دیالوگ نگاری به سبک خودتون:)

تا چه اندازه تاپیک زیر را مفید می دانید؟

  • زیاد

    رای: 52 83.9%
  • متوسط

    رای: 7 11.3%
  • کم

    رای: 3 4.8%

  • مجموع رای دهندگان
    62
وضعیت
موضوع بسته شده است.

devil_asal

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/02/24
ارسالی ها
32
امتیاز واکنش
377
امتیاز
181
محل سکونت
یک صندلیِ سه در چهارِ رو به مانیتور *___*
_سلام به جیـ*ـگرِ خودم. یه خبرِ خوب، یه خبر بد...اول کدومو بگم؟
+پف... اول بدِ رو بگو..
_می دونستم این و می گی جان تو!. خب خبر بد اینه که... من خیلی درد دارم!.
+عسل؟...
_حالا خبر خوب، هنوز می تونم تحملش کنم!.
*******
+میگم...عسل؟
_جون؟ ینی وقتی اینجوری با ناز می گی عسل دلم می خواد اون...
+دودیقه دست از لوده بازی بردار ببین می خوام چی بگم...
_اکی..چشم!. بگو جیـ*ـگر...بگو قندِ عسل...بگو پرنسسِ ترشیده ی من...بگو فر...
+وای عسل!. یه لحظه خفه شو لطفا.
_...
+ممنون!. هوف...اصلا یادم رفت چی می خواستم بگم...از دست تو...
_...
+میگم...هوف...امم... به نظرت چرا آدما از مرگ می ترسن؟...با این که هممون می دونم تهش مرگِ...
_...
+بترک حرف بزن...
_آخیش...حرف نزدن بد دردیه پرنسسِ ترشیده ی من.میگم این دخمل ناناسی هایی که تو رماناشون می نویسن با سکوتم فریاد زدم، به نظرت کلاس آموزشی قبول می کنن؟...
+عسل!.
_اکی چشم...
+...
_فقط یه سوال کوچیکِ دیگه...
+هوم؟
_به نظرت به فرض اگه بخوان بزارن، قسط بندی قبول می کنن؟
+وای...وای خدا...وای...
_ببخشید...ببخشید...بخشید!.
+...
_خب ببین جیـ*ـگرِ عسل، هیچ کس...هیچکسِ هیچکس روی این کره ی خاکی ، نه ببخشید آبی...آبش بیشتره نه؟. داشتم می گفتم هیچکس روی این کره ی آبی از مرگ نمی ترسه...به جانِ اون حلزونِ چسپیده روی قاشق ملانیهِ ته باغ قسم!.
+یعنی چ...
_از درد می ترسیم ترشیده ی من. مرگ ترس نداره...هممون از درد می ترسیم.
******
_سلام سلام صد تا سلام...هزار و سیصد تا سلام...چطوری نانازم؟
+سلام به آدمِ مذخرفِ مسخره ای که جلو ملت برام آبرو نمی زاره. به نظرت باید چطور باشم؟
_آی...آی...آی قلبم...آیی..
+چته ا مسخره؟!
_وقتی انقدر عاشقانه احوال پرسی می کنی، نمی گی دیگه قلبی برای این عسلِ لامصب نمی مونه؟
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • devil_asal

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/24
    ارسالی ها
    32
    امتیاز واکنش
    377
    امتیاز
    181
    محل سکونت
    یک صندلیِ سه در چهارِ رو به مانیتور *___*
    _یه خبر بد، یه خبر خوب، یه خبر خوب تر...اول کدومش جنیفر لوپزِ من؟
    + پوف بازم...اول بد رو بگو
    _جوابت خیلی غیر قابل پیش بینی بود جنیفرِ عزیزم...با ور نمی کنی که از عمقِ وجودم غافلگیر شدم؟
    +عسل!.
    _اکی! اکی!..جوش نیار...آها...رِلَکس...رِلَکس...رِلَکس تر...آفرین جنیفر..
    +وای بسه دیگه.
    _خیلی خب...پرپر نشو غنچه ی خشکیده من. خبر بد ایِن که خب...من دارم می میرم.
    +چی؟...
    _البته این دکتر جدیده می گـه...راستیش خیلی رک گفت بدمصب...همچینم لبخندژکوند می زد که نگو...اصلا انگار با اون چشمایِ بابا قوری اش می گفت "عواصف و احساساتِ یه دافِ چشم عسلیِ بیست ساله به یه ورم"...راستش بهم برخورد...اصن معلومه با من لجه...ملت چدر کینه شتری شدن...راست می گن که تحصیلات سواد نمی...
    +...
    _بغض نکن...قربونِ اون چشمایِ باباقوری تر از دکتره ات بشم من، بغض نکن...چرا یه جوری رفتار می کنی که انگار داری سنگِ قبرمو می شوری...می خوای روحیه ی لطیفِ طنزِ منم بپوکونی جنیِ من؟ آره؟آره؟
    +نه...
    _قربونِ خانمِ لوپز. خب خبر خوب اینه که...من نمی خوام بمیرم!.
    +عسل...
    _خبرِ خوب تر؛ من هنوز نمردم!.
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    حسام:خوبی؟
    سپیتا:خوب؟آره عالیم
    حسام:چرا انقد تظاهر میکنی ؟حرف دلتو بزن شاید سبک شی.
    سپیتا:یه چیزی رو میدونی؟
    حسام:چیرو؟
    سپیتا :که آدم وقتی بخواد حرف بزنه و همش خفش کنن به جایی میرسه که حتی اگه گوشی هم برای شنیدن حرفاش زبونش نمیچرخه نمیتونه که به زبون بیاره اون چیزیرو که خوره ی وجودش شده بعد یه روز به خودش میاد و میبینه انقد غماشو تو خودش ریخته که اشباع شده از درد و غم به اون مرحله که برسی فقط دلت سکوت میخواد و سکوت من الان تو این مرحلم
    حسام :قبلا انقد داغون نبودی
    سپیتا:شاید اون موقع هنوز عشقم از عشقش برام نگفته بود
    حسام:میدونی به چی فکر میکنم؟؟
    سپیتا :چی؟؟
    حسام :به اینکه چقد احساساتمون مشابهه
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا