گاهی وقتها
وقتی در گیر و دار انتخابی
به جای حرکت به جلو
به عقب برگرد
و کمی در گذشته سر کن
شاید انجا چیزی ببینی
شاید سرانجام عملی را ببینی که حال
در حال انجامش هستی
همیشه یه سری یکی ها هستند که به چند دسته تقسیم میشوند
یکی هایی که همیشه ارزو ی بودنشن رو داری
یکی هایی که دوستت ندارن ولی براشون مهمی
یکی هایی که انقدر براشون عزیزی که هم سطح کسایی که دوستشون دارن قرارت میدن
و یه سری یکی ها که برای داشتنشون مثل یه دفتری پ از حرف
مثل پرنده ای زمین گیردر ارزوی پرواز
در حالی که بال دارد ولی رسم پریدن رو بلد نیست
غرق حس پرواز اما روی زمین
مثل اسمانی که توی دل دریاست
بی هیچ پرنده ای
با حسی زیبا اما تنها
پر از ارزو
ارزو هایی که محال اند
و دست نیافتنی
تو مجبوری بپزیری مرگ این ارزو هات رو
ولی میدانی تو جزو گروه دوم از این یکی ها هستی
از همون یکی ها که دیگه نمی شه ازشون دست کشید
نمی شه مرگ اون ارزو رو پذیرفت
تو برای من دلشکسته مثل فکر پرواز توی اسمون با بالی شکسته ای
تو حس پروازی که که نمی شه ازش گذشت و فراموشش کرد
و من پرنده ایم که حتی حس خواستن پرواز در اسمون
از عمق چشماش پیداست
از چشم هایت عشق شروع شد
و برای رفتن ازهمان جاپایان می یابد...
اما بیادوباره شرطی بگزاریم
تمام نقشهایم را زیر و رو کن
اگر جایی خالی ازطرح چشمانت بودچشمانت مال تو شعر هایم رابخوان هر بیت راتفسیرکن
به کنایه بگیر و تضمین کن
اگر مصرعی
بی رنگ نگاهت
بی حال وهوایت
بی طعم صدایت یافتی
مال تو چه شد؟
شرط قبول؟
چه شده که سکوت کرده ای
تویی که پر از صدا بودی؟
گفتی دوستت نداشتم
چه شد دوستت نداشتم یا دوستم نداشتی
چه شد که غوغامیکند لبی که درسکون بود ؟
تمام اینها کارتوست
و مال من
اینهاحال من است
صدا مال من است
لحن صدا کارتو
رنگ چشم مال تو
جنون رنگ ها کار من
حال و هوا کار توست
ولی تب شعر ها مال من
این هاهمه کارتوست انها همه مال من
حال دیدی چه مال توست؟
چه مال من؟
تمام تو مال من است
یا بهتراست بگویم
تمام من مال توست
بعضیها یواشکی پیش می ایند دزدکی نزدیک میشوند وبه ارامی اثبات میکنند وجودشان را و ثابت میکنند بودشان را و دارند تحمل میکنند سکوتمان را
این بعضی ها پرستیدنی هستند فرشته هایی از جنس خدا که گوشه و کنار های زمین قد کشیده اند ومهربانیشان به اسمان میرسد
این ادم هنوز هم پیدا میشوند
کم یابند
نه نایابند
و ما چه ساده نمی فهمیمشان
که گفته
هرچه دیده بیند دل کند یاد
تورا ندیده ام اما همدم تمام خاطراتم تو هستی
ونقشی که از تودر خیال دارم
نقاشیم خوب نیست اما نقش نگاهت را در ذهنم طوری کشیدی که جاودانه باشد
و من با ابرنگ احساسم
مهربان چشمانت را برای دنیایم رنگی کرده ام
دلشوره دارم نکند مثل این نقاشی بربوم دلم که رنگ هایش زیر نگاهت پخش شده
چشمانت پر ازقطرات زلال اشک باشد
وگونه ات خیس ازغم دنیا
ولبت مثل طرحی که من زده ام
غرق تلخند
گفتمکه نقاش خوبی نیستم
تو غرق خوشی باش تا دلم خوش شود
ازم پرسیدی مگه دل همون قلب نیست همون جا فهمیدم عاشق نیستی
یه عاشق میدو نه فرق دل و قلب چیه
وقتی قلب بگیره از دست دنیا و ادماش راحت میشی
بهش میگن ایست قلبی
اما امان از وقتی که دلت بگیره
فقط روحت میمیره
و اون وقت بهت میگن ادم سنگی
بهت میگن مرده ی متحرک
و اونجاست که دلت میخواد قلبت بگیره