت :
    ـ می دانید در این شهر و کشور زنان ارزشی ندارند . ولی چرا ؟ چرا هیچکس چیزی نمیگوید ؟ این بیماری بد و مزمنی هست که در کشور بوجود امده و همواره در حال پخش و انتشار است . ما باید کاری انجام بدهیم که این بیماری کاملا از بین برود ! داروی بیماری مزمن شرق منحصر به تعلیم و تربیت است ، تربیت و تعلیم حقیقی که شامل زن و مرد باشد و تمام طبقات را از خوان گسترده معروف مستفیذ نماید . پیداست برای مرمت خرابی های گذشته ، اصلاح معایب حالیه و تمهید سعادت آینده ، مشکلاتی در پیش است. ایرانی باید ضعف و ملالت را از خود دور کرده ، تند و چالاک این پرتگاه را عبور کند . من میخواهم شعر نهال ارزو را که خودم سروده ام برای شما بخوانم :

    ای نهال آرزو، خوش زی که بار آورده‌ای

    غنچه بی باد صبا، گل بی بهار آورده‌ای

    باغبانان تو را، امسال سال خرمی است

    زین همایون میوه، کز هر شاخسار آورده‌ای

    شاخ و برگت نیکنامی، بیخ و بارت سعی و علم

    این هنرها، جمله از آموزگار آورده‌ای

    خرم آنکو وقت حاصل ارمغانی از تو برد

    برگ دولت، زاد هستی، توش کار آورده‌ای

    غنچه‌ای زین شاخه، ما را زیب دست و دامن است

    همتی، ای خواهران، تا فرصت کوشیدن است

    پستی نسوان ایران، جمله از بی دانشی است

    مرد یا زن، برتری و رتبت از دانستن است

    زین چراغ معرفت کامروز اندر دست ماست

    شاهراه سعی و اقلیم سعادت، روشن است

    به که هر دختر بداند قدر علم آموختن

    تا نگوید کس، پسر هشیار و دختر کودن است

    زن ز تحصیل هنر شد شهره در هر کشوری

    بر نکرد از ما کسی زین خواب بیدردی سری

    از چه نسوان از حقوق خویشتن بی‌بهره‌اند

    نام این قوم از چه، دور افتاده از هر دفتری

    دامن مادر، نخست آموزگار کودک است

    طفل دانشور، کجا پرورده نادان مادری

    با چنین درماندگی، از ماه و پروین بگذریم

    گر که ما را باشد از فضل و ادب، بال و پری

    { همه برای پروین دست میزنند }
     

    ~●Monster●~

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/11/09
    ارسالی ها
    3,467
    امتیاز واکنش
    25,677
    امتیاز
    918
    محل سکونت
    ●آرامگاه تاریکی●
    صحنه چهارم :

    ( محضر )

    راوی : پروین در 19 تیر 1313 با پسر عموی پدرش فضل الله همایون فال ازدواج کرد .
    عاقد : رخشنده اعتصامی فرزند یوسف اعتصام الملک اشتیانی وکیلم شما را به عقد فضل الله همایون فال در بیاورم ؟
    پروین : با اجازه پدر و مادرم و تمام بزرگ تر های مجلس بله .
    ( و همه دست میزنند )

    صحنه پنجم :

    ( خانه ی پدری پروین )

    راوی : 4 ماه بعد از ازدواج پروین با فضل الله همایون فال
    پدر پروین : دختر عزیزم تو دیگر باید به کرمانشاه به خانه ی فضل الله بروی .
    پروین : اما پدر من نمی توانم دوری شما و مادر را تحمل کنم . ( با ناراحتی )
    مادر پروین : دخترم ما صلاح تو را می خواهیم . تو دیگر ازدواج کرده ای و خوب نیست هنوز در خانه ی پدری ات بمانی .
    پروین : چشم . به خاطر شما میروم .

    صحنه ششم :

    راوی : انگار دیگر زندگی ان دو باهم سر سازگاری نداشت و به اختلافاتی کشیده شده بود .ماه دی سال 1313 هجری شمسی ، کرمانشاه ، خانه پروین و فضل الله .
    پروین : ای فضل الله چرا درهم برهم نشسته ای و با عصبانیت رفتار میکنی ؟ نکند باز هم با کسی دعوا کرده ای ؟ چرا اینکار هارا انجام می دهی ؟
    فضل ال.. : ( با عصبانیت ) ای زن دست از سر من بردار و در کارهای من دخالت نکن !
    پروین : من زن تو هستم و نمی توانم در این کارها دخالت نکنم . هر چیزی که به تو مربوط باشد به من هم مربوط می شود .
    فضل ال.. : من دیگر تحمل تو را ندارم . ( و از خانه بیرون می شود )
    راوی : و پروین تمام شب را به فکر اینکه چه کاری انجام دهد به سر برد تا صبح رسید ...
    فضل ال.. : ای پروین من دیگر نمیتوانم اخلاق و رفتار تو را تحمل کنم تمام اینها باعث عذاب من است .
    پروین : من هم نمیتوانم این دیگر برای من زیاد از تحملم است . فکر می کنم روحیات من و تو هیچ سازگاری با یکدیگر ندارند .
     

    ~●Monster●~

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/11/09
    ارسالی ها
    3,467
    امتیاز واکنش
    25,677
    امتیاز
    918
    محل سکونت
    ●آرامگاه تاریکی●
    صحنه هفتم :

    ( محضر )

    راوی : پروین و فضل ال.. همیشه باهم مشکلاتی داشته اند . چون روحیات خشن فض ال.. با پروین سازگار نبوده است و پس از مدتی انها در دادگاه طلاق حاضر می شوند .
    عاقد : مشکل شما چیست که کارتان به طلاق کشیده است ؟ شما که مدت زیادی نیست ازدواج کرده اید پس برای چه می خواهید از هم طلاق بگیرید ؟
    فضل ال.. : ما با هم مشکلاتی داریم و نمی توانیم زیر یک سقف زندگی کنیم . روحیات و اخلاق ما با یکدیگر متفاوت است و به درد زندگی با هم نمی خوریم .
    پروین : من هم با روحیات و اخلاق و رفتار فضل ال.. مشکل دارم و نمی توانم کار های او را تحمل کنم .

    صحنه هشتم :

    ( پروین در خیابان دوستش سرور را دید )

    راوی : پس از طلاق پروین با فض ال.. پروین تصمیم گرفت کتابدار در کتابخانه ای بشود تا شاید با این شغل بتواند به سرودن دیگر اشعارش بپردازد .
    سرور : سلام رخشنده . ( با خنده ) چه عجب ! مدتی بود که تو را ندیده بودم . شنیده ام با پسرعموی پدرت ازدواج کرده ای !
    پروین : سلام بر تو ای دوست قدیمی ! اری درست است . ولی چند ماه پیش از او جدا شدم و الان در کتابخانه دانشسرای عالی تهران مشغول به کار هستم .
    سرور : ( با ناراحتی ) متاسفم . نمی دانستم چنین اتفاقی افتاده است . ( با مهربانی ) اما حتما برای خودت خوب بوده . باعث خوشحالی من است که تو همچین شغل خوبی برای خودت پیدا کردی .
    پروین : ( با لبخند ) این از لطف توست سرور . ممنونم .
    سرور : می خواهم باز هم ببینمت چه موقع در کتابخانه هستی ؟
    پروین : اکثر روزها هستم هر هنگام که خواستی بیا .
    سرور : حتما . پس من دقیقا دو هفته ی دیگر به دیدنت می ایم .
     

    ~●Monster●~

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/11/09
    ارسالی ها
    3,467
    امتیاز واکنش
    25,677
    امتیاز
    918
    محل سکونت
    ●آرامگاه تاریکی●
    صحنه نهم :

    ( خانه ی پدری پروین )

    راوی : رخشنده شب هنگام که به خانه رسید دید پدرش در اتاق اصلی نشسته است و منتظر اوست .
    پروین : سلام پدر . چه شده که منتظر من بوده اید ؟ مشکلی پیش امده است ؟
    پدر پروین : سلام دخترم . نه مشکلی نیست . دخترم تو همیشه می خواستی شعرهایت را باهم در یک کتاب چاپ کنی .
    پروین : بله پدر . درست است .
    پروین : می توانی فردا بروی و کارهای چاپ کتابت را انجام بدهی .
    پروین : ( با خوشحالی فراوان ) واقعا پدر ؟
    پدر پروین : بله دخترم .
    پروین : ( با خوشحالی فراوان ) بسیار ممنون تر از ان هستم که نشان می دهم . ممنونم پدر .
    پدر پروین : این حق توست دخترم .
    پروین : ( با خوشحالی فراوان ) باز هم ممنونم پدر .
    مادر پروین : سلام دخترم . چه شده است که اینقدر خوشحال و سرحال هستی ؟
    پروین : سلام مادر مهربانم . ( با خوشحالی فراوان ) پدر اجازه داده است که کتابم را چاپ کنم و از این پس همه می توانند اشعار مرا ببینند .
    مادر پروین : برایت خوشحالم دخترم که به ارزویت رسیدی .
    پروین : ( با خوشحالی فراوان ) بسیار ممنونم مادر .

    صحنه دهم :

    ( کتابخانه دانشسرای عالی تهران )

    راوی : یک هفته گذشت . هفته ای که تکاپوی فراوانی داشت . هر جور که بود با تمام اسانی و سختی ها کتاب اشعار رخشنده به چاپ رسید . با نام مستعاری به نام پروین !
     

    ~●Monster●~

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/11/09
    ارسالی ها
    3,467
    امتیاز واکنش
    25,677
    امتیاز
    918
    محل سکونت
    ●آرامگاه تاریکی●
    پروین : ( با لبخند و مهربانی ) سلام سرور . ممنون هستم از امدنت .
    سرور : ( با شیطنت ) مگر می شود به بهترین دوستم قولی بدهم و به ان عمل نکنم ؟
    پروین : ( با شیطنت ) درست است . مگر می شود ؟
    سرور : میبینم که یک هفته ای است کتابت را به چاپ رساندی و تو اشعارت بر ورد زبان ها افتاده اید !
    پروین : ( با کمی خجالت ) نه دیگر در این حد هم نیست .
    سرور : ( با شیطنت ) چرا همین گونه است خانم پروین !
    پروین : ( با مهربانی ) این اسم مستعاری است که به خواهش پدرم ان را بر روی خودم گذاشتم .
    ( ناگهان یک پستچی در میزند و می اید )
    پستچی : سلام ببخشید با خانم رخشنده اعتصامی کار داشتم .
    پروین : بله بفرمایید . خودم هستم .
    پستچی : این نامه برای شما و خیلی مهم است . لطفا هرچه زودتر ان را بخوانید .
    پروین : بله حتما . ممنونم .
    سرور : ( با کنجکاوی ) این نامه چیست ؟ چه در ان نوشته شده است که اینقدر مهم است ؟
    پروین : ( با چهره ای متفکر ) من هم مانند تو هنور درون این نامه را ندیده ام .
    سرور : پس بهتر است هرچه زودتر ان را باز کنی .
    پروین : خیلی خب .
    ( پروین بعد از باز کردن نامه درون ان را می خواند و همزمان ابروهایش از تعجب بالا می رود )
    سرور : چه شده رخشنده ?
    پروین : ( با بهت ) در این نامه نوشته است من در اخر این هفته به مراسمی دعوت شده ام .
    سرور : ( با تعجب ) چه مراسمی ؟
     

    ~●Monster●~

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/11/09
    ارسالی ها
    3,467
    امتیاز واکنش
    25,677
    امتیاز
    918
    محل سکونت
    ●آرامگاه تاریکی●
    پروین : ( با بهت و تعجب ) در این نامه نوشته است مراسمی برای احترام و قدردانی از خدمات علمی و فرهنگی پروین اعتصامی با حضور وزرا و رضا شاه برگزار می گردد .
    سرور : چه جالب شده است . پس من میروم تا تو هم بتوانی هرچه زودتر کارهایت را تمام بکنی و به خانواده ات اطلاع بدهی . پس خدانگهدار پروین .
    پروین : ( با مهربانی ) ممنون . خدانگهدار سرور .

    صحنه ی یازدهم :
    ( مراسم احترام و قدردانی از پروین اعصامی )
    راوی : پروین در سال 1315 در مراسمی حاضر شد که از او برای خدماتی که به کشور داره است قدردانی کردند . معمولا رسم است که دولت ، دانشمندان و بزرگان علم و ادب را در طی مراسمی خاص ، مورد ستایش و احترام قرار میدهند . وزارت فرهنگ مدال درجه 3 لیاقت را به پروین اعتصامی اهدا کردند .
    وزیر کشور : در اینجا از پروین اعتصامی نویسنده ی زن بسیار خوب کشورمان دعوت می کنم تا بیاید و مدال و لوحی که ما برایش تدارک دیده ایم را قبول کند .
    ( پروین به اونجا میره )
    پروین : سلام . از زحماتتون بسیار سپاسگذار هستم . اما نمی توانیم این مدال را قبول کنم .
    ( همهمه ای مکان را در بر می گیرد )
    وزیر : ( با تعجب ) اما برای چه ؟
    پروین : من به دلایلی شخصی نمی توانم این مدال را قبول کنم و از تمام زحمانی که کشیده اید بسیار سپاسگذازم

    صحنه دوازدهم :
    ( کاخ رضا شاه )
    راوی : پروین مدالی را که به او داده بودند را قبول نکرد . گفته شده است که در همان زمان ها رضاشاه به وی پیشنهادی داد . رضا شاه به وی پیشنهاد داد تا در دربار به تدریس ملکه و ولیعهد بپردازد . اما...
    رضا شاه : رخشنده اعتصامی از تو می خواهم تدریس ملکه و ولیعهد مرا بپذیری و روز هایی را به دربار من بیایی و در انجا در خدمت ملکه و ولیعهد باشی .
    پروین : خیلی از لطفی که می کنید سپاسگذارم . اما من نمی توانم چنین پستی را در دربار قبول کنم . امیدوارم شرایط مرا درک کنید . من برای خود دلایلی دارم که اجازه نمی دهد وارد چنین مکان هایی شوم .
    رضا شاه : مشکلی ندارد . ( با زیرکی ) من تو را مجبور به چنین کاری نمی کنم اما همیشه یادم خواهد ماند .
     

    ~●Monster●~

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/11/09
    ارسالی ها
    3,467
    امتیاز واکنش
    25,677
    امتیاز
    918
    محل سکونت
    ●آرامگاه تاریکی●
    صحنه سیزدهم :
    ( خانه ی پدری پروین )
    راوی : روحیات پروین به گونه ای بود که به خود اجازه نمی داد در چنین مکان هایی حاضر شود . او ترجیح می داد در تنهایی و سکوت شخصی خودش به مطالعه بپردازد . پروین اعتصامی پس از کسب افتخارات فراوان درست در زمانی که برادرش ابولفتح اعتصامی دیوانش را برای چاپ دوم حاضر می کرد ، ناگهان در روز سوم فروردین 1320 هجری شمسی بستری شد .
    مادر پروین : ( با نگرانی ) چه شد اقای دکتر؟
    پزشک : ( با ناراحتی ) متاسفم . نمی توانم کاری برای دخترتان انجام دهم . او مبتلا به بیماری حصبه است .
    مادر پروین لباس دکتر را می گیرد.
    مادر پروین : ( با گریه و زاری ) اما اقای پزشک ما دخترمان را از شما می خواهیم . شما را به خدایتان قسم اورا در سلامت به ما برگردانید .
    پزشک : ( با ناراحتی ) اما ... چنین کاری از من ساخته نیست !
    دکتر میرود و مادر پروین روی زمین می افتد و گریه می کند.

    صحنه چهاردهم :
    ( خانه ی پدری پروین اعتصامی ، اتاق پروین. )
    راوی : شانزدهم فروردین سال 1320 شمسی . خانه ی پدری پروین اعتصامی .
    مادر پروین : ( با نگرانی و ناراحتی ) دخترم لطفا بیا باهم به منزل پزشک برویم . دیگر چرا این گونه می کنی ؟
    پروین : ( با مهربانی و لبخند ) مادر من می دانم که حال پایان عمرم است دیگر برای چه به منزل دکتر بروم ؟
    مادر پروین : ( با کمی گریه و نگرانی ) دخترم لطفا لجبازی نکن . بیا به همراه من برویم .
    پروین : ( با مهربانی و لبخند ) نه مادر . من می خواهم در لحظات پایانی عمرم چهره ی شما را تماشا کنم .
    بعد از چند ثانیه پروین روی دستان مادرش میفتد و میمیرد و مادرش هم با تمام توان گریه می کند .

    صحنه اخر :
    در این صحنه همه ی بازیگر ها می ایند ) )
    راوی : و پروین در ان شب در اغوش مادر خود به خواب عمیقی فرو رفت . خواب مرگ ! و این بود زندگی پر فراز و نشیب شاعر بسیار خوب نامدار ایرانی ! پروین اعتصامی در لحظات پایانی عمر خود شعری سروده است که ان شعر بر روی قبرش حک شده است و حال ما همه این شعر را می خوانیم :

    اینکه خاک سیهش بالین است اختر چرخ ادب پروین است
    گر چه جز تلخی ز ایام ندید هر چه خواهی سخنش شیرین است
    صاحب آنهمه گفتار امروز سائل فاتحه و یاسین است
    دوستان به که ز وی یاد کنند دل بی دوست دلی غمگین است
    خاک در دیده بسی جان فرساست سنگ بر سـ*ـینه بسی سنگین است
    بیند این بستر و عبرت گیرد هر که را چشم حقیقت بین است
    هر که باشی و ز هر جا برسی آخرین منزل هستی این است
    آدمی هر چه توانگر باشد چون بدین نقطه رسید مسکین است
    اندر آنجا که قضا حمله کند چاره تسلیم و ادب تمکین است
    زادن و کشتن و پنهان کردن دهر را رسم و ره دیرین است
    خرم آنکس که در این محنت گاه خاطری را سبب تسکین است


    پایان نمایشنامه.
    خیلی ممنونم.
     
    آخرین ویرایش:
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا