- عضویت
- 2017/01/29
- ارسالی ها
- 1,332
- امتیاز واکنش
- 15,156
- امتیاز
- 706
پس از “طلا و مس”، “حوض نقاشی” و “فرشته ها با هم می آیند”، این چهارمین فیلمنامه بلندیست که حامد محمدی به رشته تحریر در آورده است. کسی که با توجه به دو فیلم اول، داستانهایی می نویسد، منسجم و در چارچوب فرمیک صحیح و عموماً بدور از کلیشه ها. پس از تماشای فیلم باورتان نخواهد شد که اکسیدان را همان حامد محمدی نوشته و کارگردانی کرده است.
بهترین صفت : تابوشکن، اما نه با روش صحیح
فیلم از همان ابتدای کار جسارت را در دستور کار خود قرار می دهد؛ کادرها و صداهایی که براحتی می توان آنها را اروتیک خواند، در سکانس اول و سکانس خرید خانه دیده و شنیده می شوند. همچنین حادثه ی محرک نیز بحثی را برای مخاطبان باز می کند که کمتر به آن پرداخته شده و از نظر اجتماعی موضوعی حساس نیز می باشد. از این نظر، فیلمنامه معرفی را محکم و شجاعانه بیان کرده و فیلم را وارد پرده دوم می کند. در طول روایت نیز لغاتی که تابوهای جامعه هستند بدون هیچ ابایی (شاید برای اولین بار) بیان شده و چیزهایی را به بیننده نشان می دهد که آنها را روی پرده سینما ندیده بوده است. جرئت به تصویر کشیدن همجنسگرایی (حتی به شوخی) و روابط نامشروع (هرچند به ظاهر شرعی شده) در فضایی مانند فضای سینمای ملی را هرکسی ندارد. از این حیث، محمدی گام نسبتاً بزرگی را در جهت باز کردن ذهن مخاطبانش برداشته که تقریباً قابل تقدیر است.
کلیشه پشت کلیشه
اکسیدان از دو جبهه ضربه می خورد؛ یکی کلیشه و دیگری رد شدن از مرز کمدی. فریم اول تا آخر فیلم پراست از مفهوم تکرارشدگی. هیچ کدام از شخصیت ها چیز جدید یا حتی متفاوتی برای ارائه ندارند. اصلان (شخصیت اصلی) تماماً ویژگی هایی را دارد که جواد عزتی در فیلمهایی چون طلا و مس، فرشته ها با هم می آیند، در مدت معلوم و سریال دردسرهای عظیم داراست؛ نقشی که کم کم باید آنرا «تیپِ جواد عزتی» بنامیم. بهمن که نقشش را امیر جعفری بازی می کند، یک دلال است که به تمامی افراد (خصوصاً زنان) و اشیاء اطرافش بعنوان کالا نگاه می کند. کشیش کلیسا نیز با تحمل بالا و چشم پوشی از خطاهای اصلان و بهمن، یادآور کاراکتر پدربزرگهای سریالهای تلویزیون است که همیشه پندهای اخلاقی می دهند و می خواهند بچه ها و نوه ها را به راه راست هدایت کنند. شهره خانم نیز زنی میان سال و تنهاست که امیدش به ازدواج را از دست داده ولی اصلان را بخاطر خوب بودن (بیش از حد)ش دوست دارد. مدیر اصلان هم که شقایق دهقان نقشش را ایفا می کند هیچ تأثیری در فیلم ندارد. نگار اما که حرکت دهنده ی داستان است، خود را عاشق اصلان معرفی می کند، اما در نهایت، خارج ماندن را به عشقش (که هرگز رنگ و بوی حقیقی به خود نمی گیرد) ترجیح می دهد. اگر نگاهی کلی به زنهای فیلم داشته باشیم، تمامی اثرگذاریشان به ازدواج خلاصه می شود و این نگاه بدوی از نقش زن در جامعه، بیشتر به دوران فیلمفارسی بازمی گردد و کارکردی در سینمای عصر حاضر ندارد؛ همچنین شخصیت پردازی ضعیف پرسوناژ فیلم که در قسمت زن، بسیار پررنگ تر است، باعث می شود تا آسیب شناسی های اجتماعی آنقدرها هم به نظر بیننده مهم نیاید. متوسل شدن به سفارت انگلیس برای دریافت ویزا و درخواست آنها برای جاسوسی یکی از احمقانه ترین اتفاقات فیلم است؛ انگار فیلمساز هم می خواسته اندیشه اش راجع به بریتانیا را گفته باشد و هم برای پرداختن به راه حل بعدی (که همجنسگرایی باشد)، مسیری را باز کرده باشد؛ اما آنچه محمدی به آن توجه نداشته، بی ربط بودن این موضوع به کلیت فیلم است که باعث شده هم در “نقشه”ی داستان خللی ایجاد شود و هم سخنش باورپذیری خود را از دست بدهد. حتی پرده سوم فیلم نیز همان چیزیست که در اکثر سریالهای تلویزیونی دیده ایم؛ اتمام همه چیز با دو ازدواج محتمل که یک پایان (به ظاهر) خوش را رقم می زند. درکل داستان اکسیدان با بهره گیری از شخصیت های کلیشه ای و قرار دادن آنها در موقعیت های اشتباه، لحظات کمیک را رقم زده و از این حیث هیچگونه نوآوری ندارد.
انحراف از مسیر صحیح داستانگویی با عبور از مرز باریک کمدی و توهین
ژانر کمدی بخاطر ماهیتش با خط قرمزها (چه اقلیمی و چه اخلاقی و جهانی) ارتباط نزدیکی دارد؛ تا جایی که این خطوط گاهاً موضوع فیلمها، سریالها، نمایشها و استندآپ های مختلف قرار می گیرند. همین موضوع کار را برای کمدی سازان دشوار می کند. وارد کردن اعتقاد دینی در فیلم و شوخی با اصول و سنتهای آن شاید آخرین کاری باشد که یک فیلمساز (خصوصاً در ایران) می خواهد انجام دهد. اما حامد محمدی با انتخاب مسیحیت، حساسیت یک اقلیت را نسبت به فیلم خود بالا می برد. او در فیلم نه تنها تقدیس فضای کلیسا را زیرپا می گذارد، بلکه با دخول در مراسم مذهبی مانند اعتراف، غسل تعمید و خاکسپاری و همچنین سوال درباره پاک یا نجـ*ـس بودنِ ساندویچ آنان! از خط قرمزی اخلاقی عبور می کند. با اینکه این شوخی ها لحظاتی کمیک را بوجود آورده و به استراحت ریتم داستان نیز کمک می کنند، اما اصل احترام را نقض کرده و جنبه ای توهین آمیز به خود می گیرد. علی رغم اینکه فیلمساز جاهایی با روحانی مسلمان نیز شوخی می کند، اما زمان پرداخت به هردو طرف به یک میزان نبوده و اسلام در گوشه های کوچکی از رفتار شخصی روحانیِ آن به داستان کشیده می شود. همین واقعیت باعث می شود تا محمدی، که در معضلات اجتماعی فیلمش هیچ گونه موضع گیری خاصی انجام نداده، در این مسائل، جبهه گیر به نظر آید. باید از خود سوال کنیم که آیا یک فیلمساز ارمنی، کلیمی، زردشتی یا مسلمان اجازه دارد به همین اندازه یا حتی کمتر با اسلام و مراسمش شوخی کند؟ آیا این حرکت از سوی محمدی نوعی سوء استفاده از یک اقلیت مذهبی به حساب نمی آید؟ این رفتار فیلمساز در جامعه ای که مردم آن با عقاید خاص خود در آرامش زندگی می کنند، زیبنده نیست.