نمایشنامه ی مشکلات خانوادگی|نازآفرین کاربر انجمن نگاه دانلود

وضعیت
موضوع بسته شده است.

نازآفرین

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/11/03
ارسالی ها
19
امتیاز واکنش
348
امتیاز
0
نام نمایشنامه:مشکلاتِ خانوادگی
ژانر:اجتماعی،خانوادگی

مهری:۵۰ ساله و مادر خانواده

احمد:۵۴ساله و پدر خانواده

شادمهر:۲۶ساله و پسر خانواده.
صحنه
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
اول:

احمد،جلوی تلویزیون نشسته و با صدایِ بلند به اخبار نگاه می کند.

شادمهر هم روی مبلِ تک نفره ای لم داده ست و با تلفن همراهش مشغول است.
مهری سعی در حرف زدن با احمد را دارد اما تمام حواس احمد به اخباری است که از شبکه ۳درحالِ پخش است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • پیشنهادات
  • نازآفرین

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/03
    ارسالی ها
    19
    امتیاز واکنش
    348
    امتیاز
    0
    مهری:"احمد گوش بده چی میگم!"
    (سرسری سری تکان می دهد و نیم نگاهی به مهری می اندازد)
    احمد:"می شنوم دیگه اه"
    مهری:"آخه گوش نمیدی!یه دقیقه به من نگاه کن!"
    (سرش را کامل به طرف مهری بر می گرداند)
    احمد:"خب بفرما!راحت شدی؟!حالا بگو"
    مهری:"میگم که...
    (تا می خواهد ادامه دهد، باردیگر احمد سرش را به طرفِ تلویزیون برمی گرداند و محوِ آن میشود.

    مهری:"وای احمد گوش بده میگمت!"
    (شادمهر پوزخند بلندی می زند و درحالی که سرش همچنان در تلفنش است می گوید)

    شادمهر:"خدا هم بیاد پایین موقع اخبار مطمئن باش باباخان به حرفاش گوش نمیده مادرِ من!خودت رو خسته نکن"

    مهری:"هعیی پسر این چه حرفیه؟!زبونت رو گاز بگیر"

    شادمهر:"هعیی می نکن، مگه دروغِ؟!"
     

    نازآفرین

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/03
    ارسالی ها
    19
    امتیاز واکنش
    348
    امتیاز
    0
    مهری:"هرچی!تو باید به زبون بیاری؟!"
    شادمهر:"اره حقیقت رو باید به زبون آورد،پس میخوای چیکارش کنم؟!"

    احمد:"هی ساکت باشید دیگه!اگه گذاشتید من گوش بدم!"
    شادمهر:"دیدی گفتم؟!بعد واسه من لبش هم گاز میگیره مامان خانم!"
    مهری با عصبانیت می گوید:
    مهری:"اه احمد با توام مرد!"
    احمد:"هیس!"

    مهری:"انقدر هیس، هیس نکن گوش بده به حرفام!"
    (احمد سعی در قانع کردن مهری دارد)
    احمد:"خانم برو یه چهارتا چایی بریز بیار اینم الان تموم می شه بعد حرفت و بزن باشه؟!"

    شادمهر:"مامان بسه دیگه خودت و کوچیک تر از این نکن!"
    (مهری عصبانی به طرف شادمهر سر می چرخاند)
    مهری:"تو چی می گی این وسط؟! نمی خواد تو کارِ من و پدرت دخالت کنی!"
     
    آخرین ویرایش:

    نازآفرین

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/03
    ارسالی ها
    19
    امتیاز واکنش
    348
    امتیاز
    0
    شادمهر: این چه حرفیه من حق آب و گل دارم توی این خونه!!
    (پوزخند مسخره ای موقع حرف زدن بر لبانش نقش بسته)
    مهری:تو برو تو گوشیت لازم نکرده تو کار من و پدرت دخالت بکنی!!
    شانه ای بالا می اندازد و سکوت می کند...
    مهری:احمد؟؟
    احمد:بله؟!!!
    بی حوصله جواب می دهد.
    مهری:کی می ریم خونه ی خواهرم مینا؟؟!!
    چشمای احمد گرد می شود و لحظه ای از تلویزیون و اخبار غافل می شود...
    احمد:این همه من و خودت رو اذیت کردی که این و بگی؟؟؟
    مهری:آره به قول تو این همه اذیتت کردم که اینو بگم!به نظرت کی بگم مگه تو وقتی هم برای حرفای من داری؟؟؟
    بغض کرده تمام این سخنان را بر لب جاری می سازد....
    انگار که تمام عقده ها ی دلش گشوده شده است ...
    احمد:حالا بعدا گله هات رو جمع کن و بگو الان می خوام این و گوش بدم.
    پوزخند شادمهر به قدری بلند است که جفتشان به سمت وی بر می گردند....
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا