میدانی؟
به یاد دارم که هر لحظه و هر ثانیه زیر گوشت میگفتم:
«ساعت چند است؟»
و تو پاسخ میدادی:
«تو تا لحظهی مرگ من زمانت تمام نخواهد شد»»
درست میگفتی؛ از همان وقتی که در قلبم دگر جایی نداری و گویا مردهای،
زمانی برای اینکه در کنار خاطراتت باشم یا حتی زندگی کنم، ندارم.
به یاد دارم که هر لحظه و هر ثانیه زیر گوشت میگفتم:
«ساعت چند است؟»
و تو پاسخ میدادی:
«تو تا لحظهی مرگ من زمانت تمام نخواهد شد»»
درست میگفتی؛ از همان وقتی که در قلبم دگر جایی نداری و گویا مردهای،
زمانی برای اینکه در کنار خاطراتت باشم یا حتی زندگی کنم، ندارم.
آخرین ویرایش: