دلنوشته کاربران ❄❆ دلنوشته های برخاسته از احساس / مرضیه کاربر انجمن نگاه دانلود❄❉

Mårzï¥ē

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/07/18
ارسالی ها
10,419
امتیاز واکنش
37,579
امتیاز
1,051
محل سکونت
TehRan


صداي پاي پاييز مي آيد و من بيشتر از قبل جاي خالي ات را حس ميكنم..
هواي نبودنت ، در اوجِ گرماي تابستان يخ زده بود... ديگر واي به پاييز!!
كه تـــو نباشي و دستانِ سردم را نگيري..
مرا در آغوشت نگيري و با من قدم نزني...
حضرتِ يار..
باور كن كافه ها بيش از پيش در انتظارمان هستند..
و ليوان ِ چاي ، بيشتر از قبل، دلتنگِ لبانِ توست..
باور كن جانم..
تمامِ جاده ها در انتظارِ قدم هاي تـــو هستند...
دستت را به من بده..
چتر را دور بينداز..
چند قدمي با من راه بيا..
و دعوت مرا به يك ليوان چاي دبش در دنج ترين كافه ي شهر بپذير..
باور كن پاييز انقدر ها هم كه فكر ميكنيم دلگير نيست!
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • Mårzï¥ē

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    10,419
    امتیاز واکنش
    37,579
    امتیاز
    1,051
    محل سکونت
    TehRan


    قاب عكست را در آغـ*ـوش مي گيرم
    زُل ميزنم به چشمانت..
    به ان موي فر خورده ي روي پيشاني ات..
    به چالِ ريزِ روي گونه ات ...
    به لبخندت كه خودِ خودِ زندگي ست..
    ناگهان به خودم مي ايم و ميبينم شيشه ي قاب عكست با قطرات اشكم لك شده است..
    دست پاچه ميشوم
    با گوشه ي پيراهنم لكه ها را پاك ميكنم..
    اخر ميداني؟! اين قاب عكس تمامِ سهم من از توست.. نبايد لك شود .. بشكند يا لحظه اي از من دور باشد..
    لبخندِ تلخي ميزنم و دوباره ...
    و دوباره نگاهت ميكنم..
    تـو را از دور مي بوسم..
    و از دور به قربانِ مـسـ*ـت نگاهت ميروم..
    و اين دور بودن ها..
    اين فاصله ها..
    چقدر سخت است براي يك دخترِ ارامِ دل نازكِ بهانه گير :)
     
    آخرین ویرایش:

    Mårzï¥ē

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    10,419
    امتیاز واکنش
    37,579
    امتیاز
    1,051
    محل سکونت
    TehRan

    از "تـــو" مينويسم
    غرق در چَشمانِ "تـــو" ميشوم
    عطرِ "تـــو" را نفس ميكشم
    خرماييِ موهاي "تـــو" را نوازش ميكنم
    براي "تـــو" تَب ميكنم
    و....
    و براي "تـــو" ميميرم..
    ميبيني؟!
    انتهايِ تمامِ مسير ها به "تـــــو" ختم ميشود جانم ..
    يك "تو" و يك "منِ عاشق"..
    پس چرا من را محكوم به محدوديت از آغوشت ميكني؟!


    [ برام سنگينه محدوديت از تو :) ]
     
    آخرین ویرایش:

    Mårzï¥ē

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    10,419
    امتیاز واکنش
    37,579
    امتیاز
    1,051
    محل سکونت
    TehRan


    دارم به سال ها بعد فكر ميكنم..
    خيلي سال بعد..
    كه موهامون ديگه خرمايي نيست
    شده جوگندميِ ناب..
    چند تا خط روي پيشوني و گوشه ي پلكمون افتاده ..
    ولي ..
    ولي دلامون مثل آينه صافه ..
    دستامون تو دستاي همه و نگاهمون به نگاهِ همديگه قفله..
    هنوز هم مثل قبل پيج و تابِ موهات دلبري ميكنه و صورتت بوسيدن داره..
    هنوز هم براي هم ذكر "دوستت دارم" ميگيم و قربونِ مـسـ*ـتِ نگاهِ هم ديگه ميشيم..
    اخ كه چقدر دلم براي اون لحظه ها پر ميكشه
    كه بشينيم كنارِ هم .. نوه هامونُ بنشونيم روبه رومون و قصه ي عاشق شدنمونو براشون تعريف كنيم.. اون قصه هاي خوشمزه ... از قدم زدنامون زير بارون تا حرفاي عاشقونه ي هميشگيمون..
    بهشون بگيم كه مراقبِ عشقشون باشن..
    چون عشق تكرار نشدنيه:)
     
    آخرین ویرایش:

    Mårzï¥ē

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    10,419
    امتیاز واکنش
    37,579
    امتیاز
    1,051
    محل سکونت
    TehRan

    باد ميوزد..
    و از پيچ و تابِ موهايت عبور ميكند
    شهر را پر ميكند از بوي رُطب تازه ..!
    و من از دور ، چقدربه قربانِ پيچ و تابِ موهايت ميروم ...
    زل ميزنم به خرمايي موهايت
    و جان ميدهم در عمقِ سبزه زارِ نگاهت ..
    بوي عطرت در جانم جوانه ميزند ..
    و سرمست ميشوم از نگاهت..
    اخر من به فداي زيبايي هايت شوم ، چرا اينگونه بي رحمانه زجر ميدهي مرا ..!؟
     
    آخرین ویرایش:

    Mårzï¥ē

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    10,419
    امتیاز واکنش
    37,579
    امتیاز
    1,051
    محل سکونت
    TehRan

    داشت ميرفت..
    ميگفت ديگه به درد هم نميخوريم..
    اصلا ما واسه هم ساخته نشديم..
    ميگفت از اولم ميدونستم اين رابـ ـطه اشتباهه..
    دستام ميلرزيد
    يخ كرده بودم.. يخِ يخ..
    دستشو گرفتم.. گفتم منو نگاه كن!
    سرشو اورد بالا..
    تو چشمام نگاه كرد..
    اومدم بهش بگم نرو..
    اومدم بگم ، اخه ديوونه ، منو ببين! مگه من هموني نيستم كه ميگفتي خدا تورو واسه من افريده!
    بخدا من همونم !هموني كه وقتي دستامو واسه اولين بار گرفتي و بوسيدي ، گفتي ديگه تموم شد غم و غصه هام..
    گفتي منو تو تا ته دنيا باهم ديوونگي ميكنيم..
    حالا چي شد؟ جا زدي؟
    ميخواستم اينارو بهش بگم ولي .. ولي نشد!
    زبونم بسته شده بود..
    اخه ميدوني؟! وقتي اونجوري به چشمام زل ميزنه ، لال ميشم.. دلم ميخواد فقط نگاش كنم..
    نميدونم چرا!! ولي با اون نگاهاش حتي چشمامم به لكنت ميوفته چه برسه به زبونم!!
    نگفتم.. نشد بگم بري ميميرم!نشد بگم..
    يهو ديدم گونه هام خيس شد.. اشكامو ديد ،يه لبخند تلخ زد و رفت...
    رفت و نفهميد ذره ذره مُردنم رو بعد رفتنش... :)
    .
    .
     
    آخرین ویرایش:

    Mårzï¥ē

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    10,419
    امتیاز واکنش
    37,579
    امتیاز
    1,051
    محل سکونت
    TehRan


    نشسته بودم رو نيمكت پارك..
    يه دختر سر به زير و اروم كه همه حواسش به كتاب خوندش بود...
    يهو يه چيزي حواسمو به خودش جلب كرد!
    بوي عطر! يه عطر تلخِ مردونه كه مـسـ*ـت شدم از بوش...
    نميشد.. ديگه بايد سرمو مياوردم بالا ببينم چه خبره!
    يه نگاه به نيمكت رو به رو انداختم..
    اخه..
    اخه چطور ممكنه !!!! يه ادم انقدر منو جذب خودش كنه؟
    باد موهاي تاب خورده ي خرماييشو تكون ميداد و بوي عطرشو هي پاس ميداد سمت من..
    اصلا حواسم به هيچ چيز و هيچكس نبود .. فقط محو چشماش شده بودم...
    هي با خودم ميگفتم.. "اخه دختر تورو چه به عشق و عاشقي؟! اصلا يه دختر اروم كه سرش تو لاك خودشه، عاشقي ميدونه چيه؟! بسه ديگه.. سرتو بنداز پايين"
    ولي يهو به خودم اومدم و ديدم چند دقيقه اي هست كه زل زديم تو چشماي هم و غرق شديم تو نگاهِ هم...
    خنديد...
    خنديد و من از همون لحظه ناخواسته دچارش شدم... :)
     
    آخرین ویرایش:

    Mårzï¥ē

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    10,419
    امتیاز واکنش
    37,579
    امتیاز
    1,051
    محل سکونت
    TehRan
    ⚜️

    و حال دلم این روزها چقدر عجیب است
    خوش حال از آمدنِ پاییز ، فصل عاشقانه هایم براے تو
    و دلگیر از رفتن تابستان
    تابستان ... فصل من و تو
    منے که در گرم ترين روزهاي مرداد آمدم تا تویی که در شهریوری ترین روزهای زندگی ام آمدے را ،دوست بدارم
    و دوست داشتن تو ، به گرم ترین روزهاے مرداد و حال دل من ، به عجیب ترین روزهاے شهریور شبیه است...
    چشـم هایت را میپرستـم و این روزها ، در بین رفت و آمدِ موج هاے دریـا ، دلم را گم میکنم
    در تلاطم باران ، به دنبالش میگردم و با دیدنِ روے ماهت ...
    پیدایش میکنـم❤
    به عجیب ترین شکلِ ممکن دوستت دارم
    مردِ روزهاے بی کسے ام..
     
    آخرین ویرایش:

    Mårzï¥ē

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    10,419
    امتیاز واکنش
    37,579
    امتیاز
    1,051
    محل سکونت
    TehRan

    اصلا گيريم كه دنيا قشنگ نيست!
    گيريم كه روزگار مدام با ما سر ستيز داره!
    اما همه ي اينا تقصير خود ماست دلبرجان!!
    هميشه ميتونستيم قشنگش كنيم و نكرديم!!
    ببين مثلا فكر كن..
    صبح با صداي پرنده ها از خواب بيدار ميشديم و نگاهمون به نگاه هم دوخته ميشد..
    بعد ميرفتيم باهم صبحونه درست ميكرديم..
    قشنگ نيست؟!!
    يا مثلا..
    تو همين روزاي پاييز كه به بدترين و تنها ترين شكل ممكن داره ميگذره و ميره، اگه دستامون تو دستاي هم قفل بود و تموم خيابونارو باهم قدم ميزديم و خاطره ميساختيم..
    خيس ميشديم زير بارونِ عاشقانه ها..
    دنيامون قشنگ نميشد!؟؟
    اينكه باهم ميرفتيم كافه و تو اين هواي سرد ، دوتا چاي داغ سفارش ميداديم و قند ميشديم تو دل هم اب ميشديم.. روزگار باهامون نميجنگيد .. نه؟!
    حيفِ اين روزا نيست كه دنياهامون يه نفرو كم داره؟!
    وقتي ميتونيم باهم اينقدر دنياي رنگي رنگي و قشنگي داشته باشيم، چرا فاصله؟! چرا جدايي؟! چرا تنهايي؟!
    مثلا يكي باشه كه صبح تا شب قربونِ قد و بالاي رعنات بشه.. يكي باشه كه مدام دورِ موي فرخورده روي پيشونيت بگرده.. يكي باشه كه زل بزنه تو چشمات و غرق شه تو نگات.. مگه بده جانم؟!
    پس چرا نمياي؟!
    چرا هم خودتُ هم منُ محكوم ميكني به تنهايي..به جدايي..
    پس چرا...؟
     
    آخرین ویرایش:

    Mårzï¥ē

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    10,419
    امتیاز واکنش
    37,579
    امتیاز
    1,051
    محل سکونت
    TehRan

    پاييز باشه و تو نباشي..
    اخه چه پاييزي جانا..؟!
    فقط دلتنگي ِ محض و قلم و كاغذ..
    پاييزِ بي تو يعني همين ديگه..
    يعني من بشينم پشت پنجره و زل بزنم به كوچه ي خيسمون..
    هي منتظر باشم تو بياي ..
    ولي ..
    نياي ..
    هي نياي و هي داغ دلم تازه شه..
    پاييزي كه تو نباشي ، پُره از مريضي و تب..
    از گريه هاي وقت و بي وقت..
    از دلنوشته هايي كه نه سَر داره نه تَه..
    پاييزي كه تو نباشي يعني دستاي يخ زده ي من..
    يعني نگاهِ حيرونم تو خيابونا كه فقط دنبالِ "تُ" ميگرده..
    يعني چاي سرد شده و حواسِ پرتِ من..
    پاييزِ بدونِ تو همون بهاره.. همون تابستون.. همون زمستونِ يخبندون...
    ميشه برگردي و پاييزمُ رنگي رنگي كني با بودنت؟!..
     
    آخرین ویرایش:

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    135
    بالا