- عضویت
- 2015/11/08
- ارسالی ها
- 22,523
- امتیاز واکنش
- 65,135
- امتیاز
- 1,290
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
سجده برای او کافی نیست... فرشتهها لایق مرگاند
یاسین رئوفی
انسانهای ضعیف همیشه به دلایلی برای بسیاری از اقشار جامعه احترام قائلاند. نیاز مالی، حفظ موقعیت و… باعث و بانی آن است. اما بعضی اوقات هم ترس وارد ماجرا میشود و فلسفهی دیگری از احترام گذاشتن را به ما میآموزد: «آدمها برای زنده ماندن هم احترام میگذراند.» شاید خندهدار به نظر برسد اما حقیقت همیشه هم خیلی زود نمایان نمیشود، کافی است یک بار از عامل زنده ماندنتان (ترس) چشمپوشی کنید و به عامل کشته شدنتان احترام نگذارید، آن وقت است که آخرین درس زندگیتان را ازکسی مثل جیمز وایتی بالجر که شما را به قتل رسانده فرا خواهید گرفت: «هیچوقت به یک آدمکش بی احترامی نکن.»
فساد معمولاً در همهجا وجود دارد، بهخصوص در سازمانهایی که مدعی اجرای سفتوسخت قوانین هستند. در فیلم عشای ربانی سیاه قرار است با تعدادی از بزرگترین و بیسابقهترین عوامل فساد آشنا شویم. پلیس فدرال FBI (منبع فساد)، کارکنان آنجا (اهرم فساد) و جیمز بالجر(معنی فساد) همگی دور هم جمع شدهاند تا به کمک یکدیگر تاریخی را رقم بزنند که بعدها با نوشتن کتاب و ساخت فیلم در مورد آنها جاودانه شوند. قطعاً این موضوع میتواند برای بسیاری از کارگردانها جذاب و وسوسهانگیز باشد، تا حدی که سرانجام اسکات کوپرِ ۴۵ ساله این سوژه را در هوا میزند و شانساش را امتحان میکند. اقیانوسی از پروندههای مختلف در مورد جنایتها و داستانهایی از بالجر موجود است که در فیلم عشای ربانی سیاه به یکی از تاریکترین و مهمترین آنها یعنی ارتباطاش با افبیآی پرداخته شده است.
عشای ربانی سیاه فیلمی جنایی-درام است که داستان تبهکاری ایرلندی به نام جیمز بالجر (با بازی جانی دپ) ملقب به وایتی بالجر را بر اساس کتابی به همین نام در دههی ۷۰ و ۸۰ میلادی در جنوب شهر بوستون تعریف میکند. در پی فعالیتهای گروه مافیایی ایتالیایی که در بوستون تهدیدی برای افبیآی و همچنین وایتی بالجر محسوب میشوند، مأمور فدرال جان کانلی (با بازی جوئل ادگارتون) تصمیم میگیرد برای گیر انداختن آنها و البته ترفیع درجهی خود بالجر را که از دوران کودکی میشناسدش ترغیب به همکاری کند و درعوضِ کمک، او میتواند کارهای خلافاش را با خاطری آسوده انجام دهد و تا جایی که امکان دارد افبیآی از جنایتهایش چشمپوشی کند اما بالجر که فرصت خوبی به دست آورده تصمیم میگیرد با سوءاستفاده از موقعیتاش مخوفترین باند جنایتکار را در سراسر بوستون تشکیل دهد.
داستان فیلم توسط همدستان وایتی بالجر در بازداشتگاه پس ازدستگیری آنها در فلشبکهای متعدد روایت میشود در همان ابتدای فیلم کارگردان با گرفتن نمای نقطهنظر از کوین ویکس (با بازی جسی پلمونز) یکی از افراد قابل اعتماد بالجر که در اتاق بازپرس نشسته و قرار است اعتراف کند، خشم و نفرت و شاید هم حس انتقام او را بهخوبی نشان میدهد. در فیلمی که با چنین موقعیتی شروع شود و چهرهی ویکس را فقط به خاطر یادآوری اتفاقهای گذشته چنین سرشار از نفرت به نمایش بگذارد، میتوان بهراحتی حدس زد که در ادامه بیرحمانهترین واقعههای ممکن در انتظار بیننده است.
خوشبختانه عشای ربانی سیاه در مضمون جدی و خشن بودنْ فیلمی کاملاً عالی از آب درآمده و شاید به همین دلیل بوده که بسیاری آن را ورژنی از فیلم رفقای خوب مینامند. اما به هرحال این مقایسهها در نهایت به مشترک بودن بعضی از سکانسهای قتل ختم میشود که تا حدودی منطقی به نظر میرسد. اما این شخصیت درهمتنیده و منحصربهفرد بالجر است که باعث شده عشای ربانی سیاه فیلمی شایسته و قابل احترام باشد.
اسکات کوپر، کارگردان قابلی که پیش از عشای ربانی سیاه با فیلمهای موفقی چون دل دیوانه مورد توجه منتقدان قرار گرفت دربارهی فیلماش میگوید که هیچوقت نمیخواسته مطلقاً روی شخصیت بالجر تمرکز داشته باشد و بیشتر خواستار این بوده که قربانیان او را در اولویت داستان قرار دهد. اما با همهی این حرفها، جانی دپ آنچنان معرکه و بینقص نقشاش را ایفا میکند که مطمئن باشید دیگر نمیشود به قربانیاناش توجه داشت و آنها چه قبل از به قتل رسیدن و چه بعد از به قتل رسیدن پوسیده باقی میمانند.
دپ با تحقیقاتی در مورد زندگی بالجر و خواندن پروندههایش سعی داشت تا هرچه بیشتر نقشاش را به او نزدیک کند، او همچنین خواستار ملاقاتی خصوصی با بالجر شد که امکانپذیر نبود اما درعوض از وکیل او در مورد یک سری از ویژگیهای شخصیتی بالجر راهنمایی گرفت که حاصل آن همین جانور درنده و خشمگینی هست که در فیلم مشاهده میکنید.
بالجر در عشای ربانی سیاه خوشبختانه شخصیتی کاملاً باورپذیر از آب درآمده. او چنان خبیث و تهدیدآمیز به تصویر کشیده شده که گویی هر لحظه ممکن است مغز یک نفر را با گلوله متلاشی کند. بالجر به گرگی وحشی میماند که فقط توسط خانوادهاش میتواند اهلی شود، مهمترین دغدغههای او در زندگی علاوه بر سربهنیست کردنِ بقیه به منظور به دست گرفتن اوضاع، زن و بچهاش هستند. ما فقط وجه منفی بالجر را نمیبینم. او همانطور که دفتر زندگی افراد را میبندد به پسرش درس زندگی میدهد و همسرش را صمیمانه دوست میدارد. اما بهواسطهی رنجهای زیادی که در آینده متحمل میشود بیش از همیشه خوی حیوانی خود را نمایان میسازد. او تشنهی احترام است، هیچ بخششی در کارش نیست و جزای کوچکترین بی احترامی به او مرگ است. این را میشود از جنازههای شناور در رودخانهی «نپونست» که گورستان اختصاصی بالجر است پرسید. دوستی با او دو معنی میتواند داشته باشد، یا برایش قابل اعتماد هستی یا قرار است بهزودی بمیری. اینها دلایل قانعکنندهای برای قرار گرفتن در لیست خطرناکترین تبهکارها پس از اسامه بن لادن است! تناقض جالبی هم در اعتقادات او وجود دارد، او بهشدت از آدمفروشی متنفر است اما برای نفع خودش حاضر است شخصاً این کار را انجام دهد. باطن او حد واسط یک گرگ و روباه است، خونخوار و مکار.
کارگردان بهخوبی توانسته فلسفهی ارتباط او را با کسی که از دوران کودکی او را میشناخته نشان دهد. جان کانلی، مأمور افبیآی که به بهانهی گیر انداختن یک باند خلافکار برای ترفیع درجهاش حاضر است تعهد کاری خود را پایمال کند و این اثر جاذبهی عشای ربانی سیاه است، هر شخصی که در کثافتکاریهای وایتی بالجر نقشی داشته باشد باعث بزرگتر شدن این توده میشود. کانلی و بالجر در ظاهر از دید اجتماع ضد یکدیگر هستند اما در حقیقتِ عمل آنها بهترین همکار برای یکدیگر محسوب میشوند. جوئل ادگارتون گزینهی نسبتاً خوبی برای این نقش است، او بهتازگی با ساخت اولین فیلماش که در ژانر درام-تریلر بود (هدیه / The Gift) مورد تحسین قرار گرفت. ادگارتون با بهکارگیری از چهره و لهجهاش توانسته نقش یک پلیس فاسد و بهشدت جاهطلب را تا حد قابل قبولی ایفا کند، هرچند بازی او در بعضی از سکانسها که نیاز بود حالتی مغرورانه و خودخواه به خود بگیرد کمی اغراقآمیز از آب درآمده.
یکی ازمشکلات بزرگ فیلم ضعف در شخصیتپردازی ویلیام بالجر (برادر جیمز) است. او در بیشتر سکانسها حضور ندارد و اگر هم در سکانسی باشد، آنچنان مفید و تأثیرگذار نیست. رابـ ـطهی این دو برادر با یکدیگر بهخوبی نشان داده نشده و بازی کردن فرد توانایی چون بندیکت کامبربچ در این نقشِ کوتاه کمی عجیب و غیرحرفهای به نظر میرسد.
عشای ربانی سیاه شاید در نیمهی اول کمی خستهکننده به نظر برسد ولی در نیمهی دوم با اینکه در ریتم فیلم تغییر محسوسی ایجاد نمیشود، زیباییِ بازی جانی دپ به نقطهی اوج خود میرسد. سکانس خوردن شام در خانهی کانلی فراموشنشدنی است (میشود گفت که این سکانس تلمیحی هوشمندانه دارد به «شام آخر» عیسی مسیح در شب دستگیریاش توسط سربازان رومی، مسیح این شام را به همراه یاران برگزیدهاش«حواریون» خورد و درجریان بود که یکیشان او را لو خواهد داد). بالجر سؤالی دوستانه از همکار کانلی در مورد طرز درست کردن استیک میپرسد اما شرایط آنطوری که همه فکر میکنند پیش نمیرود و ناگهان فضایی سنگین حکمفرما میشود که نفس بیننده را در سـ*ـینه حبس میکند. دپ با طنینی آرام و لحنی محکم و البته با گریمی سنگین که بهسختی میشود او را شناخت یکی از بهترین بازیهایش را ارائه داده و موفق به کسب جایزهی بهترین بازیگر از سوی جشنوارهی بینالمللی پالم اسپرینگز شده است، هرچند که مورد کملطفی بسیار آکادمی اسکار قرار گرفت.
کوپر در به تصویر کشیدن بوستون در دههی ۷۰ و ۸۰ میلادی موفق شده است تا شهری آغشته به فساد و گـ ـناه که مهد بسیاری از جنایتکاران جهان بوده را نشان دهد. تدوین بینقص و فیلمبرداری خوب ماسانوبو تاکیاناگی که فیلمبردار افشاگری (Spotlight) نیز بوده و همچنین اسکات کوپر در مقام کارگردان که با بهکارگیری از نماهای نقطهنظر بینقص و لانگشاتهایی هوشمندانه از محیط باعث ایجاد تنش و انتقال حس قرار گرفتن در فضای تیره و جدی بوستون قدیم در بیننده شده است.
با تمام این تفاسیر متأسفانه فیلم هم از طرف منتقدان و هم در گیشه (فروش ۹۶ میلیون دلار با بودجه ۵۳ میلیون دلاری) مظلوم واقع شده. اما دیدن آن، هم برای طرفداران و هم برای کسانی که از جانی دپ بدشان میآید میتواند راضیکننده باشد. عشای ربانی سیاه به تنها چیزی که نیاز دارد «احترام» بیشتر است.[/BCOLOR]
نقد فیلم عشای ربانی سیاه BLACK MASS به کارگردانی اسکات کوپر
[/BCOLOR][BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
یاسین رئوفی
انسانهای ضعیف همیشه به دلایلی برای بسیاری از اقشار جامعه احترام قائلاند. نیاز مالی، حفظ موقعیت و… باعث و بانی آن است. اما بعضی اوقات هم ترس وارد ماجرا میشود و فلسفهی دیگری از احترام گذاشتن را به ما میآموزد: «آدمها برای زنده ماندن هم احترام میگذراند.» شاید خندهدار به نظر برسد اما حقیقت همیشه هم خیلی زود نمایان نمیشود، کافی است یک بار از عامل زنده ماندنتان (ترس) چشمپوشی کنید و به عامل کشته شدنتان احترام نگذارید، آن وقت است که آخرین درس زندگیتان را ازکسی مثل جیمز وایتی بالجر که شما را به قتل رسانده فرا خواهید گرفت: «هیچوقت به یک آدمکش بی احترامی نکن.»
فساد معمولاً در همهجا وجود دارد، بهخصوص در سازمانهایی که مدعی اجرای سفتوسخت قوانین هستند. در فیلم عشای ربانی سیاه قرار است با تعدادی از بزرگترین و بیسابقهترین عوامل فساد آشنا شویم. پلیس فدرال FBI (منبع فساد)، کارکنان آنجا (اهرم فساد) و جیمز بالجر(معنی فساد) همگی دور هم جمع شدهاند تا به کمک یکدیگر تاریخی را رقم بزنند که بعدها با نوشتن کتاب و ساخت فیلم در مورد آنها جاودانه شوند. قطعاً این موضوع میتواند برای بسیاری از کارگردانها جذاب و وسوسهانگیز باشد، تا حدی که سرانجام اسکات کوپرِ ۴۵ ساله این سوژه را در هوا میزند و شانساش را امتحان میکند. اقیانوسی از پروندههای مختلف در مورد جنایتها و داستانهایی از بالجر موجود است که در فیلم عشای ربانی سیاه به یکی از تاریکترین و مهمترین آنها یعنی ارتباطاش با افبیآی پرداخته شده است.
عشای ربانی سیاه فیلمی جنایی-درام است که داستان تبهکاری ایرلندی به نام جیمز بالجر (با بازی جانی دپ) ملقب به وایتی بالجر را بر اساس کتابی به همین نام در دههی ۷۰ و ۸۰ میلادی در جنوب شهر بوستون تعریف میکند. در پی فعالیتهای گروه مافیایی ایتالیایی که در بوستون تهدیدی برای افبیآی و همچنین وایتی بالجر محسوب میشوند، مأمور فدرال جان کانلی (با بازی جوئل ادگارتون) تصمیم میگیرد برای گیر انداختن آنها و البته ترفیع درجهی خود بالجر را که از دوران کودکی میشناسدش ترغیب به همکاری کند و درعوضِ کمک، او میتواند کارهای خلافاش را با خاطری آسوده انجام دهد و تا جایی که امکان دارد افبیآی از جنایتهایش چشمپوشی کند اما بالجر که فرصت خوبی به دست آورده تصمیم میگیرد با سوءاستفاده از موقعیتاش مخوفترین باند جنایتکار را در سراسر بوستون تشکیل دهد.
داستان فیلم توسط همدستان وایتی بالجر در بازداشتگاه پس ازدستگیری آنها در فلشبکهای متعدد روایت میشود در همان ابتدای فیلم کارگردان با گرفتن نمای نقطهنظر از کوین ویکس (با بازی جسی پلمونز) یکی از افراد قابل اعتماد بالجر که در اتاق بازپرس نشسته و قرار است اعتراف کند، خشم و نفرت و شاید هم حس انتقام او را بهخوبی نشان میدهد. در فیلمی که با چنین موقعیتی شروع شود و چهرهی ویکس را فقط به خاطر یادآوری اتفاقهای گذشته چنین سرشار از نفرت به نمایش بگذارد، میتوان بهراحتی حدس زد که در ادامه بیرحمانهترین واقعههای ممکن در انتظار بیننده است.
خوشبختانه عشای ربانی سیاه در مضمون جدی و خشن بودنْ فیلمی کاملاً عالی از آب درآمده و شاید به همین دلیل بوده که بسیاری آن را ورژنی از فیلم رفقای خوب مینامند. اما به هرحال این مقایسهها در نهایت به مشترک بودن بعضی از سکانسهای قتل ختم میشود که تا حدودی منطقی به نظر میرسد. اما این شخصیت درهمتنیده و منحصربهفرد بالجر است که باعث شده عشای ربانی سیاه فیلمی شایسته و قابل احترام باشد.
اسکات کوپر، کارگردان قابلی که پیش از عشای ربانی سیاه با فیلمهای موفقی چون دل دیوانه مورد توجه منتقدان قرار گرفت دربارهی فیلماش میگوید که هیچوقت نمیخواسته مطلقاً روی شخصیت بالجر تمرکز داشته باشد و بیشتر خواستار این بوده که قربانیان او را در اولویت داستان قرار دهد. اما با همهی این حرفها، جانی دپ آنچنان معرکه و بینقص نقشاش را ایفا میکند که مطمئن باشید دیگر نمیشود به قربانیاناش توجه داشت و آنها چه قبل از به قتل رسیدن و چه بعد از به قتل رسیدن پوسیده باقی میمانند.
دپ با تحقیقاتی در مورد زندگی بالجر و خواندن پروندههایش سعی داشت تا هرچه بیشتر نقشاش را به او نزدیک کند، او همچنین خواستار ملاقاتی خصوصی با بالجر شد که امکانپذیر نبود اما درعوض از وکیل او در مورد یک سری از ویژگیهای شخصیتی بالجر راهنمایی گرفت که حاصل آن همین جانور درنده و خشمگینی هست که در فیلم مشاهده میکنید.
بالجر در عشای ربانی سیاه خوشبختانه شخصیتی کاملاً باورپذیر از آب درآمده. او چنان خبیث و تهدیدآمیز به تصویر کشیده شده که گویی هر لحظه ممکن است مغز یک نفر را با گلوله متلاشی کند. بالجر به گرگی وحشی میماند که فقط توسط خانوادهاش میتواند اهلی شود، مهمترین دغدغههای او در زندگی علاوه بر سربهنیست کردنِ بقیه به منظور به دست گرفتن اوضاع، زن و بچهاش هستند. ما فقط وجه منفی بالجر را نمیبینم. او همانطور که دفتر زندگی افراد را میبندد به پسرش درس زندگی میدهد و همسرش را صمیمانه دوست میدارد. اما بهواسطهی رنجهای زیادی که در آینده متحمل میشود بیش از همیشه خوی حیوانی خود را نمایان میسازد. او تشنهی احترام است، هیچ بخششی در کارش نیست و جزای کوچکترین بی احترامی به او مرگ است. این را میشود از جنازههای شناور در رودخانهی «نپونست» که گورستان اختصاصی بالجر است پرسید. دوستی با او دو معنی میتواند داشته باشد، یا برایش قابل اعتماد هستی یا قرار است بهزودی بمیری. اینها دلایل قانعکنندهای برای قرار گرفتن در لیست خطرناکترین تبهکارها پس از اسامه بن لادن است! تناقض جالبی هم در اعتقادات او وجود دارد، او بهشدت از آدمفروشی متنفر است اما برای نفع خودش حاضر است شخصاً این کار را انجام دهد. باطن او حد واسط یک گرگ و روباه است، خونخوار و مکار.
کارگردان بهخوبی توانسته فلسفهی ارتباط او را با کسی که از دوران کودکی او را میشناخته نشان دهد. جان کانلی، مأمور افبیآی که به بهانهی گیر انداختن یک باند خلافکار برای ترفیع درجهاش حاضر است تعهد کاری خود را پایمال کند و این اثر جاذبهی عشای ربانی سیاه است، هر شخصی که در کثافتکاریهای وایتی بالجر نقشی داشته باشد باعث بزرگتر شدن این توده میشود. کانلی و بالجر در ظاهر از دید اجتماع ضد یکدیگر هستند اما در حقیقتِ عمل آنها بهترین همکار برای یکدیگر محسوب میشوند. جوئل ادگارتون گزینهی نسبتاً خوبی برای این نقش است، او بهتازگی با ساخت اولین فیلماش که در ژانر درام-تریلر بود (هدیه / The Gift) مورد تحسین قرار گرفت. ادگارتون با بهکارگیری از چهره و لهجهاش توانسته نقش یک پلیس فاسد و بهشدت جاهطلب را تا حد قابل قبولی ایفا کند، هرچند بازی او در بعضی از سکانسها که نیاز بود حالتی مغرورانه و خودخواه به خود بگیرد کمی اغراقآمیز از آب درآمده.
یکی ازمشکلات بزرگ فیلم ضعف در شخصیتپردازی ویلیام بالجر (برادر جیمز) است. او در بیشتر سکانسها حضور ندارد و اگر هم در سکانسی باشد، آنچنان مفید و تأثیرگذار نیست. رابـ ـطهی این دو برادر با یکدیگر بهخوبی نشان داده نشده و بازی کردن فرد توانایی چون بندیکت کامبربچ در این نقشِ کوتاه کمی عجیب و غیرحرفهای به نظر میرسد.
عشای ربانی سیاه شاید در نیمهی اول کمی خستهکننده به نظر برسد ولی در نیمهی دوم با اینکه در ریتم فیلم تغییر محسوسی ایجاد نمیشود، زیباییِ بازی جانی دپ به نقطهی اوج خود میرسد. سکانس خوردن شام در خانهی کانلی فراموشنشدنی است (میشود گفت که این سکانس تلمیحی هوشمندانه دارد به «شام آخر» عیسی مسیح در شب دستگیریاش توسط سربازان رومی، مسیح این شام را به همراه یاران برگزیدهاش«حواریون» خورد و درجریان بود که یکیشان او را لو خواهد داد). بالجر سؤالی دوستانه از همکار کانلی در مورد طرز درست کردن استیک میپرسد اما شرایط آنطوری که همه فکر میکنند پیش نمیرود و ناگهان فضایی سنگین حکمفرما میشود که نفس بیننده را در سـ*ـینه حبس میکند. دپ با طنینی آرام و لحنی محکم و البته با گریمی سنگین که بهسختی میشود او را شناخت یکی از بهترین بازیهایش را ارائه داده و موفق به کسب جایزهی بهترین بازیگر از سوی جشنوارهی بینالمللی پالم اسپرینگز شده است، هرچند که مورد کملطفی بسیار آکادمی اسکار قرار گرفت.
کوپر در به تصویر کشیدن بوستون در دههی ۷۰ و ۸۰ میلادی موفق شده است تا شهری آغشته به فساد و گـ ـناه که مهد بسیاری از جنایتکاران جهان بوده را نشان دهد. تدوین بینقص و فیلمبرداری خوب ماسانوبو تاکیاناگی که فیلمبردار افشاگری (Spotlight) نیز بوده و همچنین اسکات کوپر در مقام کارگردان که با بهکارگیری از نماهای نقطهنظر بینقص و لانگشاتهایی هوشمندانه از محیط باعث ایجاد تنش و انتقال حس قرار گرفتن در فضای تیره و جدی بوستون قدیم در بیننده شده است.
با تمام این تفاسیر متأسفانه فیلم هم از طرف منتقدان و هم در گیشه (فروش ۹۶ میلیون دلار با بودجه ۵۳ میلیون دلاری) مظلوم واقع شده. اما دیدن آن، هم برای طرفداران و هم برای کسانی که از جانی دپ بدشان میآید میتواند راضیکننده باشد. عشای ربانی سیاه به تنها چیزی که نیاز دارد «احترام» بیشتر است.