دیالوگ نگاری به سبک خودتون:)

تا چه اندازه تاپیک زیر را مفید می دانید؟

  • زیاد

    رای: 52 83.9%
  • متوسط

    رای: 7 11.3%
  • کم

    رای: 3 4.8%

  • مجموع رای دهندگان
    62
وضعیت
موضوع بسته شده است.

فاطمه صفارزاده

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/02/22
ارسالی ها
9,452
امتیاز واکنش
41,301
امتیاز
901
محل سکونت
Mashhad
دلارام:بعضی وقتا واقعیتا اونقدر تلخن که دلت یه شیرینی میخواد!
رهام:اون شیرینی منم؟
دلارام:نه!تو تلخ ترین واقعیت زندگیمی.
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    -یادمه خواهرم می‌گفت اونایی که درد و دل نمی‌کنن خیلی قوی‌ان! اما نمی‌دونست که این آدم‌ها از باطن ضعیفن؛ از تو قلبشون!
     
    آخرین ویرایش:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    -همیشه بابام می‌گفت فرشته‌ها خیلی پاکن! خیلی خوبن! مثل تو... من خیلی گـ ـناه کردم و به قول بابام فرشته ام؛ الآن یه گناهکارم یا فرشته؟
    +گـ ـناه که دلیل نیست... فرشته‌ها هم گـ ـناه می‌کنند
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    -میگن زندگی سخت تر از اونیه که زنده بمونی و زندگی کنی!
    +من نمی‌میرم؛ چون من خیلی وقته مرده‌ام. می‌تونم با این جامعه کنار بیام...جامعه‌ای که تظاهر میکنن گوسفند دریده شدن، درحالی‌که از گرگ ‌ها هم بی رحم ترن.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    -تا به حال فکر کردی چرا ما کسی رو نداریم که آروممون کنه؟
    +آره! چون اونایی که باید ما رو آروم کنن، دارن یکی دیگه رو آروم می‌کنن.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    -بعضی از اشتباهات باید تاوان سختی داشته باشند؛ وقتی من اشتباه کردم، عذاب وجدان شدید تاوان من بود نه چندین سال حبس...
     

    برنو

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/27
    ارسالی ها
    305
    امتیاز واکنش
    4,502
    امتیاز
    485
    محل سکونت
    شهرجهانی (یزد)
    _با من حرف بزن .
    _ نه !تو میخوای از زیر زبونم حرف بکشی .
    _ من هیچوقت کسی رو مجبور نمی کنم ‌.
    _ اونوقت میشه بپرسم راز موفقیتت تو کسب اینهمه اطلاعات از زیر و بم زندگی دیگران چیه ؟
    _ من فقط شنونده ی خوبی ام .
     

    dorsawaj

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/03/12
    ارسالی ها
    809
    امتیاز واکنش
    27,677
    امتیاز
    771
    محل سکونت
    شمال:)
    -ولی من عاشقش بودم،اونم می گفت عاشقمه.
    +عشق یه چیز مقدسه!خدا انسان رو طوری آفریده که عاشق بشه،زندگی کنه،زندگی بسازه؛ولی الان همه گند زدن به اسم عشق.
    -یعنی عشق ما الکی بود؟
    +عشق یعنی از خودت بگذری تا طرفت تو آسایش باشه،نه اینکه کاری کنی آسایش طرف مختل بشه...کاری که اون با تو کرد،مختل کردن آسایشت بود.ولی آخرش هر تصمیمی داری من پشتتم.
     

    Negin.k

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/05
    ارسالی ها
    3,432
    امتیاز واکنش
    23,507
    امتیاز
    746
    سن
    21
    + گریه می‌کنی نگین؟ گریه هات دنیام رو به آتیش می‌کشه!
    - من فقط حالم بده، دلم تنگه.
    + برای چی؟
    - شاید باورت نشه، ولی برای چیزای کوچیک! برای خوردن یه لیوان نسکافه داغ، برای گوش دادن دعای عهد اول صبحم، برای کل کل کردن تو اینستا...
    + منم دلم برای صدات تنگ شده بود، واسم حرف می‌زنی؟
     

    Alastor

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/07
    ارسالی ها
    2,669
    امتیاز واکنش
    15,422
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    یوکوهاما یا هازبین هتل،فرقی نمیکنه:|
    ماهتیسا سیگارش را در جاسیگاری خاموش کرد:میدونی بزرگترین دشمنت کیه؟
    هورسان:کی؟
    به هورسان خیره شد:خودت.

    به لیوان خش دار و عرق کرده از سرما خیره شد و محتویاتش را سرکشید.
    هورسان:دنبال چی میگردی که انقد نگرانشی؟
    ماهتیسا بغضش را فروخورد:خودم.
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا