معرفی کتاب‌های خواندنی بازار نشر کشور

آشناترین_غریبه

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/07/17
ارسالی ها
3,510
امتیاز واکنش
13,821
امتیاز
746
سن
20
محل سکونت
طــهران آبانی
در مجموعه مقالات زنگ کتاب، قصد داریم تا هر دو هفته یکبار به چند کتاب در حوزه‌های گوناگون بپردازیم و آنها را برای شب‌های بلند زمستان که زمان بسیار مناسبی برای خروج از دغدغه‌ها و غرق شدن در مطالعه هست، به شما معرفی کنیم.

سعی می‌کنیم در هر مطلب کتبی در ژانرهای مختلف را انتخاب کنیم و آثاری را که برمی‌گزینیم به طور موجز معرفی کرده و نوشته‌ای هم از پدیدآورنده و یا مترجم اثر مربوطه در کنار کتاب خواهیم داشت. فرهنگ کتابخوانی در کشور ما همیشه رتبه پایینی داشته و وضع گرانی کتاب باعث شده که این فرهنگ رو به افول برود.

با این حال عرضه شدن نسخه‌های الکترونیکی و قانونی کتابها باعث شده که مردم بیشتری بتوانند به محتوای کتابهای مورد علاقه‌شان دسترسی پیدا کنند و از آنسو باید خاطرمان باشد که هزینه یک کتاب خوب که شاید ساعت‌ها و روزها در کنار ما باشد و یاد و خاطره‌اش تا چندین سال در کنج ذهن‌مان باشد، در خیلی از مواقع برابر با صرف یک وعده غذایی در خارج از منزل است. پس چه بهتر که گاهی این وعده غذایی روح را ارج نهیم و تصور نکنیم که بازار اینترنت و شبکه‌های اجتماعی می‌تواند برای مطالعه ما کافی باشد. نمی‌خواهم صحبت‌های شاعرانه‌ای درباره بوی کاغذ و کتاب کنم، بلکه هدف خوانش محتوای فاخری است که توسط نویسندگان و مترجمین پدید می‌آید و عین آن در بازار اینترنت، یقینا یافت نمی‌شود.

01.jpg


۱-خوشبختی در راه است نوشته آلیس مونرو
کتاب دقیقا یک سال قبل از اینکه آلیس مونرو جایزه نوبل ادبیات را از آن خود کند منتشر شد و یکی از اولین عناوینی بود که پای آثار این نویسنده شهیر کانادایی را به کشور ما باز کرد. داستان‌های مونرو تا حدی زنانه هستند و قهرمانان قصه‌هیش اقشار مختلفی از زنان را تشکیل می‌دهند که در یک روایت ساده اما خواندنی، قصه خود را نقل می‌کنند. مونرو نویسنده‌ای است که سوژه داستان‌هایش را گزیده انتخاب می‌کند و آنچنان هم پرکار نیست ولی با همین آثار معدود خود توانسته به جایزه نوبل دست پیدا کند. کتاب خوشبختی در راه است مجموعه‌آی چند از داستان‌های او را تشکیل می‌دهند؛ داستان‌هایی با نام‌های « گستره‌ها » ، « گودال‌های عمیق » ، « رادیکال‌های آزاد » ، « صورت » ، « بعضی زنان » ، « بازی کودکانه » ، « چوب » و « خوشبختی در راه است »

399683_420.jpg


قهرمانان این قصه‌ها هر کدام لحن روایت خود را از داستانشان دارند و دنیایی که هر قصه برای خواننده ایجاد می‌کند، تا مدتها فراموش نشدنی است. مترجم این اثر، «مهری شرفی» هم درست مانند نویسنده فردی گزیده‌کار و کم‌کار است و کتبی که به دست او ترجمه شده، جملگی از ارزش ادبی خاصی برخوردار هستند و به دست نویسندگانی خلق شدند که چندان در ایران شهره نبودند ولی حق بزرگی به گردن ادبیات جهان دارند. مهری شرفی درباره این کتاب و مونرو به روزیاتو می‌گوید:

«آليس مانرو کانادایی از نویسندگان برجسته داستان کوتاه در جهان و برنده نوبل ادبیات ۲۰۱۳ است.مانرو نویسنده زندگی انسانهای معمولی و روابط آنان با یکدیگر است،ولی آنچه داستانهای او را ویژه می سازد توجهش به برشهای کوتاه از زندگی آدمها و عواطف انسانی فارغ از خوب یا بد بودن این احساسات و نیز نمایاندن این واقعیت است که چگونه یک اتفاق دریک لحظه می تواند سرنوشت قهرمان داستان را دگرگون سازد،گواه این ادعا داستانهاي گستره ها و بازی کودکانه هستند.دیگر ویژگی داستانهای مونرو آن است که قهرمانان او با حوادث دشوار زندگی نه تنها از پا در نمی آیند بلکه گاه از میان حوادث قوی‌تر بیرون می آيند، این ویژگی شخصیت پردازی را در داستانهای گستره ها، داستان و صورت می توان دید.»

کتاب خوشبختی در راه است در ۳۲۸ صفحه و قطع رقعی و توسط نشر ققنوس چاپ شده و هر یک از داستان‌های آن می‌تواند یکی از شب‌های زمستان سال ۹۷ را برای کتابدوستان، به شبی به یاد ماندنی مبدل سازد.

02.jpg


۲- ارتش شش گله (جلد دوم): نبر دو ساحر نوشته ستاره روشن

با اینکه ژانر فانتزی در بین ایرانیان هواداران زیادی دارد و بسیاری از مردم در مدیوم‌های مختلف، از سینما گرفته تا ادبیات، دنبال کننده آثار تولید شده در این شاخه هستند اما فانتزی سازی در همین مدیوم‌ها در کشور ما جایگاه چندان مناسبی ندارد. ما نه در سینمای کشور اثر فانتزی شاخصی داریم و نه در زمینه بازی‌های ویدئویی هنوز توانستیم به آن قدرت فانتزی دست پیدا کنیم (البته گزینه‌هایی همچون بازی گرشاسپ توانسته‌اند این خلا را تاحدی پر کنند) اما اوضاع در حیطه ادبیات ما کمی تا قسمتی تفاوت دارد.

فانتزی نویسی در ایران خوشبختانه از بقیه پلتفرم‌های هنری پیشی گرفته و آثار متفاوت و گوناگونی توسط نویسنده‌های نسل‌های مختلف در این زمینه به رشته تحریر در آمده است.《ستاره روشن》اما فردی است که تصمیم گرفتا فانتزی نویسی در کشور را مشابه آثار جهانی پیاده سازی کند و یکی از اولین چندگانه‌های فانتزی بومی را نوشته که اخیرا جلد دوم آن به بازار آمده است. کتاب دوم این مجموعه، از شر معرفی یک به یک کاراکترها رها شده و حالا نویسنده دستش باز بوده تا بهتر و بیشتر به روایتی که در ذهنش بوده بپردازد و دنیای خیالی که خلق کرده را گسترش دهد.

کتاب نبرد دو ساحر به مراتب از اثر اول سه گانه بهتر است و با دنبال کردن روند داستان اول، قصه خود را بیشتر و بیشتر حماسی می‌کند و کمی تا قسمتی از آن فضای کودکانه کتاب اول نیز پیشی می‌گیرد و خودش را بیشتر جدی می گیرد. به نظر می‌رسد با توجه به استقبال نسبتا خوب کتاب اول، حال ناشر و نویسنده ریسک بیشتری کرده‌اند و شخصی سازی‌های ستاره روشن بیشتر در خطوط داستان دیده می‌شود؛ شخصی‌سازی‌هایی که همگی به بهتر شدن کتاب کمک شایانی داشته‌اند. نویسنده کتاب درباره این اثرش برای روزیاتو چنین نوشته است:

«هميشه در ذهنم به اين موضوع فكر ميكردم كه چرا بايد شخصيت هاى دنياى فانتزى افرادى باشند كه قدرت هاى فراوانى دارند ؟ مثلا هرى پاتر معروف كه جادوگرزاده بود يا پرسى جكسون كه پسر پوسايدون بوده و يا خيلي از شخصيت هاى ديگر كه حداقل قدرت هاى زياد و يا پشتكار فراوان دارند و هميشه اين مسئله باعث ميشد فكر كنم پس آدم هاى افسرده تنها و بدون قدرت و شايد كمى احمق جايى براى نقش اول بودن در داستانهاى فانتزى را ندارند؟ ايده ارتش شش گله از اين جا شكل گرفت يك نوجوان احمق و افسرده بهمراه يك نيمه جادوگر كه كار زيادى بلد نيست قرار است ناجى زمين باشند و اين مسئله باعث شد اين داستان را طورى بنويسم تا متعلق به هيچ نقطه جغرافيايی نباشد تا هركسى بتواند خود را در جايگاه قهرمان داستان تصور كند.

ژانر فانتزى يك ژانر ناديده گرفته شده در ايران محسوب ميشود تا قبل از كتاب شبدر شش پر هيچ يك از ناشر هاى برتر و يا قديمي ايران كه در كارنامه خود جوايز ادبى داشته و كتب فاخرى را چاپ نموده اند حاضر به چاپ فانتزى داخلى نشده بودند و اين تصور در ذهن مخاطب شكل گرفته كه فانتزى از ديگر ژانرها جداست و مخاطبينش هم جدا هستند در صورتى كه همچين چيزی به كل غلط است و همانطور كه انتشارات اكثرا رمان هاى مختلف با ژانرهاى متفاوت منتشر ميكنند، فانتزى هم فارغ از آن نيست .

در ايران به دليل نبود اطلاعات كافى در اين ژانر حساسيت مردم به كپى و اقتباس چنان زياد شده كه هر اثر داخلى در ادبيات گمانه زن را با سوء ظن كپى نگاه ميكنند اما در آمريكا رينبو راول خيلی راحت هرى پاتر را با كتابى به عنوان ادامه بده اقتباس ميكند(چه بسا كه ميگويند خود هرى پاتر هم اقتباس از كتاب گروشام گرينچ نوشته هورويس بوده) و حتى جوايز ادبى هم برنده ميشود و ما در ايران به دنبال اين هستيم كه دم اژدهاى روى جلد كتاب ستاره روشن شبيه دم اژدهاى بازى اسكايريم است يا اژدها اسماگ؟! (كه البته لازم به ذكر است اژدها اژدهاست و نميتوانيم دم خروس برايش بگذاريم ) در كل اميدوارم انتشارات هاى معتبرتر به چاپ كتب فانتزى هم روى بياورند و انتشارات هاى تخصصى فانتزى ، حساسيت خود را در انتخاب داستان هاى چاپى خود بيشتر كنند تا ذهنيت مردم درباره اين ژانر جذاب ، تغيير كند و بتوانيم به عنوان يك ژانر محبوب از فانتزى ايرانى ياد كنيم.»

IMG_7973.jpeg


کتاب دوم از مجموعه سه گانه ارتش شش گله در ۲۹۰ صفحه در قطع پالتویی و توسط نشر روزنه به چاپ رسیده است. قیمت کتاب نیز معادل ۲۹۵۰۰ تومان است و حجم مناسبی که برای آن در نظر گرفته شده، می‌تواند شب‌های زمستان را مانند جادوگری که داستان کتاب را روایت می‌کند، تبدیل به یک قصه‌گویی دور آتش کند. جلد سوم از این مجموعه نیز تابستان سال بعد به بازار کتاب راه خواهد پیدا کرد و پرونده ارتش شش گله در جلد سوم بسته خواهد شد.

03.jpg


۳- انگار خودم نیستم نوشته یاسمن خیلی فرد

یاسمن خلیلی فرد را بیشتر از دنیای سینما می‌شناسیم. او درس خوانده همین رشته است و منتقد سینمایی کشورمان است و در چندین روزنامه و مجله قلم می‌زند. با این حال قدرت قلم خلیلی فرد فراتر از نقدنویسی بوده و با کمک ذوق ادبی خود، تاکنون دو کتاب داستان هم منتشر کرده است. اثر آخر او یعنی انگار خودم نیستم با بخت و اقبال خوبی از سوی خوانندگان و منتقدان روبرو شده است و داستان کتاب هفت راوی دارد و پازل‌های قصه با کنار هم قرار گرفتن روایت‌های هر یک از این راویان تکمیل می‌شود. البته وجود هفت روایت مختلف باعث نشده که کتاب پیچیده شود و نویسنده با چیره‌دستی خود توانسته انسجام داستان را حفظ کند و ضمن حفظ ریتم کتاب، قصه سرراستی را به دل آن وارد کند.

خلیلی فرد برای نوشتن کتاب‌هایش وقت زیادی می‌گذارد و بارها و بارها آنها را ویرایش می‌کند و به نظر می‌رسد که کتاب انگار خودم نیستم، دقیقا با همین وسواس نویسنده توانسته یک اثر شسته رفته از آب در بیاید. از آنجایی که نویسنده در جهان سینما و موسیقی هم دستی دارد، این موضوعات هم در کتاب او متبلور شده و ذهن سینمایی نویسنده در فضاسازی و تصویرسازی کتاب نقش بسزایی را ایفا کرده است. خلیلی فرد، خود منتقد سینماست و طبعا روی محتوا و محتوانویسی اهمیت خاصی قايل است و توانسته محتوای قصه خود را تا حد زیادی بی نقص از آب در بیاورد.

25087.jpg


شخصیت‌های داستان قشر متوسط و روشنفکر جامعه امروزی‌اند و به همین جهت به لحاظ لحن، لحن‌هایی شبیه به هم دارند اما سعی بر آن شده است تا به واسطه جنسیت متفاوت راویان، لحن‌های آنها تغییر کند. شخصیت‌های اصلی «انگار خودم نیستم» درواقع دانشجویان قدیم یک دانشکده‌ هنری‌اند که پس از سال‌ها گرد هم می‌آیند. یاسمن خلیلی فرد درباره کتاب برای روزیاتو چنین نوشته است:

«خیلی کوچک بودم که دوست داشتم داستان بنویسم …
واقعا آن‌قدر کوچک بودم که حتی سواد نوشتن وسوسه‌ها و خیالات و داستان‌پردازی‌های ذهن کودکانه‌ام را روی کاغذ نداشتم. این میل به نوشتن وقتی توان خواندن و نوشتن پیدا کردم در من پررنگ‌تر شد. کتاب‌های کوچکی را با نقاشی‌های خودم درست می‌کردم. بعد کم‌کم داستان‌هایم را برای مجلات کودک و نوجوان مثل «سروش کودکان» فرستادم و چاپ شدند .
در مدرسه همیشه شاگرداول بودم. انگار موظف بودم در هر درسی بیست بگیرم اما علاقه واقعی من همان نوشتن بود و البته عشق به سینما نیز به آن اضافه شد .
همه‌ی این‌ها دست به دست هم دادند که در سال پیش‌دانشگاهی طی حرکتی انقلابی، از ریاضی به هنر تغییر رشته بدهم و در کنکور هنر شرکت کنم. با رتبه‌ای عالی در رشته سینما قبول شدم. میل به نوشتن، در قالب فیلمنامه و طرح داستان فیلم‌ها باز هم خودش را نشان می‌داد. اولین کتابم «یادت نرود که…» درواقع طرح یک فیلمنامه بود. فیلمنامه‌اش هم نوشته شده بود اما نشد که بشود و تصمیم گرفتم آن طرح را به داستان بلند تبدیل کنم و این‌گونه بود که پا به وادی ادبیات گذاشتم.
همواره حلاجی انسان‌ها و درونیاتشان از اصلی‌ترین علایقم بوده است و سعی کردم در هر دو کتاب داستانی‌ام به این بخش از شخصیت انسان‌ها نزدیک شوم.
«انگار خودم نیستم» داستان کشمکش درونی و برونی آدم‌هاست؛ آدم‌های مدرن امروزی، آدم‌های دور و برما …»

کتاب انگار خودم نیستم در ۴۴۰ صفحه و در قطع رقعی و توسط نشر ققنوس به چاپ رسیده است؛ یک داستان ایرانی که با فضای واقع‌گرایانه خود می‌تواند بیشتر از یک کتاب رمان خارجی با خواننده ایرانی ارتباط برقرار کند.

Roozipic-ketab-01-2.jpg


۴-اسپوتینک دلبند من نوشته هاروکی موراکامی

موراکامی از معدود نویسندگان ژاپنی است که آثارش فرامرزش شده‌اند و برای او یک شهرت جهانی را به ارمغان آورده‌اند. موراکامی و سبک خاص نویسندگی‌اش مورد پسند ایرانیان هم قرار گرفته و بازار کتاب کشورمان مملو از داستان‌های نوشته شده توسط اوست. ناشرین مختلفی دست به ترجمه و چاپ کتب موراکامی می‌زنند و با وجود ممیزی‌های بسیاری که گاهی به برخی آثار او وارد می‌شود (مانند کتاب جنگل نروژی و یا IQ84) مترجمین سعی می‌کنند که حال و هوای سورئال داستان‌های او را به درستی به زبان فارسی برگردانند.

تقریبا از هر مترجمی درباره ترجمه آثار موراکامیبپرسید، با جواب یکسانی مواجه خواهید شد. او به اصطلاح عامیانه بین مترجمین، نویسنده‌ای با نثر سخت است که برگرداندن جملاتش به زبان فارسی، هنر و وقت خاصی را می‌طلبد. موراکامی به واسطه فضاسازی‌های اعجاب برانگیزش در داستان‌های خود شهرت جهانی دارد و کاراکترهایی که خلق می‌کند، می‌توانند در تنها چند صفحه یک قصه کوتاه برای مدتها در یاد و خاطره خواننده باقی بمانند. دنیای کتاب‌های موراکامی و از آن مهمتر، کاراکترهای حاضر در این دنیا، زاده ذهن خلاق او هستند و آثار او در دو دسته رئال و سوٰرئال قرار می‌گیرد که دسته دوم، شهرت بیشتری را برای او به ارمغان آورده است.

1-1.jpg


اسپاتنیک دوست داشتنی من نیز جزو کتاب‌های سورئال این نویسنده ژاپنی قرار می‌گیرد و برخلاف برخی آثار او که توسط چندین نشر ترجمه شده است، در حال حاضر تنها یک ترجمه در بازار از آن وجود دارد که کار «سولماز بهگام» است. بهگام در ترجمه آثار موراکامی سابقه نسبتا خوبی دارد و تاکنون چندین رمان و داستان کوتاه نوشته شده توسط این نویسنده آسیایی را با کمک نشر ترانه ترجمه کرده است. بهگام ساکن مشهد است و علاقه خاصی به موراکامی دارد و معتقد است که مترجمین چندین برابر بیشتر از خوانندگان در داستان‌های موراکامی غرق شده و خود را جزیی از جهان پیش رویشان می‌دانند؛ او برای روزیاتو درباره این کتاب و موراکامی چنین نوشته است:

«اگر بخواهیم به استناد معیارهای واقع‌گرایانه به بررسی این اثر موراکامی بپردازیم به بن‌بست میرسیم، چرا که در دنیای واقعی، نیمه‌شب گرفتار شدن در بالاترین کابین چرخ‌وفلک شهربازی شهرمان و بدتر از آن، مواجه شدن با همزادمان که در پنجرۀ آپارتمانی آنسوتر در حال ارتکاب فعلی است که از نظر خودمان کاملاً نامبارک و مردود است، پدیده‌ای می‌نماید که در ظرف عقلمان نمیگنجد.

همچون دیگر نوشته‌های موراکامی، اسپوتنیک دلبند من نیز روی خطّ صفر میان باورپذیری و باورناپذیری احراز هویت میکند. شاید بتوان چنین تعبیر کرد که این کتاب- که در آخرین سال هزارۀ دوم نگاشته شده- درصدد بوده تا خود را در جرگۀ قصه‌های پریان مدرن بگنجاند. در این اثر واقعیت، روح لطیفی است که به کالبد روایت حیات میبخشد و حرکت روایت به لطف مفصلهای فراواقعیت میسّر میگردد، درحالیکه جامۀ خوشدوخت و آراستهای از جنس استعاره نیز به تن دارد.

صرف‌نظر از اینکه خواننده و یا خود شخصیتهای اثر بپذیرند که جنبههای فراواقعی روایت حقیقتاً اتفاق افتادهاند یا فقط برشهایی از تخیلی بیش‌فعالند، تهییج ذهن خواننده- یا شخصیت- در رویارویی با فصل به فصل این تریلر ادبی امری مسلم است، زیرا با اینکه ممکن است در جهان واقعی، خطّ سیری که خواننده دنبال میکند با عقل جور درنیاید اما در ذهنش به جهانی موازی مبدل میشود که روند واقعیتی منحصر به فرد را پی میگیرد.

گِل وجودی این اثر از جنس خاطره است. شخصیتها از آنهایی که دوستشان دارند و موقعیتهایی که تجربه کرده‌اند برای طرف مقابل حرف میزنند. در مثلث شخصیتها فقط سومیر است که کِی و میو، هر دو را در آن واحد میشناسد. این درحالی است که خود سومیر سوژۀ خاطره‌پردازی کِی برای خواننده است و در جایی که بالاخره خواننده فرصت می‌یابد با میو آشنا شود، او را اغلب در حال نقل قول از سومیر مییابد و فقط از زبان خاطرۀ سومیر است که میو از خودش حرف میزند و تجربه‌های خودش را بازمیگوید. حتی وقتی میو میخواهد قصۀ چرخ‌وفلک را تعریف کند، آنجا هم قضیه اساساً به او مربوط نمیشود و پای همزادش وسط است.

تاروپود تمام این روایتهای تو در تو که رنگ و بوی خاطره به خود میگیرند و از دهان شخصیتهای داستان برای طرف مقابل بازگو میشوند چنان ظریف و ماهرانه درهم تنیده شده‌اند که حتی اگر منطق خواننده اجازۀ پذیرش فعل سفیدشدن موهای میو روی چرخ‌وفلکی در ناکجایی اروپایی و یا نیست شدن سومیر را در جزیرهای یونانی به وی ندهد، قوۀ تخیلش برندۀ میدان میشود و کار را به جایی میرساند که وی در همدردی با میو دچار ترس و همذات‌پنداری میشود و این همه، خاصیت خاطره است.

ما واقعیتهایی را که در گذشته پشت سر گذاشته‌ایم، در زمان حال به شکل خاطره برای دوستانمان روایت میکنیم و باید بپذیریم که اغلب در برخی ابعاد آن ناخواسته دخل و تصرف میشود زیرا خاطره‌گویی ریشه در نقل لحظاتی دارد که نه تنها پیشتر سپری شدهاند بلکه به قدر کافی رنگ و لعاب چاشنی خود کرده‌اند تا بر دل و جان شنونده بنشینند. در این حالت آنچه تعریف میشود به کلّی قالبی متمایز به خود میگیرد و شنونده آن را واقعیتی- هرچند دست دوم- میشناسد که باور دارد پیشتر برای یک انسان واقعی اتفاق افتاده است. درست مانند خاطراتی که بزرگترها برای بچه‌ها تعریف میکنند. آیا میتوان به ضرس قاطع اذعان کرد که آنچه آنها از گذشته بازگو میکنند مو به مو مبتنی بر واقعیتند و حتی اگر چنین نباشد آیا به عنوان شنوندۀ این خاطرات میتوان به آنها خرده گرفت که چرا حرفشان با عقل جور درنمی‌آید؟ برای شنونده هرآنچه از واقعیت دورتر و به خیال نزدیکتر است، تخیلش را بیش از پیش برای تعمیم دادن محتوای آن به واقعیتی در زمان حال تحـریـ*ک میکند و بدین ترتیب وی از یک طرف خود را قهرمان خاطره‌ای که دارد میشنود میپندارد و از طرف دیگر سعی دارد با برداشتی منطقی از آن به واقعیت بدیع خویش تولد بخشد و درس جدیدی بگیرد.

مقصود اصلی خاطره، روایت تغییری بنیادین در برهه‌ای از زندگی راوی آن است و چون محتوای خاطره‌گویی راوی به زمان دور بازمیگردد، صرف نظر از موثق بودنش، درس و حکمتی که در پس آن نهفته منظور نظر است و نه عقلانی بودن آن. روایتهای تمام اعصار- از قصه های مادربرزگها گرفته تا شاهکارهای بی‌بدیل ادبی- به نیت ارائۀ نمادها و نشانه‌های گوناگون از کیفیتها و خصایصی پدید آمدهاند که در طول تاریخ، بشر را روی الاکلنگ خیر و شر به بازی گرفته‌اند. عقل و منطق بشر، در چارچوب ادراک واقعیت از بطن تمثیلهایی که نماد و نشانۀ مفهوم و معنایی خاص است و قیاس آن با مابه‌ازاهایی که در پیرامونش مییابد، قادر میگردد تفکر و جهانبینی دست اول پرورش بدهد.

در این اثر نیز نه تنها آشکارا به این دو واژه- نماد و نشانه- اشاره شده، بلکه عناصر تمثیلی آن، مخاطب را به برداشتی شخصی از خاطرات راویان سهگانۀ آن ترغیب میکند تا بتواند مفاهیم انسانی را در قالب واقعیتی که از بیخ و بُن ساخته و پرداختۀ ذهنش و سازگار با منطق شخصی‌اَش است شاکله بدهد و خوانش متمایز خود را از نمادها و نشانه‌های عرضه‌شده در جایجای اثر، دستمایه‌ای قرار دهد برای پی‌ریزی نگرشی که مبتنی بر استنتاج مستقل وی از پی‌بست خاطرهمحور اثر است.»
منبع:روزیاتو
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • پیشنهادات
  • آشناترین_غریبه

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/17
    ارسالی ها
    3,510
    امتیاز واکنش
    13,821
    امتیاز
    746
    سن
    20
    محل سکونت
    طــهران آبانی
    در مجموعه مقالات زنگ کتاب، قصد داریم تا هر دو هفته یکبار به چند کتاب در حوزه‌های گوناگون بپردازیم و آنها را برای شب‌های بلند زمستان که زمان بسیار مناسبی برای خروج از دغدغه‌ها و غرق شدن در مطالعه هست، به شما معرفی کنیم.

    سعی می‌کنیم در هر مطلب کتبی در ژانرهای مختلف را انتخاب کنیم و آثاری را که برمی‌گزینیم به طور موجز معرفی کرده و نوشته‌ای هم از پدیدآورنده و یا مترجم اثر مربوطه در کنار کتاب خواهیم داشت. فرهنگ کتابخوانی در کشور ما همیشه رتبه پایینی داشته و وضع گرانی کتاب باعث شده که این فرهنگ رو به افول برود.

    با این حال عرضه شدن نسخه‌های الکترونیکی و قانونی کتابها باعث شده که مردم بیشتری بتوانند به محتوای کتابهای مورد علاقه‌شان دسترسی پیدا کنند و از آنسو باید خاطرمان باشد که هزینه یک کتاب خوب که شاید ساعت‌ها و روزها در کنار ما باشد و یاد و خاطره‌اش تا چندین سال در کنج ذهن‌مان باشد، در خیلی از مواقع برابر با صرف یک وعده غذایی در خارج از منزل است. پس چه بهتر که گاهی این وعده غذایی روح را ارج نهیم و تصور نکنیم که بازار اینترنت و شبکه‌های اجتماعی می‌تواند برای مطالعه ما کافی باشد. نمی‌خواهم صحبت‌های شاعرانه‌ای درباره بوی کاغذ و کتاب کنم، بلکه هدف خوانش محتوای فاخری است که توسط نویسندگان و مترجمین پدید می‌آید و عین آن در بازار اینترنت، یقینا یافت نمی‌شود.

    ۱- اساطیر نورس اثر نیل گیمن

    47582534_2005832802830989_2446173631749173257_n-1.jpg

    نیل گیمن را فانتزی بازها و حتی فیلمبازها به خوبی می‌شناسند. او نویسنده آثاری است که بیشتر آنها تبدیل به یک اقتباسی سینمایی موفق شده‌اند و طرفداران آثار او شانس این را داشته‌اند که خطوط کتاب مورد علاقه‌شان را در قالب آثار سینمایی ببینند. اما می‌دانیم و احتمالا با من هم عقیده هستید که در بیشتر آثار سینمایی اقتباسی، ماگر به منصع اصلی آن اثر رجوع کنید با هیجان و جذابیتی مضاعف روبرو خواهید شد و همواره کتاب بهتر از فیلم بوده است (البته در مواردی خاص و معدود این نکته برعکس شده، مثل کتب و فیلم پدرخوانهده یا آرواره‌ها). نیل گیمن نویسنده کتاب‌هایی چون کورالاین (که انیمیشن قوی از روی آن ساخته شد) و خدایان آمریکایی (که سریالی موفق از آن در حال پخش است) و کتابگرد ستاره (یا همان استارداست، که فیلمی نه چندان موفق از روی آن با بازی رابرت دنیرو ساخته شد) بوده و ذهن بسیار خلاق و فانتزی دارد.

    گیمن در کتاب اساطیر نورس کمی تا قسمتی سنت شنی کرده و به جای آنکه یک داستان اصیل و اورجینال از ذهن خلاقش را ابداع کند، دست روی اساطیر مشهور اسکاندیناوی گذاشته و با بازنویسی جذاب و دقیق آنها توانسته کتابی خلق کن که برای بسیاری از قشرها جذاب باشد؛ هم فانتزی دوستان هم اساطیرشناسان و هم تاریخ دوستان. از این نکته مهمتر لحن نوشتار کتاب است که برای همه، حتی افراد مبتدی به این مسائل قابل فهم بوده و کتاب با کلمات درشت افسانه‌های باستانی را روایت نمی‌کند بلکه نثری ساده و روان دارد که ترجمه قوی و خوب آن، این لحن را در نسخه برگردان فارسی هم حفظ کرده است.

    افسانه‌های خدایگان باستان در ملل زیادی وجود داشته و مشهورترین آنها برای ما ایرانیان شاید افسانه‌های یونان باستان باشد، چرا که بازی‌های ویدئویی و فیلم‌ها و انیمیشن‌های سینمایی مشهوری بر اساس آنها ساخته شده و اکثر ما اسم هرکول را شنیدیم و از نام او به عنوان یک صفت برای افراد قدرتمند استفاده می‌کنیم. باید بدانیم که خدایان باستان اما صرفا به یونان محدود نمی‌شدند و ملل دیگر هم افسانه‌های خود را درباره این خدایگان داشتند؛ به عنوان مثال روم باستان هم شامل داستان‌ها و اساطیر زیادی است و در کنار آن هم اساطیر اسکاندیناوی وجود دارد که یک تفاوت خاص با سایر اساطیر باقی‌مانده از تاریخ ملت‌ها دارد.

    اساطیر اسکاندیناوی بازگوکننده خاصی نداشته و دست به دست چرخیده تا به نسل کنونی رسیده و کمتر کتاب و نشانه‌ای وجود دارد که جزییات آنها را در تاریخ ثبت کرده باشد؛ از همین رو اساطیر اسکاندیناوی در بسیاری از نقاط به صورت شخصی‌سازی درآمده و بسیاری از داستان‌های آن گنگ است. هر کس برداشت خودش را از اساطیر اسکاندیناوی دارد و قصه‌ها را به سبک خود تغییر می‌دهد ولی شاکله و هسته اصلی این اساطیر در اکثر جاها یکی است. نیل گیمن هم سعی کرده که تا حدی خلاقیت خود را وارد شریان‌های این اساطیر کند و از نبوع خود به داخل این شخصت‌های اساطیری تزریق نماید و همین موضوع باعث شده که کتاب تبدیل به اثری جذاب شود

    اساطیر اسکاندیناوی در نظر اقوام باستانی شمال، ایزدان و اسطوره‌ها بسیار اهمیت داشتند و بسیاری هم ریشه خاورمیانه‌ای دارند و شاید شم هم نام برخی از خدایگان آنها که به واسطه فیلم‌ها و بازی‌های ویدئویی امروزی به گوش مخاطبین آشنا درآمده‌اند را هم شنیده باشید؛ افرادی چون تور (خدای رعد که در سری فیلم‌های مارول حضور دارد) و اودین (خدای خدایان) و یا لوکی (که در بازی اخیر گاد آو وار حضور پررنگی داشت) و… قهرمانان و شخصیت‌های این اساطیر هستند و اگر می‌خواهید از آنها بیشتر از یک نام بدانی، بد نیست که تکاب اساطیر نورس را ورق بزنید و با دنیایی جادویی از اساطیر آشنا شوید که کمتر شناخته شده‌ هستند اما بیشتر از بقیه اساطیر دنیا جذابیت دارند.

    Odin.jpg


    کتاب توسط انتشارات پریان منتشر شده که ناشر تخصصی آثار قوی و ماندگار فانتزی به شمار می‌رود. متن زیر را مترجم این اثر یعنی آقای رحیم قاسمیان به طور اختصاصی در اختیار روزیاتو و خوانندگان قرار داده تا درباره این کتاب اطلاعات بیشتری کسب کنند:

    «اساطير نورس ثمره‌ تلاش نيل گيمن براي بازگويي بسياری از افسانه‌هاي شمال اروپا در قالب داستاني امروزی است که از شکل‌گيري آن جهان اساطيري تا فروپاشي نهايی آن در «راگناروک» يا پاضان جهان و بوزايي دوباره‌ي آن را در بر مي‌گيرد.
    خود او در پيشگفتار اين کتاب به اين نکته اشاره مي‌کند که چه بسيار داستان‌هاي اسطوره‌اي اين خطه از جهان هست که ديگر به آن‌ها دسترسي نداريم و تمام آنچه که در حال حاضر داريم، اسطوره‌ها و افسانه‌هايی هستند که در قالب نظم و نثر، سينه به سينه به ما منتقل شده‌اند.

    گيمن در اين کتاب موفق شده است تا اين افسانه‌ها را در قالب چند داستان خواندني و سرگرم‌کننده عرضه دارد. او در اين کتاب داستان‌هايي را که هم مفرح و در بعضي موارد بسيار جدي هستند در کنار داستان‌هايي با جنبه‌های تراژيک در کنار هم قرار مي‌دهد تا خواننده شناخت خوبی از »ثور» قدرتمند، اما در عين حال ساده‌لوح، «لوکی» سرشار از زيرکي و مکاری، «اودين» هميشه خردمند و مطلع و ديگر شخصيت‌هاي پر نقش و نگار، به دست آورد. گيمن نويسنده سرشناسي است که بسياری از آثار او به همت «انتشارات پريان» منتشر شده است که از آن جمله مي‌توان به «کورالاين»، «اقيانوس انتهای جاده» و «آد و غول‌های يخی» اشاره کرد.

    من به عنوان مترجم اين کتاب خوشحالم به اطلاع برسانم که ترجمه‌ي کتاب «پسران آنانسی» از همين نويسنده را به پايان رسانده‌ام که به زودي از سوی «انتشارات پريان» منتشر خواهد شد و در حال حاضر مشغول ترجمه‌ کتاب «ايزدان آمريکايي» گيمن هستم که سخت مورد توجه قرار گرفته و يک مجموعه تلويزيوني هم از روی آن ساخته شده است.»

    ۲- سوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارتش اثر هاروکی موراکامی

    Roozipic-ketab-03.jpg


    هاروکی موراکامی از بزرگترین نویسنده‌های سرزمین آفتاب (ژاپن) است و تقریبا علاقمندی در دنیای ادبیات وجود ندارد که نام او را نشنیده باشد. موراکامی سبک و سیاق خاص خود را در نوشتن دارد و با ساخت فضایی سورئال در کتاب‌هایش توانسته امضای همیشگی خود را پای آثارش داشته باشد، به طوری که اگر چند کتاب از او خوانده باشید و سپس متنی بدون ذکر نویسنده به چشمتان بخورد، می‌توانید بفهمید که خالق آن کلمات شخص موراکامی است. موراکامی در بین کتابخوانان سراسر دنیا طرفدار دارد و برخلاف بسیاری از نویسنده‌های ژاپنی توانسته مرزهای این کشور را در نوردد و آثار خود را به حد جهانی برساند. امروزه میلیون‌ها نفر در سرتاسر دنیا دنبال کننده کتاب‌های او هستند و موراکامی هم که انگار به هیچ وجه قص بازنشستگی ندارد، هر چند سال یکبار نگـاه دانلـود پر و پیمان نوشته و آن را در اختیار مخاطبین خود قرار می‌دهد.

    photo_2019-02-08_12-40-44.jpg


    موراکامی به ادبیات کلاسیک ژاپن علاقه چندانی ندارد و با اینکه کمی تا قسمتی از آن فضا بهره گرفته اما با ترکیب این نوع ادبیات با لحن نوشتار مخصوص خودش، یک سبک جدید را برای خود خلق کرده که دستمایه ساخت فیلم‌های سینمایی گوناگونی هم شده است (آخرین و موفق‌ترین آنها فیلمی به نام سوختن است که در همین سال گذشته میلادی اکران شد و با استقبال بسیار خوبی از منتقدان روبرو شد؛ اثری که بر اساس یک داستان کوتاه از موراکامی ساخته شده بود.) کتاب «سوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارتش» مانند اکثر آثار موراکامی درباره تنهایی و انزوای انسان‌هاست با این تفاوت که داستان کمی حال و هوای معمایی هم دارد.

    سوکورو یک مهندس جوان است که داستان زندگی‌اش در گذشته و امروز برای ما بازگو می‌شود؛گذشته‌ای که در یک اکیپ دوستانه ۵ نفره رقم می‌خورد و امروزی که خبری از این گروه دوستی نیست و نویسنده کم کم چرایی این موضوع را برملا می‌کند. مثل اکثر داستان‌های موراکامی،‌عشـ*ـق بـازی و رابـ ـطه جنـ*ـسی در این داستان حالتی نمادین دارد و وجود صحنه‌های اروتیک در کتاب به مثابه حس رویاگونه آنهاست نه چیزی غیراخلاقی. تمامی اسامی داخل کتاب هم با هوش و دقت بالا انتخاب شده‌اند و واکاوی رمزهای داخل کتاب و پی بردن به نمادشناسی موراکامی، کمی زمان می‌خواهد.

    photo_2019-02-08_12-40-40.jpg


    داستان معمایی که در بطن این قصه قرار گرفته با اینکه چندان خوب از آب در نیامده اما با نثر قوی و گیرای نویسنده همراه است و مشکلاتش در پس این قدرت قلم پنهان می‌شود. موراکامی دنیای انسان‌ها را به خوبی می‌شناسد و در بین آنها با انسان‌های عجیب و تنها بیشتر همذات پنداری می‌کند. سوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارتش از همان صفحات اول مخاطب را به خود جذب می‌کند و خط داستانی پیچ در پیچ خودش را بدون گیج شدن به او انتقال می‌کند. امیر مهدی حقیقت که مترجم این کتاب به شمار می‌رود (ترجمه‌های بسیاری از کتاب در بازار ما وجود دارد و به نظر ترجمه نشر چشمه ترجمه قابل قبولی است) برای روزیاتو یادداشتی اختصاصی درباره این کتاب و موراکامی نوشته است؛ او خود از عاشقان و طرفدارن این نویسنده به شمار می‌رود و کتاب را با عشقی که نسبت به خالقش داشته ترجمه کرده است. شاید بد نباشد بدانید که امیرمهدی حقیقت مترجم، روابط عمومی شرکت بزرگ کافه بازار را نیز برعهده دارد. متن نوشته شده توسط او به این شرح است:

    «موراکامی در مجموعه داستان‌های جشن تولد که داستان‌هایی را از نویسندگان مختلف درباره‌ی تولد است گرد آورده (و نشر قطره با ترجمه آقای اسدالله امرایی منتشر کرده) خاطره‌ی شیرین‌ای می‌گوید از روزی که صبح در رادیو شنید که نام او را هم جزو مشاهیر متولد ۱۲ ژانویه اعلام کردند و او از تعجب نزدیک بود کتری را برگرداند. اما این واقعیتی است که نمی‌شود انکارش کرد که او حالا نه تنها جزو مشاهیر ملی بلکه جهانی است.

    اینها به کنار، به این مناسبت خاطره‌ای هم خودم برایتان بگویم که از دیداری نافرجام با موراکامی در لندن. قرار بود ساعت ۱۱ صبح اوت به کتابفروشی واتراستونز بیاید و رمان تازه‌منتشره‌اش سوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارتش را امضا کند. من که در آن زمان در لندن بودم، به این هوا که اگر دیر بجنبم قاعدتا شلوغ خواهد شد، حدود ساعت هفت صبح از خانه زدم بیرون و حدود هشت صبح به میدان پیکادلی رسیدم و صفی دراز دیدم و تابلویی که روش نوشته بود:‌ از اینجا به بعد کسی نایستد. ظرفیت تکمیل! با کمی پرس‌وجو از جمعیت منتظر دریافتم که عده ی زیادی از شب قبل در صف نشسته و خوابیده‌اند و ظرفیت کتابفروشی و احتمالا خود موراکامی برای امضا کردن تا همان تابلوست. یک عکس یادگاری جلو جمعیت گرفتم و برگشتم. اما مهم‌تر از دیدن او ترجمه‌ی کتابش بود که رفتم و نشستم و کردم.

    سوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارتش را کم و بیش همه‌ی خواننده‌ها دوست دارند. قصه‌ای است که از ابتدا درگیرت می‌کند و از جوانی حرف می‌زند – سوکورونام- که یک روز همه ی دوستان صمیمی‌اش ناغافل ترکش می‌کنند. به هر کدام از آنها که زنگ می‌زند جوابی نمی‌گیرد و هیچ کس هم نمی‌گوید چه شده. سوکورو در هم می‌شکند و مدت‌ها از خواب و خوراک می‌افتد و این ضربه‌ی هولناک زندگی‌اش را بد زیرورو می‌کند. اکنون سال‌ها گذشته ولی راز آن ماجرا هنوز آشکار نشده. سارایی در زندگی‌ سوکورو پیدا می‌شود و به او دوستانه توصیه می‌کند که برود ته و توی قضیه را دربیاورد وگرنه نمی‌تواند دل به هیچ کس ببازد و رابـ ـطه‌ای را از سر بگیرد. و این گونه است که سوکورو راهی سفری می‌شود که تو می‌مانی بیرونی است یا درونی.

    رمان را همه خوشخوان می‌یابند چون که چارچوبی منسجم دارد و خط داستانی سرراست، و از فروش میلیون کتاب در شب اول عرضه اش در ژاپن که بگذریم، در همه جای دنیا محبوب و پرخواننده شده است. در ایران هم با وجود چند ترجمه، نسخه‌ی نشر چشمه اکنون به چاپ یازدهم رسیده است و کافی است نام رمان را در اینستاگرام جست و جو کنید تا عکس جلد این کتاب را در هر موقعیتی در خانه و کافه و دشت و دمن ببینید.

    همین طور به لحظه‌های رمان فکر می‌کنم و به یاد می‌آورم که هاروکی موراکامی در سوکوروتازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارتش ناخنکی به مفهوم حسادت می‌زند، و به انکار گذشته، به پرده‌پوشی خاطرات، به مفهوم دوستی، به تنهایی، به خانواده، به عشق،‌ به مرگ، و به سفر. و رمانی با این همه اشارات مگر می‌تواند خواننده را دست خالی رها کند.

    شاید معروف‌ترین جمله‌اش هم در میان خوانندگان ایرانی همان جمله‌ی پشت جلد کتاب ترجمه‌ی فارسی باشد: هیچ وقت اجازه نداده ترس و غرور احمقانه کاری کند آدمی را که برایت عزیز است از دست بدهی.»
     

    آشناترین_غریبه

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/17
    ارسالی ها
    3,510
    امتیاز واکنش
    13,821
    امتیاز
    746
    سن
    20
    محل سکونت
    طــهران آبانی
    ۳- کمیک جمشید نوشته اشکان رهگذر

    Roozipic-ketab-02.jpg


    بازار کمیک بوک یا همان داستان مصور در دنیا یک بازار میلیارد دلاری است که ایران رسما از آن غافل مانده و تقریبا هیچ کس در آن فعالیت ندارد. حتی می‌توان ادعا کرد که حضور ایرانیان در عرصه جهانی این موضوع هم برخلاف بسیاری از هنرهای دیگر کمرنگ بوده و کمتر ایرانی را سراغ دارم که در بازارهای جهانی مشغول به کار در صنعت کمیک بوک باشد (مرجان ساتراپی یکی از معدود گزینه‌های موفق ایرانیان فعال در عرصه کتاب‌های مصور در ابعاد جهانی است.) البته این صحبت‌ها ب آن معنا نیست که تاکنون هیچ کس پا پیش نگذاشته تا کمیک بوک را در ایران رواج دهد و به اصطلاح جرقه آن را بین مخاطبین و در بازار کتاب روشن کند، اما تاکنون تمام این تلاش‌های ریز و درشتی که توسط افراد گوناگون برای احیای کمیک بوک در ایران صورت گرفته، تقریبا بی‌نتیجه مانده است.

    بازار کمیک بوک در ایران، قبل از انقلاب اسلامی به ترجمه شدن برخی آثار جهانی و عرضه آنها به صورت کتاب فیزیکی مجزا و یا چاپشان در داخل نشریات آن زمان بود. به عنوان مثال مجله اطلاعات دختران پسران، تا سالیان سال داستان‌های مصور تارزان را ترجمه و چاپ می‌کرد و یا برخی ناشرین کتاب‌هایی از شخصیت‌های مشهوری چون بتمن، دراکولا، زورو و… را ترجمه و چاپ می‌کردند. کمیک‌بوک‌های والت دیزنی نیز در زمان قبل از انقلاب چاپ می‌شد و گل سر سبد این نوع از کتاب‌ها هم که آثار هرژه و علی الخصوص ماجراهای تن تن بود.

    بعد از انقلاب اما با وجود تلاش موسسات زیادی همچون گل آقا برای احیای بازار کمیک و خلق یک داستان تماما ایرانی، مخاطبین روی چندان خوشی به اینگونه آثار نشان نداند. کمیک بازان ایرانی با وجود اینترنت و دسترسی آسان به آخرین جلدهای نشریات خارجی از طریق این بستر، علاقه‌ای به خوانش آثار ایرانی ندارند و حتی مجلاتی که در این زمینه و برای معرفی این سبک منتشر شد، رفته رفته ورشکست شده و به تعطیلی گرایید (مانند مجله‌ای به نام «جدید» که بعد از یکسال در نهایت تعطیل شد)

    استودیو هورخش که سالیان سال است در زمینه طراحی و گرافیک فعالیت دارد و تاکنون در ساخت بازی‌های ویدئویی بسیاری نیز شرکت داشته، با عزمی راسخ و تیمی قوی و با اراده تصمیم گرفته‌اند تا بتوانند وارد این بازار شوند و برای وردشان برنامه ریزی بلند مدتی چیده‌اند. استودیو هرخش به ریاست اشکان رهگذر، استارت پرزوه حماسی خود را در چند سال گذشته زدند و تصمیم گرفتند که در ساخت داستان کمیک بوک جدید خود، سری به اساطیر و افسانه‌های ایران باستان بزنند؛ موضوعی که با وجود پتانسیل بالا همواره مهجور باقی منده و می‌توان به جرات ادعا کرد که سوژه‌های ناب ملی کشورمان تاکنون مورد بی‌مهری اکثر هنرمندان ما قرار گرفته و حق مطلب درباره ابهت و عظمت آنها ادا نشده است.

    استودیو هورخش با سر زدن به این اساطیر و انتخاب داستان جمشید، کاوه آهنگر و فریدون و ضحاک، دست روی نقطه جذاب و حساسی از حماسه‌های ایرانی گذاشته و داستانی خلق کرده که لزوما مو به موی منابع اقتباسی‌شان نیست. در حقیقت این اساطیر در کتب مختلفی نوشته شده‌اند، از شاهنامه فردوسی گرفته تا کتابی چون اوستا و تغییراتی ضمنی در هر یک از این کتاب‌ها در جزییات داستان‌ها وجود دارد که نویسنده این سری کمیک با نگاهی به همه این داستان‌ها، اقتباس خودش را از این افسانه‌ها نگاشته و از خلاقیت خود در ساخت دنیای فانتزی‌اش بهره گرفته است.

    پروژه‌ای که استودیو هورخش برای کار خود در نظر گرفت یک پروژه عظیم و درازمدت بوده و امروزه به میانه راه خود رسیده است. انها چهار جلد کمیک از سری جمشید را عرضه کردند و پس از آن انیمیشن آخرین داستان را در ادامه دنیایی که در کمیک‌ها خلق کردند ساخته‌اند. در کنار انیمیشن سینمایی‌شان، یک بازی ویدئویی موبایلی عرضه کرده‌اند که داستانک‌های فرعی دنیای فانتزی ایران باستان را در برمی‌گیرد و قرار است و که ادامه کمیک‌ها هم با محوریت یک کاراکتر فرعی به نام ارشیا ساخته شود؛ کاراکتری که تاکنون اطلاعات زیادی درباره آن گفته نشده و برای مخاطبین کمی گنگ است.

    پروژه‌ای که استودیو هورخش شروع کرده ستودنی بوده و یکی از بهترین پروژه‌هایی است که برای ادای دین به اساطیر ایران باستان ساخته شده و هرچند به دلیل محدودیت‌های بودجه ضعف‌هایی هم در سیر پروژه دیده می‌شود، اما در کل می‌توان آن را تحسین برانگیز خواند. کمیک‌های جمشید، از اولین کمیک‌های ایرانی فاخر هستند که در بازار نشر حضور دارند و از کیفیتی بسیار بالا در جنس کاغذ و طراحی کمیک برخوردار هستند و با نسخه‌های بین‌المللی برابری می‌کند. برای ورود به دنیای خلق شده توسط استودیو هورخش که حالا حالاها ادامه دارد و برایش برنامه‌ها چیده شده، باید از در اصلی آن وارد شد و آن در چیزی نیست جز سری کمیک‌های جمشید.

    اشکان رهگذر، مدیر استودیو هورخش و نویسنده این آثار که تسلط خوبی روی اساطیر ایران دارد و این موضوع از جهانی که خلق کرده کاملا پیداست، درباره این کتاب و دنیای فانتزی‌شان یادداشتی را به طور اختصاصی برای روزیاتو نوشته که در ادامه می‌آید.:

    «سری رمان‌های گرافیکی «آخرین داستان» با عنوان جمشید مجموعه‌ای چهار جلدی است که داستان یکی از مهم‌ترین اساطیر ایرانی را از دریچه رمان‌های گرافیکی روایت می‌کند. این رمان چهار جلدی که در پایان جلد چهارم با ابتدای انیمیشن سینمایی «آخرین داستان» پیوند می‌خورد روند شکل‌گیری و به قدرت رسیدن حکومت جمشید را تفسیر می‌کند. نگارندگان در این اثر با نگاهی به تاریخ اساطیری ایران تغییراتی بنیادین در روند داستان ایجاد کرده‌اند. در روند این تغییرات تلاش کردیم تا در روایت جمشید غنای بصری و داستانی ایجاد کنیم تا برای مخاطبان جذاب باشد و امید داشتیم تا مخاطب با آشنایی با شخصیت جمشید بتواند به متون اصلی همچون شاهنامه رجوع کند و شخصیت جمشید را هر چه بیشتر بشناسد و چه بسا که جمشید دریچه‌ای برای ورود به این اقیانوس بی‌پایان حماسه و ادب باشد.
    اما ضروری است که اشاره کنم هنر، صنعت طراحی و چاپ کتاب‌های مصور در ایران عمر چندانی ندارد و ما با وجود عناوین بسیار بزرگ و پر‌افتخار جهانی این جرئت را به خود دادیم تا این مسیر را در ایران آغاز کنیم تا راه را برای دیگر علاقه‌مندان به این عرصه بگشاییم. همچنین مخاطبانی را جلب کنیم که همواره اشاره به تاریخ و اساطیر غنی ایرانی دارند و افسوس از آن می‌خورند که چرا هنرمندان ایرانی در راه بازنمایی این آثار قدم بر نمی‌دارند.
    به همین دلیل جای دارد که اذعان کنم که رمان‌های گرافیکی موجود با توجه به تلاش‌های بی‌دریغ دست اندرکاران همچنان با آثار فاخر و عناوین بزرگ جهانی فاصله دارند و کم کردن این فاصله جز با تکرار، تداوم و حضور در این عرصه محقق نمی‌شود. با این وجود رمان‌های گرافیکی «جمشید» با استقبال ناشران جهانی مواجه شده و هم اکنون دو جلد از سری «جمشید» توسط ناشری انگلیسی در سراسر جهان به پخش رسیده است. درخواست‌هایی برای ترجمه و انتشار به زبان‌های دیگر نیز وجود دارد.
    از این رو به خود می‌بالیم که توانسته‌ایم در راه بازنمایی فرهنگ و هنر ایرانی قدم برداریم و همچنین توانایی جوانان متخصص و دغدغه‌مند ایرانی را چه در داخل کشور و چه در خارج از کشور نشان دهیم. امید است تا این سری رمان‌های گرافیکی با اقبال مخاطبان محترم مواجه شود تا بتوانیم در این مسیر محکم‌تر قدم برداریم.»

    ۴- چگونه با پدرت آشنا شدم اثر مونا زارع

    2ca30cba-77ba-44bc-ab8c-de0f9f90a306.jpg


    مدت‌ها بود که در ایران با قحطی طنز روبرو بودیم و اگر هم طنزپردازی در کشور ظاهر می‌شد یا بعد از مدتی ممنوع الکار و متواری از کشور می‌شد و یا اینکه بقیه نویسندگان ژانر طنز هم صرفا به نوشتن طنز سیـاس*ـی مشغول می‌شدند. اشتباهی که در زمینه طنز در سال‌های اخیر در تاریخ ادبیات کشور ما شکل گرفته، یکی دانستن طنز با مضامین سیـاس*ـی بوده و تصور بر این است که هیچ طنزی جز طعنه زدن به سیاست نمی‌تواند به معنای تام یک طنز موفق باشد. نویسندگان معدودی در ایران بودند که توانستند طنز را با گرایش به سیاست زنده نگه دارند که بزرگترین آنها کیومرث صابری فومنی یا همان گل آقا است ولی نویسندگان رمان طنز روز به روز کمتر می‌شدند و تقریبا خبری از این ژانر در بازار کتاب نبود.

    چند سالی است که نویسندگان همت کرده‌اند و مدیران نشر هم با دیدن اینکه فیلم‌های طنز بیشتر از فیلم‌های درام می‌فروشد، به آنها میدان داده و تصمیم گرفته‌اند که بازار کتاب طنز و رمان طنز را بار دیگر احیا کنند. افراد زیادی در این زمینه مشغول شدند و در بین آنها مونا زارع، که به قول خودش قرار بوده روزنامه نگار شود اما نویسنده طنز شده،‌ با کتاب خود به نام «چگونه با پدرت آشنا شدم» توانسته خودی نشان دهد و در بازار کتاب بدرخشد. مونا زارع اولین کتاب خود را نوشته و آن را با کمک نشر جشمه به طبع چاپ رسانیده و در اثر طنز خود به دور از هیاهوی سیـاس*ـی، طنزی را به وجود آورده که واقعا مخاطب را می‌خنداند.

    داستان کتاب درباره خاطرات یک زنی است که برای فرزند به فرنگ رفته‌اش (البته این فرنگ در حقیقت قلب آفریقاست نه ل*ـاس وگاس مثلا!) نامه می‌نویسد و قصد دارد در طول نامه‌هایش داستان اینکه چطور با شوهر فعلی‌اش آشنا شده برای یکی یکدانه دخترش بازگو کند. نثر کتاب روان و طنازانه بوده و نکات خنده‌داری در تک تک جملات راوی نهفته که ممکن است با یک بار خوانش سریع از قلم بیفتد؛ لذا توصیه می‌کنیم که کتاب را با طمانینه و صبر و حوصله بخوانید تا بتوانید به تمام نکات ریز بامزه نهفته در جملات دست پیدا کنید. مونا زارع از خطوط قرمز عبور نکرده و لبه این خطوط حرکت کرده و باید تاکید کرد که خود این حرکت در لب مرز سانسور ارشاد، یک هنر به تمام معناست.

    شوخی‌ها و طنز کتاب چگونه با پدرت آشنا شدم همه آحاد جامعه را فرامی‌گیرد و نویسنده تقریبا به هیچ خلق و خویی رحم نمی‌کند. صفحات مفید و مختصر کتاب باعث شده که داستان بیخودی کش نیاید و دقیقا سربزنگاه تمام شود و خواننده از تمام کتاب راضی باشد.

    مونا زارع آینده خوبی در بازار طنزنویسی خواهد داشت و تصور می‌کنم که در سال‌های بعد شاهد آثار قوی دیگری از او باشیم؛ او جزو معدود نویسندگان طنز زن در کشور است و می‌تواند در آینده حرف‌های زیادی برای گفتن داشته باشد. این نویسنده متنی را به طور اختصاصی برای روزیاتو فراهم کرده و درباره نوشتن کتاب چگونه با پدرت آشنا شدم و محتوای کتاب نوشته است. در ادامه متن زیر عینا پیوست شده است:

    «کتاب چگونه با پدرت آشنا شدم برای من ماجراهای زیادی داشته. از شروعش که تصمیم گرفتم داستانی بنویسم تا با تمام توانایی ام آدم ها را بخندانم، تا پایانش که در طول نوشتنش درس های طنزنویسی یاد گرفتم. به خاطر همین این کتاب برای من صرفا یک اثر تولیدی طنز نیست بلکه بخشی از زندگی من در دنیای طنزنویسی است. شوخی با زنان و دنیای زنانه برای من همیشه مسئله شیرین اما ترسناکی بود و در این داستان تلاشم را کردم کمی تابوهای شوخی زنان را بشکنم و جسارت شخصیت زن داستان را بیشتر کنم. هرچند ممکن است در نگاه اول خواننده را متعجب و حتی متاسف بکند اما تجربه من از مخاطبان این کتاب این است که بدون شک تا پایان قصه دوستدار این شخصیت جسور و بی مهابا میشوند.
    به عنوان نویسنده هم هشدار میدهم که اگر دنبال نصیحت، تحول و یا آموزش خاصی در کتاب هستید این کتاب را نخوانید چون خواسته هایتان را برآورده نمیکند و قصدش هم ندارد. این داستان قرار است بخنداند و شما را با جنبه سرگرم کننده کتاب خواندن و البته قصه شنیدن آشتی بدهد. »
    منبع روزیاتو
     

    آشناترین_غریبه

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/17
    ارسالی ها
    3,510
    امتیاز واکنش
    13,821
    امتیاز
    746
    سن
    20
    محل سکونت
    طــهران آبانی
    در آستانه سال جدید احتمالا قصد داشته باشید با عیدی های خود خرید کنید و بهتر است در این میان خرید کتاب را نیز فراموش نکنید. این بخش از معرفی کتاب نزدیک به تاریخ رسمی آغاز نمایشگاه کتاب است و در ایام برگزاری این نمایشگاه نیز معرفی‌های ویژه‌ای از بازار نشر کتاب خواهیم داشت.

    در معرفی کتاب روزیاتو سعی خواهیم کرد که کتاب‌هایی در تمام ژانرها را انتخاب کنیم و تمام سلایق را در بر بگیریم. سعی می‌کنیم در هر مطلب کتبی در ژانرهای مختلف را انتخاب کنیم و آثاری را که برمی‌گزینیم به طور موجز معرفی کرده و نوشته‌ای هم از پدیدآورنده و یا مترجم اثر مربوطه در کنار کتاب خواهیم داشت. باید گفت که فرهنگ کتابخوانی در کشور ما همیشه رتبه پایینی داشته و وضع گرانی کتاب باعث شده که روز به روز کتاب از سبد خرید کالای مردم کمرنگ‌تر بشود. گرانی کاغذ از یک سو مجالی به ناشران نمی‌دهد تا کتابها را ارزان‌تر برای مشتریان تهیه کنند و بازار کتاب همانند بسیاری از بازارهای صنایع کشور دچار یک آشوب شده است.

    با این حال هنوز هم می‌توان با کمی حساب و کتاب به این مساله پی برد که هزینه یک کتاب خوب که شاید ساعت‌ها و روزها در کنار ما باشد و یاد و خاطره‌اش تا چندین سال در کنج ذهن‌مان باشد؛ در خیلی از مواقع برابر با صرف یک وعده غذایی در خارج از منزل است. هنوز هم عده زیادی از کتابخوانان هستند که در این بازار گرانی دنبال آثار خوب می‌گردند و شاید بهتر است که بگوییم گزیده خرید کردن یکی از مسائل هر کتابخوان امروزی شده است.

    چه بهتر که گاهی این وعده غذایی روح را ارج نهیم و تصور نکنیم که بازار اینترنت و شبکه‌های اجتماعی می‌تواند برای مطالعه ما کافی باشد.

    photo_2019-04-08_09-38-09.jpg

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    ۱- یادت نرود که نوشته یاسمن خیلی فرد

    کیوان کامیاب بعد از پانزده سال دوری از وطن به ایران باز می‌گردد و با شخصیت‌هایی روبرو می‌شود که پیش‌تر در زندگانی او نقش‌هایی داشتند. این جمله کوتاه سوژه اصلی کتاب حجیم یادت نرود که است و باید اعتراف کرد که چنین سوژه‌هایی در ذهن تک تک انسان‌ها پیش می‌آید. خیلی از ما گاهی تصور می‌کنیم که اگر برویم ناپدید شویم و بعد از ده بیست سال به خانه و کاشانه خود بازگردیم چه اتفاقاتی برای اطرافیانمان رخ داده است. جوان‌ترها به این مسائل فکر می‌کنند و برخی مسن‌ترها این سوژه را لمس کرده‌اند.

    نویسنده کتاب، یاسمن خلیلی فرد اما خود از نسل جوانی است که موقع نگارش این کتاب سی سال هم نداشته و با نهایت تعجب توانسته یک زندگی از دست رفته را با تمام ریزه کاری‌ها و جزییاتش به تصویر بکشد. او روایت دانای کل را برای کتاب خود برگزیده و به زندگی تک تک اطرافیان کیوان کامیاب و خود کیوان می‌پردازد و از میانه قصه با یک پیچش ناگهانی و غیر قابل پیش‌بینی، مسیر داستان را به کلی عوض می‌کند.

    یادت نرود که اولین رمان خلیلی فرد است که به گفته خودش دو باری از سوی ارشاد رد شد و با زحمات و تلاش فراوان توانست به مرحله چاپ برسد. او می‌گوید این رمان در اصل سوژه یک فیلمنامه بوده ولی امروز که کتاب را می‌خوانیم خوشحال می‌شویم که یادت نرود که تبدیل به نگـاه دانلـود شد چرا که از نظر من تعدد شخصیت در آن می‌توانست برای یک اثر سینمایی مشکل ساز باشد (البته سریال خوبی از دل این داستان می‌توان ساخت!)

    photo_2019-04-08_09-38-07.jpg


    یادت نرود که یک کتاب رمان قصه محور است و خلیلی فرد چندان در تکنیک نویسندگی و فرم تلاش نکرده اما این حرف بدین معنا نیست که نثر و نگارش کتاب مشکل دارد. او نثر روانی را برای رمان خود در نظر گرفته و در عوض قصه عمیقی داخل آن تزریق کرده است. یاسمن خلیلی فرد متن زیر را برای خوانندگان روزیاتو و علاقه‌مندان به کتاب یادت نرود که نوشته است:

    «یادت نرود که … اولین کتاب من است.
    طرح و ایده ی نوشتن آن در کلاسهای واحد دانشگاهی مبانی فیلمنامه نویسی به ذهنم رسید. تنها ۱۹ سال داشتم. طرح را که به استادم دادم از آن استقبال کرد و توصیه کرد بیشتر رویش کار کنم و به تدریج به فیلمنامه تبدیلش کنم.

    هرکس مرا بشناسد میداند علاقه اصلی من همواره سینما بوده است. هنوز هم هدف نهایی ام در زندگی سینماست اما وقتی به سبب برخی خطوط قرمز موانعی بر سر راه ساخت نسخه سینمایی از طرح اولیه ام قرار گرفت تصمیم گرفتم این ایده و طرح را به یک داستان بلند تبدیل کنم.

    تبدیل یک طرح سینمایی به یک داستان بلند کار راحتی نیست خصوصاً برای آدمی کم تجربه. روزهای نگارش «یادت نرود که …» تلخ و شیرین بود. سخت و آسان. داستان من لحن غم انگیزی دارد. آدم هایش مثل همه ی آدم های دیگر با مشکلاتی دست و پنجه نرم می کنند و کنش و واکنش هایشان، برای منی که باید شخصیت هایشان را طراحی می کردم و شناسنامه شان را خودم صادر، بسیار دشوار بود. در عین حال تحقق یافتن رویاهای انسان به واقعیت همیشه شیرین است؛ شیرین و جذاب. وقتی این رویابافی همیشه خلق جهانی باشد که پیش تر وجود نداشته است و قرار است خودت همه چیزش را بنا کنی قطعاً دستیابی به آن شیرین تر و جالب تر است.

    نام اولیه ی «یادت نرود که …»، «زمستان ابدی» بود. این نام را از آن جهت بسیار دوست داشتم که بار معنایی قوی ای داشت. بسیار تداعی گر فضای درونی داستان بود.

    نگرفتن مجوز ارشاد، شاید بدترین اتفاقی باشد که برای یک نویسنده ی داستان اولی رخ می دهد. علاوه بر حال خرابی که آدم را به خود دچار می کند، احساس می کنی از همه ی دنیا عقب افتاده ای، فکر می کنی حالا کلی درها که قرار بود به رویت گشوده شوند دیگر بسته می مانند. بعد که کتاب و کتابهای نویسنده چاپ می شوند هرقدر هم که موفق از آب دربیایند به این تصور خواهی خندید. نویسندگی قرار نیست درهای زیادی را برای نویسنده بگشاید. باید روی زمین ایستاد، روی ابرها نمی توان درباره نویسندگی بیانیه صادر کرد. نویسندگی دست کم برای شخص من به رغم موفقیت های کتابهایم بیش از هر چیز ارضای یک حس درونی بوده است. نوعی آرامش درونی که حاصل خلق داستان است.

    در سال ۹۳ در کمال ناامیدی، «زمستان ابدی» را تغییر نام دادم و با عنوان جدید «یادت نرود که …» به ارشاد فرستادم. «یادت نرود که …» از آن دسته نام های مدرن است. از آن عنوان های جدیدتر و غیرکلاسیک تر که البته کاملا هم برگرفته از فضای درونی قصه ی من است؛ مضمون اصلی داستان من گذشته و خاطرات و مرور آنهاست و به نظرم این عنوان جدید می توانست آن فضاسازی را به درستی تعریف کند.

    مرداد ۹۳، در حالی که از خیر مجوز گرفتن کتابم گذشته بودم و در حال نوشتن داستانی دیگر بودم به من خبر دادند که «یادت نرود که …» مجوز گرفته است. طبیعتاً خبر خوشحال کننده ای بود. پروسه ی چاپ کتاب در نشرهای شلوغی مثل «چشمه» همیشه بیشتر از نشرهای معمولی تر طول می کشد و این شد که آبان ۹۴، «یادت نرود که …» منتشر شد و در حال حاضر چاپ هفتمش هم تمام شده و به زودی به چاپ هشتم می رسد.

    شخصیت های اصلی این رمان میانسال اند و وقتی کتابم چاپ شد من تنها ۲۴ سال داشتم. بسیاری از مخاطبان کتابم، حدس می زدند زنی ۴۰-۵۰ ساله باشم و وقتی صفحه مجازی ام را می دیدند یا خودم را در مناسبتی، مراسمی، رونمایی و جشن امضایی بسیار تعجب می کردند.

    «یادت نرود که …» با تمام تلخ و شیرین هایش، با تمام سختی هایی که برایش کشیدم همچون فرزند اولی ست که همیشه دوستش خواهم داشت. حتی اگر سالها بگذرد و کتابهای بهتری بنویسم.»

    IMG_9445.jpg


    ۲- شانتارام نوشته دیوید گریگوری رابرتز

    خواندن رمان شانتارام در این دور و زمانه کار هرکسی نیست،‌همانطور که نوشتنش و ترجمه کردنش هم کار هر شخصی نیست. با رمانی بیش از هزار صفحه روبرو هستیم که در سه مجلد به طبع چاپ رسیده است و نویسنده‌ آن هم ناشناس است! ریسک ترجمه و چاپ چنین کتابی در اوضاع بازار نشر فعلی کشور بسیار بالاست اما در نهایت باید گفت که خریدن این ریسک به جان ناشر و مترجم، باعث شده که خوانندگان ایرانی با یکی از بزرگترین رمان‌های چند سال اخیر آشنا شود.

    داستان شانتارام بر اساس زندگی واقعی دیوید گریگوری رابرتز است، مردی که به معنای تام زندگی‌اش یک پا فیلم سینمایی بوده و اگر سیر زندگانی خود را به رشته تحریر در نمی‌آرود، خــ ـیانـت بزرگی به خود و بشریت کرده بود! دیوید فراری از زندان بوده و وارد دنیای زیرین گانگستری هندوستان می‌شود و در جهان زیرزمینی عجیب و پر از رمز و راز این کشور مدتها زندگی می‌کند. کتاب او تبلور کاملی از هندوستان است و از بالاترین نقاط فرهنگی این کشور تا فرومایه‌ترین و پست‌ترین مکان‌ها و آداب این کشور را به تصویر می‌کشد. شانتارام بخش‌هایی از هند را نشانمان می‌دهد که کمتر در بالیوود دیده‌ایم و با حالت اتوبیوگرافی خود، یک داستان واقعی از کشوری پر از عجایب را به مخاطب تحویل می‌دهد.

    دیوید گریگوری رابرتز از پس نوشتن زندگینامه خود به خوبی برآمده و قصه‌ای که به شریان‌های این شرح حال نویسی اضافه کرده، لحن مناسب و روایتی قوی دارد و حوصله سر بر نیست. او با اینکه به عنوان نویسنده‌ای پرکار شناخته نمی‌شود و شانتارام اولین و تنها کتابش به شمار می‌رود اما توانسته قدرت نویسندگی خود را ثابت کند و ضرباهنگی بسیار مناسب برای رمان طولانی خود خلق کند تا خواننده را همراه با زندگی اسرار آمیز خود به دنبال خویش بکشاند.

    IMG_9448-Copy.jpg


    شانتارام رمان کمتر دیده شده‌ای در بازار نشر کشور است که با ترجمه روان و عالی سولماز بهگام همراه بوده و خوشبختانه حتی یک سطر از کتاب نیز دچار ممیزی و حذف نشده است. در شانتارام با اثری روبرو هستیم که علی رغم بزرگی، در آن گم نمی‌شوید و دست در دست نویسنده قهار آن (که در حقیقت قهرمان داستان نیز به شمار می‌رود) در کوچه پس کوچه‌های هندوستان قدم می‌زنید. با او خوشحال می‌شوید و می‌ترسید و گریه می‌کنید و از تعجب شاخ در می‌آورید.

    مترجم این اثر برای خوانندگان روزیاتو و علاقه‌مندان به کتاب متن زیر را در اختیار ما قرار داده است:

    «با اینکه بسیاری شانتارام را یک سفرنامه میپندارند اما این اثر فراتر از یک خودنگاری در باب تجربیات پُر فراز و نشیب سفر است. شانتارام، روایتی است صادقانه از زبان فردی که در پاسخ به انتخابهای فردی خویش دست به بختآزمایی با زندگیاَش میزند. آزمودن بخت برای رسیدن به فردایی بهتر. این اثر بر اساس زندگی واقعی دیوید گریگوری رابرتز، از زبان او و به قلمش خودش نوشته شده است. در زندگی واقعی، او از دیوارهای بلند یک زندان فوق امنیتی بالا میرود، خود را به آن سوی حصارها میرساند و میگریزد اما زندان واقعی او چیزی نیست جز نفسش زیرا که مدام وی را در وضعیتی دوگانه و پرچالش میاندازد و او هر بار ناگزیر به انتخابی دیگر است. شاید بتوان گفت که زندانی که او از دیوارش بالا رفت و گریخت و پایش را به هندوستان کشاند، مصداقی باشد از زندانی که نفس برای آدمی عَلَم کرده و هر روز با توقعات اشتباه، باورهای پوچ و افکار مسموم، برج و بارویش را پیرامون آدمی مستحکمتر و بلندتر بنا مینهد. زندان نفس آدمی، همان چیزی است که هر کدام از ما را از آزمودن خودِ حقیقیمان و رسیدن به آرزوهای برحقمان دورتر میکند تا جایی که همه، همان باورها و افکاری را از آنِ خود میدانیم که نفسمان، این زندانبان قهّار برایمان بنا کرده است.

