- عضویت
- 2019/02/24
- ارسالی ها
- 32
- امتیاز واکنش
- 377
- امتیاز
- 181
_سلام به جیـ*ـگرِ خودم. یه خبرِ خوب، یه خبر بد...اول کدومو بگم؟
+پف... اول بدِ رو بگو..
_می دونستم این و می گی جان تو!. خب خبر بد اینه که... من خیلی درد دارم!.
+عسل؟...
_حالا خبر خوب، هنوز می تونم تحملش کنم!.
*******
+میگم...عسل؟
_جون؟ ینی وقتی اینجوری با ناز می گی عسل دلم می خواد اون...
+دودیقه دست از لوده بازی بردار ببین می خوام چی بگم...
_اکی..چشم!. بگو جیـ*ـگر...بگو قندِ عسل...بگو پرنسسِ ترشیده ی من...بگو فر...
+وای عسل!. یه لحظه خفه شو لطفا.
_...
+ممنون!. هوف...اصلا یادم رفت چی می خواستم بگم...از دست تو...
_...
+میگم...هوف...امم... به نظرت چرا آدما از مرگ می ترسن؟...با این که هممون می دونم تهش مرگِ...
_...
+بترک حرف بزن...
_آخیش...حرف نزدن بد دردیه پرنسسِ ترشیده ی من.میگم این دخمل ناناسی هایی که تو رماناشون می نویسن با سکوتم فریاد زدم، به نظرت کلاس آموزشی قبول می کنن؟...
+عسل!.
_اکی چشم...
+...
_فقط یه سوال کوچیکِ دیگه...
+هوم؟
_به نظرت به فرض اگه بخوان بزارن، قسط بندی قبول می کنن؟
+وای...وای خدا...وای...
_ببخشید...ببخشید...بخشید!.
+...
_خب ببین جیـ*ـگرِ عسل، هیچ کس...هیچکسِ هیچکس روی این کره ی خاکی ، نه ببخشید آبی...آبش بیشتره نه؟. داشتم می گفتم هیچکس روی این کره ی آبی از مرگ نمی ترسه...به جانِ اون حلزونِ چسپیده روی قاشق ملانیهِ ته باغ قسم!.
+یعنی چ...
_از درد می ترسیم ترشیده ی من. مرگ ترس نداره...هممون از درد می ترسیم.
******
_سلام سلام صد تا سلام...هزار و سیصد تا سلام...چطوری نانازم؟
+سلام به آدمِ مذخرفِ مسخره ای که جلو ملت برام آبرو نمی زاره. به نظرت باید چطور باشم؟
_آی...آی...آی قلبم...آیی..
+چته ا مسخره؟!
_وقتی انقدر عاشقانه احوال پرسی می کنی، نمی گی دیگه قلبی برای این عسلِ لامصب نمی مونه؟
+پف... اول بدِ رو بگو..
_می دونستم این و می گی جان تو!. خب خبر بد اینه که... من خیلی درد دارم!.
+عسل؟...
_حالا خبر خوب، هنوز می تونم تحملش کنم!.
*******
+میگم...عسل؟
_جون؟ ینی وقتی اینجوری با ناز می گی عسل دلم می خواد اون...
+دودیقه دست از لوده بازی بردار ببین می خوام چی بگم...
_اکی..چشم!. بگو جیـ*ـگر...بگو قندِ عسل...بگو پرنسسِ ترشیده ی من...بگو فر...
+وای عسل!. یه لحظه خفه شو لطفا.
_...
+ممنون!. هوف...اصلا یادم رفت چی می خواستم بگم...از دست تو...
_...
+میگم...هوف...امم... به نظرت چرا آدما از مرگ می ترسن؟...با این که هممون می دونم تهش مرگِ...
_...
+بترک حرف بزن...
_آخیش...حرف نزدن بد دردیه پرنسسِ ترشیده ی من.میگم این دخمل ناناسی هایی که تو رماناشون می نویسن با سکوتم فریاد زدم، به نظرت کلاس آموزشی قبول می کنن؟...
+عسل!.
_اکی چشم...
+...
_فقط یه سوال کوچیکِ دیگه...
+هوم؟
_به نظرت به فرض اگه بخوان بزارن، قسط بندی قبول می کنن؟
+وای...وای خدا...وای...
_ببخشید...ببخشید...بخشید!.
+...
_خب ببین جیـ*ـگرِ عسل، هیچ کس...هیچکسِ هیچکس روی این کره ی خاکی ، نه ببخشید آبی...آبش بیشتره نه؟. داشتم می گفتم هیچکس روی این کره ی آبی از مرگ نمی ترسه...به جانِ اون حلزونِ چسپیده روی قاشق ملانیهِ ته باغ قسم!.
+یعنی چ...
_از درد می ترسیم ترشیده ی من. مرگ ترس نداره...هممون از درد می ترسیم.
******
_سلام سلام صد تا سلام...هزار و سیصد تا سلام...چطوری نانازم؟
+سلام به آدمِ مذخرفِ مسخره ای که جلو ملت برام آبرو نمی زاره. به نظرت باید چطور باشم؟
_آی...آی...آی قلبم...آیی..
+چته ا مسخره؟!
_وقتی انقدر عاشقانه احوال پرسی می کنی، نمی گی دیگه قلبی برای این عسلِ لامصب نمی مونه؟
آخرین ویرایش: