دلنوشته کاربران دور تر از رویا | ghazal-m کاربر انجمن نگاه دانلود

[ghazal-m]

در من زنی زندگی می‌کند با احساساتی ناب و عاشقانه‌هایی که فقط خرج تو می‌کند و منطق که... نمی‌شناسد!
زنی که نمی‌فهمد «من» و «تو» هرگز «ما» نمی‌شود!
زنی که نمی‌فهمد راهِ از هم سوا یکی نمی‌شود!
در من هنوز زنی نفس می‌کشد!
زنی که هر پنج‌شنبه در میان هیاهوهای آخر هفته‌ی طهـران، بی‌حواس دو ماگ قهوه پر می‌کند؛ با یاد تو... تویی که نیستی!
و آخر عزیزِ جان،
دیوانه‌ی تو بودن که شاخ و دم ندارد!

#غزل_م

 

[ghazal-m]

تو باشی و من و گوشه‌ای دنج،
من باشم و تو و فنجانی عشق،
تو باشی که جرعه‌ای شعر برایم بخوانی،
من باشم که سر به شانه‌ات بگذارم و چشم ببندم بر هرآنچه غیر تو هست،
خوبِ من،
آخر خودت بگو...
رویا مگر چیزی غیر این‌هاست؟!

#غزل_م

 

[ghazal-m]

تلخ‌ترین تراژدی دنیا،
اینه که همیشه یه عده‌ای هستن که برای آزادی می‌جنگن و حتی، می‌میرن!
اما، هیچ‌وقت رنگ آزادی رو نمی‌بینن!

#غزل_م

 

[ghazal-m]

«می‌تراود مهتاب،
می‌درخشد شب‌تاب»
خنده‌دار است، آقای سخن!
در این شهر کهن،
سالیانی‌ست که مهتاب‌ها مرده و
شب‌تاب‌ها خفته‌اند!
استاد جان،
در این وادی؛ دیگر نه مهتابی‌ست که تراوش کند
و نه شب‌تاب جان دارد که درخشان شود...
اگر مهتاب می‌تراوید و شب‌تاب می‌درخشید،
تو، خود، تنها با کوله‌باری بر دوش،
سرِ دروازه‌ی شهر،
خواب در چشمِ ترت نمی‌شکست!
اینجا، سالیانی‌ست که شاید:
«می‌میرد مهتاب،
می‌خوابد شب‌تاب».


#غزل_م​

پ.ن: این شعر برخلاف باور خیلی‌هایی که دیدم، عاشقانه نیست! شعریست که توی عصر انقلاب اجتماعی-سیـاس*ـی بوده. اشعار نو، در اون زمان اشعار نمادین بودن و اگر امروز کسی اون نمادها رو ندونه نمی‌تونه پیام شعر رو بفهمه. اینه که بعضی‌ها شعر نیمایی رو بد می‌دونن! چون عموماً ازش سر در نمیارن…
مهتاب: نماد و استعاره از اندیشه‌های آزادی‌خواهانه
شب‌تاب: نماد و استعاره از آزادی‌خواهان

 

[ghazal-m]

ما مردمانی هستیم که دهانمان همیشه باز و ادعاهایمان سربه‌فلک کشیده است!
همان‌هایی که وقتی ازشان می‌پرسی:
- چه در چنته دارید؟
می‎گویند:
- فرهنگ و تمدن دو هزار و پانصد ساله‌ی کوروش و فلانی و فلانی!
از من بپرسی، اما، می‌گویمت:
- هیچ...!
اصلا پرسش چرا؟ بنگر! کجاست آثار تمدن در ما؟ هیچ می‌بینی؟
می‌دانی،
ما همان مردمانی هستیم که در گذشته‌های دور جاماندیم‌…شاید جایی حوالی همان عصر هخامنش!
سالیان درازی‌ست که باد بـرده آن شکوه و عظمت تمدن دو هزار و پانصد ساله را...
کمی به خودمان برگردیم.
کمی در حال زندگی کنیم.
کمی به آینده بیندیشیم.
کمی... و فقط، کمی!

#غزل_م

 

[ghazal-m]

کی گفته خوشبختی یه امر درونیه؟ از کی خونده بودم یا شنیده بودم این حرفو؟ نمی‌دونم! اصلا مهمم نیست که بدونم. هرکی گفته بی‌خود گفته. اصلا خودِ خودِ زر مفت بوده! نفسش از جای گرمی بلند می‌شده، برای خودش یه چرتی گفته. خوشبختی حتی یه چیز به دست آوردنی‌ام نیست. خوشبختی دقیق بگیم، یه امر ارثیه، زیادی هم ارثیه...

- خاکستری
#غزل_م

 

[ghazal-m]

چشمم به بیرون بود؛ یه سریا خندون، یه سریام انگار از جنگ هفتاد و دو ملت برگشته باشن، داغون! یه موقعایی خنده‌م می‌گرفت از این همه تفاوت! خنده‌ای که نه از خوشی باشه. خنده‌ای که انگار دیگه واقعیت رو پذیرفته باشیم. از اون مدلیا! ولی، حالا نه، حالا برام مهم نبود اصلا، گور بابای زندگی.

- خاکستری
#غزل_م

 

[ghazal-m]

کاش می‌شد هیچ‌وقت آدمی تنها نباشد؛ تنهایی درد است؛ مرض است! مثل موریانه به جان می‌افتد و تا عقل را زائل نکند، دست از کار نمی‌کشد؛ تا آدم را دیوانه نکند، کنار نمی‌ایستد!

- یغما
- رخ وارون
#غزل_م

 

[ghazal-m]

هیچ‌وقت نمی‌گذاشتم کسی بفهمد که من تا چه حد ضعیف‌النفسم! نمی‌گذاشتم بفهمند که من تا چه حد سرخورده و شکسته‌ام که با یک آرایش غلیظ خودم را در اوج می‌دیدم.
اما، برای منی که همه‌چیزش را از دست داده می‌دید، این آخرین دست‌آویز برای خودباوری و جبران همه‌ی کمبودها و نبودن‌ها بود!

- یغما
- رخ وارون
#غزل_م

 

[ghazal-m]

«بدترین زمان برای یک آدم، همان زمانی‌ست که برای رسیدن به رویایش پل‌های پشت سرش را خراب کرده و بعد از گذشتن از سختی‌ها، به این فکر می‌کند که کارش درست بوده یا نه؟ نکند که اشتباه کرده باشد!»

- یغما
- رخ وارون
#غزل_م