    اگر شخصیت اول این روایت بیمانند را مصداقی از روح آدمی فرض کنیم، باید بگویم روح هربار که او به گمانش به آزادی رسیده و از بند باید و نباید آن رها شده، در دم مرتکب بزرگترین اشتباه میشود چرا که ماجرای نفس بیتردید این نیست که آدمی دیگر با هیچ چالشی مواجه نشود و پس از رهاشدن از بند نفس خویش به زندگی بیدغدغه و سرشار از آرامشی دست مییابد. اما اگر بنا را بر این بگذاریم که همچون دانای کلّ این اثر هر بار معضلی جدید و کارزاری نو بر سر راه رستگار زیستن آدمی، خود نشان میدهد، درست آن است که هر چالشی را با آغـ*ـوش باز پذیرا بود بیآنکه در تلاش برای گریختن از آن کوشید. فرار هرگز نتیجۀ درستی در اختیار انسان نگذاشته و حتی راوی اصلی این اثر پس از گذشت پانزده سال از فرارش از زندان تصمیم میگیرد تا خود را به مقامات بینالمللی معرفی نماید و مجازات جرمش را که سرقت مسلحانه بوده پذیرا شود و تنها آن زمان که دوباره پس از سالها به زندان بازمیگردد دست به قلم میشود تا خاطرات سالها گریختن خود را مکتوب نماید. درواقعیت او پس از فرار از زندان، کاملاً اتفاقی پایش به هندوستان میرسد و قصدش این بوده تا پس از چند روز گشت و سیاحت در این سرزمین عجایب به آلمان برود اما پس از ده سال، از همان خاک خودش را به مقامات بینالمللی معرفی میکند تا دوباره به زیر سقف بتونی زندان بازگردد و حسابش را با خودش، پیرامونش و جهان درونش تسویه کند زیرا که طیّ سالهای اقامتش در هندوستان به اهمیت مفاهیمی پی میبرد که پیشتر در نظرش محلی از توجه برایش نداشتند.

    هندوستان و افغانستان که دستمایههای مکانی اصلی این اثر برای پردازش وقایع هستند هر دو در بطن خود نمادی از معنویت نهفته دارند. شاید اگر او به جای هندوستان به آلمان یا انگلستان میرفت هیچیک از این رخدادها برایش اتفاق نمیافتاد و او به تحول محض معنوی نائل نمیشد. از اینرو به گمانم دستمایۀ مهم دیگر این اثر، معنویات است. به ضرس قاطع باید گفت برای گریختن از نفس و رهایی از شرارتی که میتواند به ما القا کند بایستی به معنویات دیگرگونه بذل توجه کرد. این مهم به وسیلۀ اراده، اهتمام و استمرار میسّر میشود و البته توجه به نشانههایی که هر روز از جهان پیرامون به ما القا میشود. در سایۀ یک نگرش معنوی و غیرزمینی است که میتوان بر غم، درد، خشم و حتی سایر کیفیتهای بشری که ناگزیر در مسیر حیات ما ریشه دواندهاند فائق آمد.»

    IMG_5843.jpg


    ۳- مردمک های قرمز نوشته جیران ماهتابی

    جیران ماهتابی دختری است از ایل و تبار ترکمن و خودش هم در گنبدکاووس زندگی می‌کند. او جوانی است ۲۷ ساله که کتاب خود را در سال گذشته بعد از زنگ زدن به ۱۴۲ ناشر توانست چاپ کند چرا که ناشرین کشور به فروش اولین کتاب فانتزی-ترسناک بومی او اعتماد نداشتند. نشر موج که سابقه خوبی در چاپ فانتزی‌های بومی دارد و سلیقه جالب توجهی هم دارد، به کتاب روی خوش نشان می‌دهد و آن را منتشر می‌کند و حالا بعد از انتشار کتاب می‌توان گفت که تمامی ناشرین قبلی، عملا اشتباه بزرگی را مرتکب شده‌اند.

    مردمک‌های قرمز کتاب بی نقصی نیست و مشکلات ریز و درشتی دارد. حتی می‌توان در برخی صفحات به نحوه سطحی نگارش جیران ماهتابی خرده گرفت که اصول اولیه نگارش هم در آن رعایت نشده اما این بخش‌ها قسمت کوچکی از کتاب حجیم او را شکل می‌دهند و به اصطلاح گاف یا همان اشتباه سهوی به شمار می‌آیند. بن مایه داستان کتاب به خودی خود جذاب است و از آنجا که با یک فانتزی-ترسناک بومی روبرو هستیم؛ می‌توان شجات جیران ماهتابی را برای نگارش چنین اثری ستود.

    کتاب‌های نسل جوان امروزی به دو دسته تقسیم می‌شوند، یا تاثیر گرفته از نویسندگان خارجی همچون کافکا و آلبرکامو، آثاری به شدت غمگین با مضامین فلسفی هستند (که البته مخاطب خاص خودش را دارند) و یا کتاب‌هایی بسیار سطحی از یک رابـ ـطه عاشقانه هستند. دسته دوم کتاب‌ها به وفور در بازار نشر الکترونیک و چاپی سر و کله‌شان پیدا شده و آنقدر نگارش نازل و محتوای تکراری دارند که باید به حال برخی از آنها گریست. جیران ماهتابی اما در این میان مسیری دیگر را انتخاب کرده و تصمیم گرفته داستان‌ها و افسانه‌های ترکمن را با سوژه‌ای که در ذهن داشته ترکیب کند و نتیجه کار را یک اثر ترسناک-فانتزی بومی شسته رفته تحویل مخاطب دهد.

    photo_2019-04-08_09-38-01.jpg


    او از قصه‌های مادربزرگان ترکمن و افسانه‌هایی چون زهره طاهر، شاه صنم غریب الهام گرفته و مضمون اروپایی خون آشام را نیز وارد داستانش کرده و حاصل کار را معجونی عجیب و غریب کرده که بر خلاف ترکیب نامانوسش، طعم خوبی دارد. مردمک‌های قرمز داستان دختری ساکن گنبد کاووس است که معشوقش خون آشام است، این سوژه شاید مخاطب فانتزی دوست را یاد سری کتاب گرگ و میش بیندازد، ولی باید گفت که روند داستان کتاب کاملا متفاوت از این سری پیش می‌رود و داستان رفته رفته اصالت بیشتری پیدا می‌کند. بخشی از کتاب را در قسمت زیر بخوانید:

    «خم شد و محتوای مشک را درون دهان جرن خالی کرد. خون بود! جرن تهوع داشت و سعی کرد مانع شود اما نمی‌توانست از خوردن اجتناب کند. باید نفس می کشید و آن را فرو داد. نمی‌توانست باور کند چیزی با چنین قدرتی بتواند دردهایش را تسکین دهد انگار آبی روی آتش ریخته باشند. تمام بدنش تمنای آن مایع غلیظ و لذتبخش را داشت. خون آشام مشک را از دهان او دور کرد و دوباره درد به وجودش حمله ور شد.»

    جیران ماهتابی آینده خوبی در زمینه نوشتن کتاب‌های فانتزی خواهد داشت و عنصر ترس را با اینکه نتوانسته آنچنان که باید در میان جملاتش به تصویر بکشد اما از خوانش نثر او این برمی‌آید که با نویسنده‌ای آگاه و مسلط به قصه گویی روبرو هستیم. او متن زیر را برای علاقه‌مندان کتاب و خوانندگان روزیاتو نوشته است:

    «از بچگی همیشه کتاب خواندن برایم مهمتر از همه چیز بود. مهمتر از بازی کردن، کارتون دیدن، مهمانی رفتن و حتی درس خواندن!همیشه دغدغه نوشتن یا اینکه آیا می توانم بنویسم را در ذهنم داشتم. ایده مردمک های قرمز وقتی به ذهنم رسید که دیگر از کارهای نیمه کاره داستان های پرداخت نشده و دفترهای نیمه پر شده اتاقم خسته شده بودم. هیچ کدام از آنها پایان نداشتند و یا شاید تا آن زمان من خودم را قبول نداشتم. تا الان هر کتاب و یا فیلمی که از خون آشام ها خوانده و یا دیده بودم تابع یک سری قوانین خاص بودند که بیشتر آنها بعد از کتاب دراکولای برام استوکر روند سنتی پیدا کرده بود و همه از همان قوانین پیروی می‌کردند.

    دوست داشتم دنیای خودم را داشته باشم. با قوانین و تازگی هایی که خودم خلق کردم کتابی بنویسم اما کمی در مورد بازخوردها نگران بودم. تعدادی از مخاطبان گفته بودند که مردمک های قرمز مانند دیگر کتاب های خون آشامی است و تازگی ندارد اما خوب باید در نظر بگیریم که یک چیز در همه خون آشام ها برابر است و آن هم این است که آنها خون می خورند! این بارزترین مشخصه آنهاست، نمی‌توانم بگویم که روزی روزگاری خون‌آشامی زندگی می کرد که شیر میخورد! اما تعداد مخاطبینی که نکته بین بودند کم نبود و از تغییر قوانین و ایجاد ابعاد تازه استقبال کردند.

    شخصیت کتاب دختر ترکمنی است که در زمان حکومت نادر شاه در ترکمن صحرا زندگی می کرد اما در شب نامزدی اش توسط چند خون آشام روس تبدیل به خون آشام شده و نامزدش کشته می شود. او اکنون با عمر طولانی و قدرت های جادویی در ترکمن صحرا از قلمرو خود محافظت میکند. او که سه قرن سوگ مرگ عشقش را در سـ*ـینه دارد ناگهان عکس او را در گوشی دیگری از جهان دیده و زندگی اش دگرگون می شود.»
    منبع روزیاتو
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا