دنبالش رفتم. اونقدر فکرم مشغول حرفی که الینا زده بود که متوجه نشدم کی رسیدیم. همراه الینا داخل رفتم. یک اتاق که کاملا خالی بود و به طور خاصی دیوار سمت راستش آبی بود و سمت چپش قرمز و یک میز عجیب هم وسط اتاق گذاشته شده بود. الینا به سمت میز رفت و من هم به تبعیت از اون دنبالش رفتم. الینا روبهروی میز ایستاد و دستهاش رو بالا برد و چشماش رو بست و وردی رو خوند:
- زرماه شیامن هدید دوش!
یادم باشه بعدا از الینا دربارهی وردها بپرسم. بعد از گفتن ورد تصویری نمایان شد. با دقت به داخل تصویر نگاه کردم. یک تصویر که خطهای شکسته روش کشیده شده بود. (ببخشید اگه اینجا نتونستم خوب توصیف کنم؛ تقریبا میشه گفت نمودار خطی)
الینا درحالیکه نگاهش روی تصویر بود، گفت:
- این یک نموداره که مرز آب و آتش رو نشون میده.
با دقت به تصویر نگاه میکردم ولی چطور؟ اصلا مرز آب و آتش چیه؟ الینا که از ذهن کنجکاو من باخبر بود ادامه داد:
- این تصویری که میبینی مرز آب رو نشون میده. ببین منظورم از مرز آب، احساسات ماست. اگه تو از مرز آب عبور کنی دیگه مهربون یا احساساتی نیستی و کاملا سرد میشی مثل آب.
انگشتش رو به تصویر زد و تصویر تغییر کرد البته یک تصویر مثل اون جایگزینش شد با این تفاوت که خطهاش فرق داشت.
- و اما آتش! اگه خواهرت از مرز آتش عبور کنه علاوه بر این که قویتر میشه خشنتر و ترسناکتر هم میشه و این برای ما خیلی بده... البته تو هم قوی میشی ولی احساساتت رو از دست میدی و من این رو نمیخوام.
از اینکه الینا به فکرم بود دلم گرم شدم. چشمهاش رو بست و باز کرد و ادامه داد:
- براش نامه میفرستم و برای دو روز دیگه دعوتشون میکنم... .
درحالیکه به سمت در میرفت، ادامه داد:
- آماده باش!
این رو گفت و از در خارج شد و من موندم و یک دنیا سوال! و اولین سوال اسکایلا چیکار میکنه؟
- زرماه شیامن هدید دوش!
یادم باشه بعدا از الینا دربارهی وردها بپرسم. بعد از گفتن ورد تصویری نمایان شد. با دقت به داخل تصویر نگاه کردم. یک تصویر که خطهای شکسته روش کشیده شده بود. (ببخشید اگه اینجا نتونستم خوب توصیف کنم؛ تقریبا میشه گفت نمودار خطی)
الینا درحالیکه نگاهش روی تصویر بود، گفت:
- این یک نموداره که مرز آب و آتش رو نشون میده.
با دقت به تصویر نگاه میکردم ولی چطور؟ اصلا مرز آب و آتش چیه؟ الینا که از ذهن کنجکاو من باخبر بود ادامه داد:
- این تصویری که میبینی مرز آب رو نشون میده. ببین منظورم از مرز آب، احساسات ماست. اگه تو از مرز آب عبور کنی دیگه مهربون یا احساساتی نیستی و کاملا سرد میشی مثل آب.
انگشتش رو به تصویر زد و تصویر تغییر کرد البته یک تصویر مثل اون جایگزینش شد با این تفاوت که خطهاش فرق داشت.
- و اما آتش! اگه خواهرت از مرز آتش عبور کنه علاوه بر این که قویتر میشه خشنتر و ترسناکتر هم میشه و این برای ما خیلی بده... البته تو هم قوی میشی ولی احساساتت رو از دست میدی و من این رو نمیخوام.
از اینکه الینا به فکرم بود دلم گرم شدم. چشمهاش رو بست و باز کرد و ادامه داد:
- براش نامه میفرستم و برای دو روز دیگه دعوتشون میکنم... .
درحالیکه به سمت در میرفت، ادامه داد:
- آماده باش!
این رو گفت و از در خارج شد و من موندم و یک دنیا سوال! و اولین سوال اسکایلا چیکار میکنه؟