دلنوشته کاربران (چِشمَک اَشٓک) | فاطمه.ع.ز کاربر انجمن نگاه دانلود

وضعیت
موضوع بسته شده است.

*بانو بهار*

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/08/15
ارسالی ها
3,937
امتیاز واکنش
10,965
امتیاز
804
محل سکونت
میان شکوفه‌ها
من یک وقت‌ها آن‌قدر حالم بد می‌شود
که حتی فرصت بغض‌کردنم را می‌گیرند.
اشکم می‌آید، خیلی سریع، خیلی تند؛ مثل سیل...
قبل‌ها به این راحتی‌ها نبود،
به این آسانی نبود!
 
  • پیشنهادات
  • *بانو بهار*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    3,937
    امتیاز واکنش
    10,965
    امتیاز
    804
    محل سکونت
    میان شکوفه‌ها
    اینجا دل من است، از روز تا شب و از شب تا روز؛ سرد است.
    آری، همانی که کوچه‌ها را پیدرپی به دنبال آن گشته‌ای تا در فرصتی مناسب با او سخن بگویی؛ اما سردی آن دل بی‌تابی تو را خاموش و قدم‌هایت را سست کرده است.
    و دیگر کوچه‌ای برای قدم‌زدن و پیمودن پیدا نخواهی کرد.
     

    *بانو بهار*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    3,937
    امتیاز واکنش
    10,965
    امتیاز
    804
    محل سکونت
    میان شکوفه‌ها
    امشب می‌خواهم از عوض‌شدن آدم‌ها بگویم.
    آدم‌ها می‌گویند ما می‌خواهیم عوض بشویم؛ تغییر ممکن است؛ اما عوض‌شدن ذات و اخلاق ممکن نیست.
    و اکثر آدم‌هایی که می‌گویند ما ‌می‌خواهیم عوض بشویم،
    نه‌تنها عوض نمی‌شوند، بلکه خود را فراموش می‌کنند و آلزایمر خواهند گرفت.
    و درست شبیه به لباسی که فروشنده غالبمان کرده است و به قول معروف قرار است در تنمان جای باز کند؛ اما هرروز و هرروز بیشتر به تنمان می‌چسبد و ما را خفه می‌کند.

     

    *بانو بهار*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    3,937
    امتیاز واکنش
    10,965
    امتیاز
    804
    محل سکونت
    میان شکوفه‌ها
    انگشتان...
    انگشتانم برای نوشتنت بی‌اختیار شیطنت می‌کنند.
    قلم سر از پا نشناخته می‌رقـصد
    آری تو همان قلم رقـصان منی
    تو همان فردای منی!
    تو را می‌نویسم؛ اما بی‌پایانی...
    سرانجام داری؛ اما پایان خیر!
    تو را خط‌به‌خط خواهم نوشت؛ آری، من حتی برایت اسم هم گذاشته‌ام.
    همان فلان روزی که آن اتفاق افتاد.
    همان روزی که با زور لابه‌لای دفتر جای دادمت.
    تو زمانی؛
    و پس از مرگ من هنوزم ادامه خواهی داشت... .
     

    *بانو بهار*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    3,937
    امتیاز واکنش
    10,965
    امتیاز
    804
    محل سکونت
    میان شکوفه‌ها
    هرچقدر هم تلخ، روز شکست زیباست
    روز شروع از نو ساختن رؤیاست
    ...
    از امروز بذر تلاش را در کنار چمن‌های آزادی باید کاشت
    به امید روزهای پر از لـ*ـذتِ برداشت
    ...
    در این روز، در آغـ*ـوش‌ غم می‌توان آغازی دوباره داشت
    و زیباترین شعرها را برای آیندگان نگاشت
     

    *بانو بهار*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    3,937
    امتیاز واکنش
    10,965
    امتیاز
    804
    محل سکونت
    میان شکوفه‌ها
    من از خاطرات شب می‌آیم
    از خیابانی که تهش بن‌بست است.
    از کنار بالشتی که خیس است،
    از پشت چراغ قرمزی در یک نصفه‌شب
    از کنار حرف‌هایی که نزدم برایت
    من فقط می‌آیم!
    معلوم نیست کجا می‌روم؛
    اما با همین بلاتکلیفی یک‌دفعه دیدی نیامدم.
    دیگر نیامدم!
    دیگر نیامدم... .
     

    *بانو بهار*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    3,937
    امتیاز واکنش
    10,965
    امتیاز
    804
    محل سکونت
    میان شکوفه‌ها
    بافتنی‌!
    بچه که بودم، مادرم می‌گفت اگر که موهایت را ببافی زودتر بلند می‌شود.
    یک‌دفعه چشم باز می‌کنی می‌بینی یک خرمن مو داری دختر قشنگم!
    حالا چشم باز کردم دیدم یه خرمن مو دارم.
    چشم باز کردم دیدم چقدر بزرگ شده‌ام...
    مادر! می‌شود چشم روی هم بگذارم تا که برگردیم به آن روزها؟
     

    *بانو بهار*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    3,937
    امتیاز واکنش
    10,965
    امتیاز
    804
    محل سکونت
    میان شکوفه‌ها
    دلم یک فنجان چای می‌خواهد با یک حبه قند.
    دلم یک جای گرم و نرم، یک پنجره‌ی باز، یک باد خنک با قطرات باران می‌خواهد.
    چکمه‌هایم را بپوشم قدم بردارم پایم برود در یک چاله‌ی پر از آب...
    صدای عروسی از آن ور روستا بیاید، یک درخت سیب باشد، برای چیدن سیبش روی نوک پایم بایستم.
    دلم یک سبد پر سیب‌های سرخ می‌خواهد.
    بعد بروم زیر کرسی برای خودم میوه پوست بکنم؛ کتاب شعرم را بگیرم دستم و شروع به خواندن کنم. بعد هی این روزها تمام نشود‌، تمام نشود، تمام نشود و... .
    من دلم فقط آرامش می‌خواهد!
     

    *بانو بهار*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    3,937
    امتیاز واکنش
    10,965
    امتیاز
    804
    محل سکونت
    میان شکوفه‌ها
    برای دوست عزیزم: narges13
    تو نمی‌دانی چه لـذتی دارد که دستانت را بگذاری در برف‌ها، وقتی که یخ شدند بگیری جلو‌ی دهانت گرمشان کنی؛ یا اینکه آرام دستانت را بگذاری در جیب پالتویت تا گرم بشوند.
    یا مثلاً یک فنجان چای بنوشی تا اعماق وجودت را گرم کند.
    امیددادن هم درست به همین اندازه می‌تواند لـذت داشته باشد.
    امید بدهید؛ امید کسی را از او نگیرید!
    ناامید بودن درست شبیه وقتی است که دیگر نتوانی دست‌هایت را گرم کنی...!
    آن‌وقت است که از هرچه سرما و برف است بدت میاد.
    امید بدهید؛ یک انسان به امید حرف‌های گرم، داغ و پرانرژی زنده‌ است.
    امید که باشد، دیگر هیچ دلی پژمرده نمی‌شود.

     

    *بانو بهار*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    3,937
    امتیاز واکنش
    10,965
    امتیاز
    804
    محل سکونت
    میان شکوفه‌ها
    چشمانت...!
    چشمان تو سرآغاز همه‌ی زیبایی‌هایی است که تا کنون دیده‌ام.
    من در آغـوش چشمانت زندگی‌خواهم کرد.
    چشمان تو سرچشمه همه‌ی آن خوبی‌هایی است که من تصور داشتم.
    من با چشمانت زندگی می‌کنم، نفس می‌کشم. مبادا یک روز چشمانت را برای مدت‌ها ببندی!
    تو وقتی حتی پلک می‌زنی، دلِ من می‌لرزد برای دوباره دیدن چشمان قشنگت؛
    پس همیشه نگاهم کن و نگاه زیبایت را از من دریغ مکن!
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا