به نام خدای همراز دلها
برف نرمنرمک خود را به آغـ*ـوش گرم زمین که برایش با عشق آغـ*ـوش گشوده بود سپرد
تا در دل پروسعتش جای گیرد. با اینکه،میدانست سرنوشتش نرسیده به آن،آب شدن
و یا یخ زدن بر روی سطوح اولیه زمین است اما هیچکدام از این دو دلیل نتوانست
بر اشتیاقش در رسیدن به معشـ*ـوقهاش(زمین)غلبه کند.
او حتی در راه رسیدن به آن فنا شدن را هم با تمام وجود کوچک و سپیدش پذیرا بود.
امید داشت لحظاتی را که رقـ*ـصکنان از دل آسمان به سمت زمین طی میکند جوری بگذراند
که وقتی به دل زمین فرو رفت،هیچ حسرتی بر دلش نمانده باشد.
بالاخره به زمینش رسید و با جان و دل سرنوشتش که آب شدن در دل عشقش بود را پذیرفت،
و زندگی چند دقیقهاش را با نوایی شاعرانه به زمینیان هدیه کرد و با پاکی و سپیدیاش
لبخند را به لبها و آرامش را به قلبها سرازیر کرد و با لبخند به دل زمین فرو رفت.
برف نرمنرمک خود را به آغـ*ـوش گرم زمین که برایش با عشق آغـ*ـوش گشوده بود سپرد
تا در دل پروسعتش جای گیرد. با اینکه،میدانست سرنوشتش نرسیده به آن،آب شدن
و یا یخ زدن بر روی سطوح اولیه زمین است اما هیچکدام از این دو دلیل نتوانست
بر اشتیاقش در رسیدن به معشـ*ـوقهاش(زمین)غلبه کند.
او حتی در راه رسیدن به آن فنا شدن را هم با تمام وجود کوچک و سپیدش پذیرا بود.
امید داشت لحظاتی را که رقـ*ـصکنان از دل آسمان به سمت زمین طی میکند جوری بگذراند
که وقتی به دل زمین فرو رفت،هیچ حسرتی بر دلش نمانده باشد.
بالاخره به زمینش رسید و با جان و دل سرنوشتش که آب شدن در دل عشقش بود را پذیرفت،
و زندگی چند دقیقهاش را با نوایی شاعرانه به زمینیان هدیه کرد و با پاکی و سپیدیاش
لبخند را به لبها و آرامش را به قلبها سرازیر کرد و با لبخند به دل زمین فرو رفت.