"چه کسی فکرش را میکرد با این همه چیزهایی که از سر گذرانده بودیم، هنوز بتوانیم با خوشحالی در کنار هم حرکت کنیم؟ زمانی چنان بود که گویی بر آن وقایع پایانی نخواهد بود. گویی هرگز روشنایی وجود نخواهد داشت. ماجرا، با یک بازی شروع شد. در یک روز پاییزی بود که سرگرم این بازی شوم شدیم. اولین باری که من این بازی را انجام دادم، روزی بود که ساعتها را عقب کشیدند."
کیت، تازه با پدر و مادرش به استونی گیت، زادگاه پدرش آمده تا با پدربزرگش زندگی کنند و او را از تنهایی درآورند. استونی گیت، شهر کوچکی در کنار یک معدن قدیمی است. جایی که، پدربزرگ او و بسیاری دیگر از مردان شهر نسل پشت نسل در آن کار کرده اند. معدن، خانه دوم مردان این شهر بوده، اما حالا دیگر متروک است. پدربزرگ، کم کم با ترانهها و خاطرههایش، میراث بزرگی را برای کیت به جای میگذارد، چیزی که هویت او را میسازد. کیت، در استونی گیت با ماجراهایی روبه رو میشود که زندگی او و دوستانش را برای همیشه دگرگون میکند.
بوته زار کیت، داستانی است که در عمق، تاریکی و گذشته میگذرد. عمق وجود آدمها را میشکافد، در تاریکی معدن متروک، خاطرات را میکاود و در کلاس درس، به گذشتههای دور و دراز زمین سر میکشد تا کودکان امروز را از راه احساس و روح انسانی، با کودکانی در دوران پارینه سنگی بپیوندد. در بوته زار کیت، داستان خانوادهای با پایههای لرزان روایت میشود: پدری سیاه مـسـ*ـت که فرزندانش را تحقیر میکند و کتک میزند و پسری که سرگردان اما هنرمند است. در این داستان نیز مانند دیگر کتابهای دیوید آلموند، در نبرد عمیق، جدی و هراسناک تاریکی و مرگ با زندگی و نور، این زندگی و امید است که پیروز میشود. پیروزی ای که با کوشش، دوست داشتن و اندیشیدن به دست میآید و رشد شخصیتهای آن را به همراه دارد. بوته زار کیت، روح زندگی و مرگ را در داستانی از گذشته و حال بهم می پیوندد. این داستان، بیرون کشیدن آفتاب از دل ذره است!
گفت و گوی فردی یا گروهی با نوجوانان پس از خواندن کتاب پیشنهاد میشود.
دانلود رمان و کتاب های جدید