دلنوشته کاربران حال دل خراب است | * عطیه * کاربر انجمن نگاه دانلود

[* عطیه *]

بی انتها ...

بی تو من آهسته ام خموش و مدهوشم
بی تو تا بی انتها درد را بر دوش می کشم
بی تو سرد سردم و آهسته در سرمای وجود یخ میزنم
تو مغروری به خود و از حس نیاز من لـ*ـذت می بری
بی تو هوا نیست ، هوا درد دارد
بی تو من نیستم ، نبودم برایت مهم نیست ؟!
بی من تو یخ خواهی زد هر چند دیر
الان گرمی وجودت مانع است و روزی که خواهی فهمید ...
دیر است ...
خیلی دیر .

 

[* عطیه *]

ضربان ...

درمیان پیچ و خم کوچه ها
تنها و غم زده خیره به اتفاقات
هجوم گس و تلخ خاطرات
کند میکند جریان نبض ضربان هارا
کند می کند هجوم خاطرات
ضربان قلب مرا بی اختیار
و من تنها در پستو های فکر و خیال
فقط از خود می پرسم چرا ؟
نترس این درد مشترک دامان گیر است و تو هم ...
به پایان میرسد ضربانت از ...
این همه خیال و خاطرات بامن

 

[* عطیه *]

درست از لحظه ای که رفتی ، با خودم حس کردم که یه چیزی انگار ازم کم شده .
اوایل سعی کردم بی خیالش بشم ، اما نمیشد و فقط خودم و گول میزدم ...
کم کم فهمیدم که واقعا از دستت دادم ، دیگه بر نمی گردی .
میدونی از همه بد تر چی بود ؟
این بود که ...
این بود که منِ لعنتی تازه همونجا بود که فهمیدم دچـــارت شدم .
تا همین چند وقت پیشم اگر ازم می پرسیدن که بزرگترین آرزوت چیه ؟..قاطع میگفتم : « تو »
اما ....
الان ... دیگه جز یه اشتباه قشنگ و یه خاطره که به این سادگی ها مرورش نمیکنم ، ازت چیزی نمونده !
عزیز اون روزهای من ... « دیر کردی ... نیامدی ، غیرمنتظره رفتی !
نیمه ی عاشق ترم را باد بــــــــرد »