-انقدر احمق نیستم دوباره بهت اعتماد کنم.
دانیال:-ولی من دوست دارم.
-ولی تو انقدر نحسی که من واسه دیدنت باید کفاره بدم.
دانیال:-چرا؟
-چون یه احمق خــ ـیانـت کاری
سعید:-به نظرم اسم امید واست نحسه.
-چرا؟
سعید:-چون هر وقت با یه امید آشنا شدی بدبختت کرد.
-این بخاطر نحسی اسم امید واسه من نیست،بخاطر بی شعور بودن امید های دور و برمه.البته اونی که تو اون سایت باهاش دعوام شد رو فاکتور بگیر،من احمقیت کردم و سعی کردم عقایدم رو بزور بهش تحمیل کنم وقتی اون قبولش نداره.
-اون یه دیوونه ی خشگله.
-اون یه شیطون و احمق به تمام معناست.
-اون یه پیر پسر بیست سالس.
شیرین:-حالت خوبه رفیق؟داری درباره کی میگی؟
-خوبم.درباره آرشام.
شیرین:-هی مگه دیوونه شدی؟
-نه من فقط عاشق شدم.
حسام:-خیلی احمقی نگین،خیلی.وایسادی همونجا گذاشتی هر چی دلش میخواد بهت بگه؟توام چند تا بارش میکردی.
-نمیتونم.
سعید:-چرا؟
-چون عاشقشم(نشستم رو زمین)واسه همین میگن دخترایی که عاشقتونه رو اذیت نکنین،ما انقدر حساسیم که حتی نمیتونیم جواب بد رفتاریاتونو بدیم.فقط میتونیم بغض کنیم و با یه لیوان سکوت حرفامونو سر بکشیم.
_هانا:گریه کردن هیچی از آدم کم نمیکنه آقا رضا.فقط باید حواسمون باشه اونقدر گریه نکنیم که کل زندگیمون رو سیل ببره!
+رضا:حرفت متین.ولی این قصه ی من و امثال من نیست دختر جون!
از قدیم وندیم گفتن مرد گریه نمیکنه.منم درسته بچه امروزم ولی عجیب به گپ و گفت قدیمیا ارادت دارم.مرد گریه نمی کنه.بجاش همه چی رو تلنبار میکنه تو دلش واین دل لامذهبش هی بیشتر تیر میکشه!بجاش یه خط به چین و چروکای صورتش اضافه میکنه.آخر آخرشم میشه یه کام خیلی عمیق از سیگارش.تا غم و غصه اش دود شه بره هوا!
_هانا:آقا رضا بنداز دور اینهمه تصور آزاردهنده ای که داری رو.رد شو از اینهمه سدی که واسه خودت ساختی.گاهی لازمه مرد هم گریه کنه.اگه مردی که غصه داره گریه نکنه,همین میشه براش یه گره روحی.مردی هم که گرهی تو روح و زندگیش به وجود بیاد,دیگه نمیتونه تو لحظات سخت از خودش واکنش درست نشون بده!