دلنوشته کاربران دل نوشته هایی از جنس پاییز| یاس.آ کاربر انجمن نگاه دانلود

یاس.آ

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/01/05
ارسالی ها
19
امتیاز واکنش
210
امتیاز
121
ومن امروز می پندارم تنها ماندن در این قافله
سخت ترین واقعه ی ممکن است
و زندگی بی تو و تنها چقدر ناممکن است
بیا و آرامش بخش این وجود آشفته باش.
بیا و مرهم باش.
وبیا تا عشق آغاز شود.

یاس.آ
 
  • پیشنهادات
  • یاس.آ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/05
    ارسالی ها
    19
    امتیاز واکنش
    210
    امتیاز
    121
    زمستان را، سردی نبودنت سرد تر می کند!
    و من اینجا دستان یخ زده ام را بغـ*ـل زده ام، آمدنت را به انتظار نشسته ام.
    کاش زودتر بهار بیاید.
    بهار بیاید و حالم کنار تو احسن الحال شود!

    #یاس.آ
     

    یاس.آ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/05
    ارسالی ها
    19
    امتیاز واکنش
    210
    امتیاز
    121
    صدا کن مرا که صدای تو زیباترین آواست در لحظه های تنهایی ام.
    دستم را بگیر و مرا ببر به جایی دور از این شهر و آدم هایش.
    جایی که فقط نجوای قلب من باشد و زمزمه ی تراته های تو!
     

    یاس.آ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/05
    ارسالی ها
    19
    امتیاز واکنش
    210
    امتیاز
    121
    امروز حال دلم بهاری است.
    انگار که قرار است بیایی!
    چه رویای قشنگی می شود

    قدم هایم را روی پیاده رو می شمارم.
    یک قدم...
    دوقدم...
    سه قدم...
    نگاهم را بالا می آورم، کسی نیس جز چند رهگذر
    اما....
    تو را می بینم که از آن دورها می آیی!
    چه روزی بود امروز!
    من و قدم های آرام
    تو و آمدنت...
     

    یاس.آ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/05
    ارسالی ها
    19
    امتیاز واکنش
    210
    امتیاز
    121
    صدای باران که به شیشه می زند، روحم را می برد به روزهای دور و سال های دورتر.
    دلم هوایی می شود و پر می کشد...
    می رود به روزهای کودکی ام...
    آن روزها که دور از هر دغدغه ای، در میان کوچه ها قدم می زدم و با زبانی شیرین، هم صدای باران می شدم.
    اما اکنون سالهاست از آن روزها می گذرد و انگار در میان گذر زمانه هیچ خبری نبوده!
    هیچ خبری، جز تبدیل شدن خنده های کودکی به بغض های شبانه...
    هیچ خبری، جز خاموش شدن صدای مهربان مادر و صلابت پدر...
    وای از زمانه که چه زخم ها نمی زند.
    دلم باز هوایی شده...پر کشیده و مرا هم بی اختیار با خود همراه کرده.
    دستم را زیر باران می گیرم
    چشم هایم را می بندم و نفسی عمیق...
    بوی خاک خیس خورده در تمام وجودم می پیچد.
    آرام آرام قدم می زنم و به تصویر می کشم کوچه های دوران کودکی ام را.

    دخترکی با پاهای برهنه می دود و باد درمیان موهای موج دارش می پیچد
    و صدای مادر که او را فرا می خواند.
    دخترک اما بی دغدغه می خواند: باز باران... با ترانه...

    آری با ترانه!
    با ترانه ی نوازش دست های مهربان پدر...
    ترانه ی نگاه مادر...

    # زندگی شاید گاهی سخت باشد و گاهی آسان
    گاهی تلخ باشد و گاهی شیرین
    اما تو همه را تاب بیاور
    روزی رها خواهی شد
    می روی تا بی کران
     

    یاس.آ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/05
    ارسالی ها
    19
    امتیاز واکنش
    210
    امتیاز
    121
    آنجا که عشق آغاز می شود فصلی است ورای بهار، یا پاییز
    باید آن را فصلی جدا نامید و عشق خواندش.
    فصلی که شروع همه ی مهربانی ها و سرآغاز دوست داشتن هاست.


    دوست بداریم، مهربانی ها را و دوست داشتن ها را
     

    یاس.آ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/05
    ارسالی ها
    19
    امتیاز واکنش
    210
    امتیاز
    121
    باران بوی تازگی و طروات می دهد. بوی زندگی.
    باران را باید نفس کشید! با تمام وجود!
    عشق یعنی قدم زدن زیر باران و گوش دادن آهنگی دلنشین.
    وگاهی فنجانی چای، پشت پنجره.
    باران را باید با تمام وجود حس کرد
    لمس باران یعنی لمس زندگی...
     

    یاس.آ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/05
    ارسالی ها
    19
    امتیاز واکنش
    210
    امتیاز
    121
    اینجا همه چیز آرام است.
    با اینکه نیستی، اما می گذرد!
    خوب هم می گذرد.
    فراموش کردن گاهی راه چاره است
    راهی که تو را آزاد می کند از همه تعلقات و دلهره ها.
    آری گاهی فراموش کردن بهترین راه است.
    و زندگی زیباست.
    زندگی را همین بودن و نبودن ها می سازد.
    عادت، اصلی ترین اساس زندگی!
    آدم ها عادت می کنند.
    به رفتن ها
    به نبودن ها
     

    یاس.آ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/05
    ارسالی ها
    19
    امتیاز واکنش
    210
    امتیاز
    121
    همه از سردی این روزها می نالند. اما من نه! میدانی چرا؟! چون دلم گرم بودن توست. تو که باشی دیگر نه سرمای زمستان معنا دارد و نه شب های سردش. تو آرامشی. آرامشی که دلم به بودنش گرم می شود و یخ زدگی این روزها را تاب می آورم. شاید بهتر است به جای پاییز یا نه. همراه پاییز، زمستان را هم فصل عشق و دلدادگی بنماند.

    آن گاه که قدم در میان برف های دست نخورده میگذارم، روزهایی در ذهنم تداعی می شوند که بکرترین و ناب ترین لحظه ها بودند. میدانی برف برای من یاد آور خیلی چیزهاست. قصه ی عشق و دلدادگی من از همین جا شروع شد. در فصل سرد زمستان، ودر کوهی از سرما. من بودم و تنهایی هایم، من بودم و سردی روزهایم. اما تو آمدی و گرمی بخش زمستان زندگی ام شدی.

    آنگاه که دست در دست هم به خلق لحظه ها می پرداختیم گویی زمستانمان بهاری تر از هر بهاری بود. و این ما بودیم که عشق را آفریدیم.

    در این روزها هرگاه از سردی زمستان بگویند من نمیدانم سخن از چه بگویم. از کدام گرما حرف بزنم و از کدام تنهایی سر آمده.

    وقتی رفتی فکر این روزها نبودی؟ گمان نمیکردی بدون تو تنهاتر از همیشه شوم و زمستانم سرد تر از هر روزی؟ تو مرا از یاد بردی. اما من نه بکرترین هایمان را فراموش میکنم و نه روزهای باهم بودنمان که به قشنگی بهار بود.

    هرروز خاطره هایمان را روی دارقالی رج میزنم. میدانی چگونه؟ قدم هایمان را در آغـ*ـوش دی. حرف هایمان را در آغـ*ـوش ننه سرما. آخ که عجب دارقالی ای شود! پر نقش ونگار، پر رنگ و لعاب.

    آخر هم از سر در اسفند می آویزمش و میگویم ورود بهار ممنوع. تا همیشه زمستان بماند و خاطره های بودنمان. اما تو هر روزت را بهار کن. بهاری که هیچ رنگی از سرما نداشته باشد، تا فراموش کنی منی را که زمانی با تو بودم.

    این خصلت کسانی است که عاشق نیستند. فراموش کردن و رها کردن! ویا گاهی... گاهی هم خود را به فراموشی زدن. اما برای من هر زمستانی که بگذرد، هر بهاری که بیاید، و هر پاییزی که از راه برسد، سرمایی در قلبم وجود دارد به سردی دی ماه. و تنهایی ای به وسعت یلدا. کاش میشد آدم گاهی عشق را فراموش کند، از یاد ببرد. تا بتواند مرهمی باشد برای زخم های دیگران. نه خود نیازمند مرهم!

    شاید فرداها، و ماه ها و یا سال ها بعد کسی بیاید که هر روز و هر لحظه یاد آور عشق باشد. پیام آور دوستی و دلدادگی. کسی که ننه سرما را مرهمی باشد که حسرت ها رافراموش کند. حسرت جا ماندن! حسرت خواب ماندن! کاش کسی بیاید به مهربانی عمو نوروز، کسی که همانند او دلدادگی بلد باشد. اما نه! شاید هم... شاید هم نه عمو نوروز مهربان است که ننه سرما را در حسرتی تا بی کران رها میکند و نه ننه سرما عاشق که آخرین لحظه ها را در غفلت به خواب می رود.

    شاید هم این خصلت دلدادگان است که درمیانه ی راه، در سردی دی ماه جا بمانند و تا ابدیت در انتظاری کشنده به سر برند.

    و من باز هم سردی زمستان را دوست دارم
    و دوست دارم...

    دی ماه را.

    سرمایش را.

    تنهاییش را.

    گاهی تنهابودن بهترین چاره ی ممکن است.
     

    یاس.آ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/05
    ارسالی ها
    19
    امتیاز واکنش
    210
    امتیاز
    121
    پشت پنجره ایستاده ام، با فنجانی چای در دست
    و بارش برف را نگاه میکنم
    برف هایی که عاشقانه از دل آسمان می بارند.
    دستم را روی شیشه ی بخار گرفته میکشم و دانه های برف را یکی یکی میشمارم.
    یک...
    دو...
    سه...
    ....
    خسته از شمردن باز هم نگاهم را به آسمان می دوزم
    چه چیز زیباتر از اینکه بارش برف را به انتظار بنشینی؟
    زندگی همین زیبایی ها را دارد
    زندگی یعنی همین لمس کردن ها
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    3
    بازدیدها
    178
    پاسخ ها
    1
    بازدیدها
    140
    پاسخ ها
    23
    بازدیدها
    1,848
    بالا