دلنوشته کاربران (چِشمَک اَشٓک) | فاطمه.ع.ز کاربر انجمن نگاه دانلود

وضعیت
موضوع بسته شده است.

*بانو بهار*

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/08/15
ارسالی ها
3,937
امتیاز واکنش
10,965
امتیاز
804
محل سکونت
میان شکوفه‌ها
°به نام خداوند لوح و قلم°
نام مجموعه: چِشمَک اَشک
نویسنده: *بانو بهار* (فاطمه.ع.ز) کاربر انجمن نگاه دانلود
سطح: ارزشمند
طراح: zeinab_jokal

قلم بر دست گرفته‌ام تا افکار دلم را بر روی کاغذ پیاده کنم.
خواهشمند هستم متون رو کپی نکنید.

کاش بتوان در این راه قدم‌هایی محکم برداشت،
و حاصلش برداشت موفقیت باشد!
w964_235193_dlnushtx_shm_ash.png
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • *بانو بهار*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    3,937
    امتیاز واکنش
    10,965
    امتیاز
    804
    محل سکونت
    میان شکوفه‌ها
    آدم‌ها‌ گاهی‌اوقات نیاز دارند تنها باشند
    در سکوت خود به حال خود رها بشوند
    خلوت کنند.
    و گاهی هم خیر، نیاز دارند کسی در کنارشان باشد؛
    دستشان را بگیرد، سرشان را روی پاهای خود بگذارد،
    و دلداریشان بدهد.
    در اصل همه‌ی انسان‌ها به دنبال آرامشی نیز هستند؛
    اما آن فردی که بداند چه موقع تنهایت بگذارد و چه موقع کنارت بنشیند، رو به انقراض است.
     

    *بانو بهار*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    3,937
    امتیاز واکنش
    10,965
    امتیاز
    804
    محل سکونت
    میان شکوفه‌ها
    یک خیابان‌هایی در زندگیمان هستند که ته همه‌ی آن‌ها بن بست است.
    و آن خیابانی که باز است هم مسافر ندارد.
    طرف پاسداران چند خیابان هست به اسم: شیرین، فرهاد، عذرا، لیلی
    ته همه‌شان هم بن‌بست است!
     

    *بانو بهار*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    3,937
    امتیاز واکنش
    10,965
    امتیاز
    804
    محل سکونت
    میان شکوفه‌ها
    ته همه‌ی حرف‌نزدن‌ها، سکوت‌کردن‌ها، غم‌ها و غصه‌های من، درد‌هایست که مرا سلاخی کرده است.
    ***
    شبیه به قایقی هستی که بر اقیانوس دلم شناور است.

    و اما امان از شانس من که خیلی وقت است، پارویت را آب بـرده است و برای آمدنت سال‌ها است که گذشته و تو هنوز در این حوالی پیدایت نشده است.
     

    *بانو بهار*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    3,937
    امتیاز واکنش
    10,965
    امتیاز
    804
    محل سکونت
    میان شکوفه‌ها
    اینجا برای من هوا کم است، نفس تنگ است!
    آخ که نه می‌شود نوشت، نه‌ می‌شود حرف زد.
    تو؟ آری خودت تو بگو منِ پرحرف چه کنم؟
    کلمه‌هایم ته کشیده‌اند. هوا؟ آری هوا از حنجره‌ی من رد می‌شود؛ اما نمی‌شود؛ نمی‌توانم حرف بزنم!
    من پر از انگیزه‌ام برای رقـصاندن قلم روی کاغذ سفیدرنگم، دفترچه خاطراتم؛
    ولی باز خواهم گفت: «اینجا هوا کم است، نفس تنگ است.»

     

    *بانو بهار*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    3,937
    امتیاز واکنش
    10,965
    امتیاز
    804
    محل سکونت
    میان شکوفه‌ها
    دریچه قلب من برای رفت‌وآمد بسته شده است.
    همان موقع که ورود ممنوعی بزرگ بر سر درش نصب نموده بودم؛
    اما تو‌ آن را تخریب کردی.
    حواستان باشد اینجا دل است، نه گذرگاه عمومی!
     

    *بانو بهار*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    3,937
    امتیاز واکنش
    10,965
    امتیاز
    804
    محل سکونت
    میان شکوفه‌ها
    من خنده خواهم کرد؛
    اما کسی خبر از حال من ندارد.
    کسی نمی‌داند درد تا به کجا در اعماق وجود‌م رسوب کرده است.
    ***
    می‌خواهم یک چیزی بگویم،
    می‌دانی چیست؟
    زندگی زور‌ش خیلی بیشتر بود!
    آن‌قدری که بنشیند روبرویت، آرزوهایت را نشانت و دهد و لب باز کند:
    ببینش،
    و شروع کند به پرپرکردنش!
     

    *بانو بهار*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    3,937
    امتیاز واکنش
    10,965
    امتیاز
    804
    محل سکونت
    میان شکوفه‌ها
    می‌خواهم یک شب بنشینم همه‌ی خاطرات را مرور کنم.
    بعد چالتان کنم،
    بعد تا خود صبح عزاداری کنم.
    اما می‌دانی چیست؟ دلم برا خودتان می‌سوزد.
    اشتباه بزرگی کردید!
     

    *بانو بهار*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    3,937
    امتیاز واکنش
    10,965
    امتیاز
    804
    محل سکونت
    میان شکوفه‌ها
    مثل من نباشید!
    من،
    نمی‌توانم دردهایم را فریاد بزنم،
    من فقط می‌نویسم.
    من بلد نیستم گریه کنم‌‌،
    فقط می‌نویسم.
    من بلد نیستم دردها و غصه‌هایم را جمع کنم در یک موقعیت وقتی وارد تونل می‌شوم،
    فریاد بزنم منفجر بشوم!
    من بلد نیستم دردهایم را در گوشی بگویم که درمانی ندارد.
    من بلد نیستم...
    من وقتی بچه بودم هم دردهایم فریاد نمی‌زدم.
    من همیشه سکوت می‌کنم!
    من نمی‌توانم حرف‌های دلم را فریاد بزنم؛
    اما شما که در دستتان قلم نیست،
    می‌توانید فریاد بزنید.
    مثل من نباشید،
    حرف بزنید.
     

    *بانو بهار*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    3,937
    امتیاز واکنش
    10,965
    امتیاز
    804
    محل سکونت
    میان شکوفه‌ها
    به راستی که هیچ آدمی شبیه به حرف‌هایش نیست!
    مثلاً همین چند دقیقه پیش پرسیدند:
    - حالت خوبه؟
    جواب دادم:
    - آره، آره من حالم خوبه.
    اما این‌طور نبود
    ما خودمان بیشتر از همه می‌دانیم اهل وانمودکردن هستیم.
    چقدر اهل پنهان‌کاری هستیم...
    ما شبیه هیچ‌چیز نیستیم. یک مشت وانمودیم که کنار هم یک جامعه را تشکیل داده‌ایم.
    یک مشت ماسک، یک خرمن دروغ... .
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا