مصاحبه و گفتگو مصاحبه آی‌فیلم با محمدحسین لطیفی، کارگردان فیلم سینمایی «روز سوم»

  • شروع کننده موضوع Behtina
  • بازدیدها 170
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

Behtina

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/11/08
ارسالی ها
22,523
امتیاز واکنش
65,135
امتیاز
1,290
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
125113.jpg
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
خب «روز سوم» رو با هم دیدیم. در خدمت جناب آقای محمدحسین لطیفی، کارگردان فیلم سینمایی «روز سوم» هستیم. سلام عرض میکنم جناب آقای لطیفی، بسیار خوشحالیم که در خدمتتون هستیم.
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
لطیفی: منم سلام عرض می‌کنم خدمت شما و بیننده‌های خوب‌تون، چه در ایران و چه خارج از کشور. منم خیلی خوشحالم که این فیلم امروز بعد از سالها دیده شده و امیدوارم که مردم دوست داشته باشن.
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
فیلم در سال... سال ۱۳۸۵ ساخته شده، ده سال پیش. البته هنوز از تازگی و لطف خاصی برخوردار هست و من واقعاً از تماشای فیلم لـ*ـذت بردم. اگر اجازه بفرمایید من با تلقی نمادینی که از حضور دختر جوان در فیلم داشتم با شما صحبت رو شروع بکنیم. به نظر من دختر جوان نمادی از وطن یا مام وطن، یا ناموس یا تمامیت ارضی یا آرامشی است که در کشور ما به مخاطره افتاده و رزمنده‌های جوانی رو می‌بینیم که به جهت نجات این دختر تمام تلاششون رو بکار می‌گیرن و در واقع میشه گفت قیمت بسیار گزافی رو هم می‌پردازن، اکثر اونها ... اکثر قریب به اتفاقشون به شهادت می‌رسن.
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
و افسر عراقی، فواد هم که نماینده افسران عراقی و سربازان عراقی است اتفاقاً دقیقاً به دنبال همین دختر است و می‌خواد ممانعت بکنه از فرار دختر و به جای امن رسیدن این دختر و در جهت تصاحب دختر تلاش میکنه. جالب اینجاست که دختر زخمی هم هست، یعنی پای دختر کاملاً زخمی است و میلنگه و نمیتونه روی پا بایسته. همه اینها باعث میشه که این ارزش نمادین به ذهن خطور بکنه، نظرتون رو در این مورد بفرمایید.
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
لطیفی: واقعیتش اینه که بله ... فواد نماینده یک سری بعثیونی است که حالا میشه گفت ... سرباز عراقی هم من نمی‌بینمش، خیلی از سربازای عراقی در اون زمان شاید علاقه‌ای به جنگ با ایران نداشتند، برای همین یکم جداش کردم، خیلی بعثی‌ترش کردم از مجموعه صدام چون اینطوری تو ذهن من بوده. علاوه بر اونچه که شما گفتید، یک چیزی رو من در این کار خیلی دوست داشتم و روش تاکید داشتم؛ عرب‌زبان بودن این دختر! چیزی که اونها، اون موقع خیلی داشتند روش مانور می‌دادن، و داشتن فاصله می‌انداختن بین یک برادر و خواهر عرب‌زبانِ من در ایران که در اصل ایرانی بودن و می‌خواستند روی این خیلی مانور بدهند. اتفاقا من خیلی تلاشم این بود که این مام وطنی رو که شما میگید به زبان عربی صحبت بکنه، به سیاقی عرب‌زبان ایرانی است، و ... تا آخرین لحظه هم می‌بینیم که خیلی از بیننده‌ها، خانم‌ها، با فیلم ارتباط برقرار کرده بودن به خاطر اون عشقی که فواد به سمیره داشت که معتقد بودن این خیلی عشق غریبی است و من میگفتم بله، صدام حسین همین عشق غریب رو به قول خودش به محمره داشت ولی محمره او رو نمیخواست. برای همین میگفتند چرا با گلوله زد وسط سـ*ـینه‌اش؟ میگفتم، حس من این بود که باید میزد و زد. عرب‌زبان‌ها و قومیت عربی که در ایران هست واقعاً مردانه در طول جنگ تلاش کرد که این تمامیت ارضی رو حفظ بکنه.
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
مجری:حالا با توجه به حضور محوری دختر در این فیلم، گاه من فکر می‌کردم اگر بخش‌هایی از فیلم از نقطه نظر دختر و از دیدگاه دختر احیاناً نقل میشد، فیلم چه شکلی پیدا میکرد؟ طبعاً با این نظر موافق نبودید، در فیلم ما در مسافتهای زیادی از دختر دور می‌شدیم و به وقایع می‌پرداختیم و برمی‌گشتیم. چرا بیشتر به دختر پرداخته نشده و از نقطه نظر دختر این قضیه نقل نمیشه؟
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
لطیفی: من فکر میکنم به لحاظ درام قضیه ما هر چقدر میخواستیم در سکون، چون این جایگاهی که اون داره جایی بود به اندازه یک متر و شصت سانت در عرض نهایتاً سی یا چهل سانت با یک حصیر و تشکیلات و این ماجراهایی که اون رو بتونه مخفی نگه داره. ولی از اون زیر خیلی از لحظات رو می‌دید، صداهایی رو می‌شنید، اتفاقاتی براش می‌افتاد، و در اصل همون صحبت شماست، در بحث نمادین و این چیزی که ما راجع بهش صحبت کردیم، زن و خاک هر دو یک نمادند، یعنی عموماً زن به عنوان زمین و خاک همیشه در فرهنگ ایرانی روش صحبت شده. اینجا بچه‌هایی بودند که به قول شما بایستی این خاک و این مام وطن رو حفظ می‌کردند. خودش در شرایطی بود که، شرایط خوبی نداشت. یعنی اون کشوری که ما داریم راجع بهش صحبت می‌کنیم، خرمشهری که ما داریم راجع بهش صحبت می‌کنیم، یه سری چکمه‌هایی که اگر دیدید تو اون پلان، اولین پلانی که فواد وارد میشه، با اون جکمش میاد روی فرش و برمیگرده به خاطر اون یادی که داره از اون حس، ولی میاد، مکث میکنه ولی میاد روی این زمین و این خاک. و ما حال این دخترک رو می‌بینیم به لحاظ حسی که داره به هم می‌ریزه.
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
مجری: با اون مقدمه‌ای که در مورد شخصیتی که برزو ارجمند بازی می‌کرد، با اون تعصب خاص بومی که داشت در شروع فیلم، و اون مساله چاقو و ... در صحنه شروع وقتی که می‌بینیم دختر از برادرش میخواد که ماشه رو بچکونه و او رو به قتل برسونه تا اینکه خدایی نکرده مصالحه نشه به دست عراقی‌ها، خیلی اون صحنه تعلیق زیادی داشت، بیننده فکر میکرد هر لحظه ممکنه با اون تعصب خاص ماشه رو بچکونه و اون خواهر رو به قتل برسونه. اما خوشبختانه این اتفاق نیافتاد و تمام ماجراهایی که در پیامد این قضیه شکل گرفت و ما با افت و خیزها و ماجراهای زیاد همراه شدیم. یکی از مسائل خیلی جالب در فیلم شما آقای لطیفی اینه که شما تاکید کردید که در یک فیلم داستانی، نمایشی و دراماتیک، واقعاً یکی از غرایز غالب بشری باید به عنوان محور اصلی یا مضمون عنوان بشه. این فیلم مضمونش از نظر من عشقه و شاید به طور دقیقتر قدرت عشق. وقتی یک فیلم در مورد مثلاً سیاست بخواد ساخته بشه یا در مورد تاریخ، یا جنگ و محور اصلی اون این وقایع باشه ما باید به سمت و سوی فیلم مستند بریم. اما در یک فیلم داستانی و دراماتیک و نمایشی، شما به زیبایی مضمون رو عشق و قدرت عشق قرار دادید. حتی می‌بینیم سرباز عراقی در جای جای فیلم .... جایی دختر میگه من دارم میرم، میگه بری من میزنمت، و نمیزنه! و یا در انتها جونشو فدای همون عشق میکنه. آدم خوبی نیست؛ در اون بازار بمب‌گذاری میکنه، زن و بچه‌های بی‌گـ ـناه رو به قتل می‌رسونه، اما معنای عشق رو می‌فهمه. در لایه‌های زیرین شما نشون میدید که همواره این بالقوه عشق وجود داره. در مورد این موضوع من دوست دارم شما قدری صحبت بکنید.
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
لطیفی: فکر می‌کنم یک قرن و اندی گذشته از تاریخ شروع فیلم‌های داستانی، از صامت تا فیلم‌های ناطق. تجربه نشون داده که در طول این سالها اگر حرفی مزین به عشق باشد، ماندگار است. و اگر غیر از این باشد، نه! عشق مادر به فرزند، عشق فرزند به مادر، عشق خواهر به برادر، عشق همسر، عشق ... اصلاً عشق! عشق انسان به خدا، البته باز ... بحث مجازی و حقیقی‌اش پیش میاد، یعنی جلوه‌هاش بایستی کمی عینی باشه تا ما بتونیم به اون قصه‌های عرفانی هم بپردازیم. بنابراین خطاست اگر من نه، هر کارگردان دیگری بیاد استناد اون لحظه رو ببینه. مثال می‌زنم؛ امروز اگر من کم‌تجربه باشم، به من میگن که ما می‌خواهیم عملیات فاو، که یکی از زیباترین و پرقدرت‌ترین عملیات ما به لحاظ شعور، درک، علم، یعنی التقاط همه اینهاست برای اینکه بشه ایرانیا از روی رود اروند حرکت کنند، برن اونطرف، کار خیلی سختیه و خاطراتش هم هست. ولی من بیام اون لحظات رو مستند کار بکنم مثل نبرد مسکو مثلا یکی از فیلمهایی که من دیدم بعد چند وقت .. میان میرن ...چه عظمتیه .. ارتش سرخ دنبال این فیلمه. ولی هیچ کس حاضر نیست بعد از دقیقه ۳۰ و ۴۰ نگاه بکنه فقط میخواد اون لحظات مستند رو ببینه.. اگر قرار ببینه ... دیگم یادمون نمیمونه هیچی .. یعنی همه چیز فراموش میشه بنابراین فکر میکنم نه این کار، هرکاری ، این قصه به اعتقاد من یه قصه جهانی است یعنی اگر من این قصه رو برم تو ویتنام بسازم تو جنگ ویتنام که یک برادری خواهرش رو مجبور میشه ... اینوببرم تو بوسنی کار بکنم ..ببینید آدمها مهم نیست ملیتها دیگه مهم نیست ... ایتو میشه الگوبرداری کرد .. اونجا هم ساخت ... اینجا هم ساخت .. اینجا هم ساخت ... سعی ما تو ایران باید این باشه که اگر فیلمهایی با مضمون دفاع مقدس بسازیم باید همذاپنداریش برای کسی در آلمان ، در فرانسه در زیمبابوه در نمیدونم سوریه .. هرجا .. بایستی درکش یکی باشه .. موضوع کاملا انسانیه برای همین میتونه کار خودش رو انجام بده ..
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
آی‌فیلم: کاملا درست میفرمایید واقعا جهان شمول میشه فیلم . هیچ محدودیت زمانی و مکانی نداره. در تمام ادوار و در تمام نقاط دنیا انسانها میتونن با این مضمون شناسایی بکنن...
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
لطیفی: من مثال برای شما بزنم من در اتفاقا در مسکو بودم این فیلم اکران شده بود و من وقتی فیلم تموم شد می دیدم که دستمال کاغذی دست همه است و دارن اشکاشون رو پاک میکنن و این احساسی که به یه آدمی که روس هست میتونه منتقل بشه..
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
آی‌فیلم: خیلی جالبه که در خلال فیلم با اینکه موضوع بسیار موضوع متراکم و سنگین و شرایط متزلزل جنگی رو تصویری میکنه از طنز غافل نبودین گفته میشه طنزمثل ابه مثل هواست حتی در شرایط دشوار زندگی اگر متوصل به طنز نشیم شاید اصلا عبور زمان برای ما غیر ممکن خواهد شد .. اون پسر آبادانی با اون عینک ریبن که شبها می خوابید یا اون مردی که یه نوزادی رو همراهش داشت و با اون خشونت ظاهری و دوستی پنهان البته با هم رزماش صحبت می کرد همه اینها لحظات زیبای و شیرینی رو به لحاظ طنز در فیلم ایجاد میکرد که حکایت از...
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
لطیفی : آقای دکتر شما خودتون احتمالا در زمان جنگ بین این بچه ها بودین ، من بودم .. در اوج لحظات من می دیدم که این بچه های رزمنده ما چقدر دلاشون خوشگله و چه شوخیهای نازی میکنن و چقدر این لحظات تلخ و سنگین رو می تونن ... یعنی میخوام بگم تو زندگی واقعی در زمان دفاع مقدس همین بود تو مناطق . بهخاطر همین من سعی کردم این اتفاق رو ببرم جلو . من خاطرم میاد حاج صادق آهنگران و غلام کویتی پور عزیز یه جایی من رو دیدن و هر دو معتقد بودن که بعد از مدتها یه فیلم دفاع مقدسی و جنگیه عین به عین دیدن یعنی همون بچه هان همون آدمان . انگار دوباره براشون ترسیم شده .. دیگه حاجی و سید و خیلی خشکو ، همه آدمها جدی نبودن به من اتفاقا گفتند گفتند مرسی یعنی تشکر بچه ها من رو دوباره به وجد آورد که ا پس من اشتباه نکردم ..
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
(قسمتهایی از فیلم)
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
آی‌فیلم: یه مطلبی که آقای لطیفی در برخی فیلمهای دفاع مقدس به چشم میخوره به خصوص در حیطه خرمشهر و در شروع جنگ اینه که ... البته من اینو بیشتر برای بینندهای خارجی میگم مثلا همین اکرانی که در مسکو فرمودید یه جورایی غیبت نیروهای مسلح و ارتش رو میشه احساس کرد این یه مطلب و مطلب دو این جونهای رزمنده ای که مبارزه می کنن. تاکتیک خیلی موثر و مسلطی در کارشون دیده نمیشه .. فکر نمی کنید قدری توضیحات بیشتری لازمه که توضیح داده بشه در فیلم به شکل غیر مستقیم ولو که چرا اونجا ارتش و نیروهای مسلح به شکل موثری حضور ندارن و ارتش عراق رو میبینیم با تانک و سرباز و به جان و مال مردم داره حمله می کنه .. اما این طرف یه مقداری به لحاظ ....
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
لطیفی: .... بله ... یه تیکه ای من ... چون همین که گفتین خیلی متراکم بود خیلی ... ما چهار تا قصه داشتیم ... این چهار تا قصه در زمانی حدود نود و چهار پنج دقیقه باید اتفاق بیفتده و همه قصه ها به سرانجام میرسید .... یک لحظه فقط من تونستم یه ریزه بهش اشاره کنم ... اون لحظه ای بود که اسلحه اینو برداشته بود ... برادر رفته بود .. این پسر آشپز ما.. شهرام قائدی و از خواب میپرید دنبال اسلحه اش میگشت و.. می خوام بگم قبلش چی بود میگفتش نکنه مثلا آقای رئیس جمهور اون نیروهای کمکی که قراره بیاد... داشت یه کم شوخی می‌کرد با بحث بنی صدر ... که... یعنی کسی اینجا نیست ماییم..یعنی اصلا ارتشی وجود نداره ارتشی های ما بودن... ولی ...حالا مردم خوب خارج از ایران... یعنی... به قول معروف دوستانی که این فیلمو دیدن... به قول شما شاید ندونن که در زمانی
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
آی‌فیلم: شرایط چی بوده...
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
لطیفی: بله شرایط این بود که یه کشوری که تازه انقلاب کرده و هنوز یه بحثی است بین ارتشی که یه بخشیش شاید مثلا هنوز میتونسته به شاه قدیمی هنوز معتقد باشه و بخواد مثلا حرکاتی انجام بده ... تو. .همچین شرایطی یک رییس جمهوری که بعدا ها معلوم شد که چه نیاتی داره و از ایران فرار کرد و اون اتفاقات افتاد ...ما ارتش منظمی نداشتیم ..و اگر...و صدام به حساب خودش کاملا درست فکر کرده بود توی کشوری که اینگونه است... میشه به راحتی سه روزه به تهران رسید
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
آی‌فیلم: بله
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
لطیفی: این فکر صدام حسین بود ولی نمی دونست که این مردم ... همشون کافیه فقط یه دونه سرنیزه داشته باشن...رو به روی تانک می ایستن اصن حاضر نیستن از تمامیت ارضی‌شون دست بردارن... به این دلیل این‌ها...خیلی.. همه ... شلوار لی پاشونه ...پیرن معمولی تنشونه...اصن لباس رزم تنشون نیست خود مردمن که حاضر نشدن که اجازه بدن که یه ارتش تا دندان مسلح به قول ما بتونه بیاد البته که شما میدونی که اومد ... اومد و اتفاقا آخر فیلمم شما میبینی که بچه ها فقط از رود هم رد میشن
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
آی‌فیلم: بله
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
لطیفی: ولی در سوم خرداد سال ۶۱ مجددا بر میگردن و میگیرن و این قدرت نمایی کامل تو روز سوم خرداد هست انشالا که در این فیلما نمیبین
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
آی‌فیلم: بله.. بله بله ...نداریم ...آقای لطیفی شما من در پشت صحنه فیلم نگاه میکردم که فیلم هم به لحاظ بهترین فیلم سال.. برنده سیمرغ بلورین شده و هم به لحاظ کارگردانی برنده سیمرغ بلورین شده جوایز دیگه ای هم این فیلم برنده شده چگونه است که شما در ژانر دفاع مقدس ادامه ندادید..یعنی این راه رو کاملا برای شما هموار کرده بود که برای تولیدات بعدی و فیلمای... بیشتری در این زمینه فعالیت بفرماید در این زمینه من خیلی کنجکاو شدم که از شما سوال کنم.
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
لطیفی: لطف دارین..واقعیتش همون موقع هم... من اگر این کار رو ساختم فکر میکردم که دیگه روزای آخر زودتر بجنبم یه کار خوب بسازم...بعد از اون هم.... من احساس میکنم که .. اون دغدغه های شاید خود من..من البته نه...من صادقانه بگم ...آقای دکتر من ...حمید آخوندی تهیه کننده این کار و علیرضا جلالی ..دوتا تهیه کننده این کار بودن..ما باهم سر صحنه روز سوم هم قسم شدیم دست دادیم که سریال سی چهار قسمتی سی و چهار روز دفاع جانانه مردم خرمشهر رو ... هر قسمت یک روز ... یعنی سی و چهار روز این دفاع طول میکشه...باهم بسازیم... حتی آقای حبیب احمدزاده شروع کردن به نگارش این کار ..ولی هر چه قدر که ما میرفتیم جلوتر احساس میکردیم مدیران مسئولی که بایستی حامی ما باشن ...ترجیح میدن... که حالا بیفته عقب تر ..حالا یه کارای دیگه ساخته بشه...شاید به صلاح دید اون‌ها.. ما نتونستیم اون اتفاقی که قرار بود بندازیم ...بعد از اون بود که من دلسرد شدم
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
آی‌فیلم: بله بله...من تصورم این بود که شاید واقعا زحمات و رنج و مرارتی که یه کارگردان باید تحمل بکنه برای ساخت اینگونه فیلمای دشوار چیزی است که گاهی موجبات عقب نشینی در این زمینه رو فراهم میکنه... یا اینکه .. از اون نظر شما...
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
لطیفی: نه! اصلا...اصلا لـ*ـذت بخش به نظر من.. باورتون نمیشه...بچه های روز سوم.. یه خاطره بگم... خانم گوهر خیر اندیش همون شب جشنواره که بچه جایزشون...این فیلم دوازه کاندید بود...چهاتا جایزه فجر رو تونست بگیره...وقتی اومد بیرون خانم گوهر خیراندیش هم.. صورتش پر اشک بود و هم یه کمی به هیجان اومده بود گفت اگر من جای هیئت داورن بودم یه جایزه بازیگری دسته جمعی میدادم یعنی به کل گروه من جایزه میدادم نه به یک نفر بخاطر این بچها اینجوری بودن { علامت اتحاد را با دست نشان میدهد}
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
یعنی انقدر این روحیه این تیم روز سوم که من ممنونم از همشون از فیلمبردار از صداربردار از بازیگر ... همه..و حتی اون کسی که برامون چایی میریخت غذای ظهر ما رو میداد همه با هم اینجوری بودن... {علامت اتحاد} اصن ما احساس خستگی نمیکردیم یعنی برای همین فکرمیکردم که برگشتیم به دوران دفاع مقدس هنوز همون حال و هوا بچه ها که همه هوای هم دیگه رو دارن من هوای شما رو دارم شما هوای من رو داری ..این حس من معتقدم که بازم دیگه اتفاق می اقتاد...نه از سختگی کار نبود.
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
آی‌فیلم: بله بله..حالا نکته ای که بهش اشاره کردید خیلی جالبه چون سوال بعدی من در مورد بازی های آنسامبل (Ensemble) یا گروهی بود حالا اصطلاح آنسامبل از موسیقی وارد حیطه بازیگری شده ولی در برخی کشورها این بازی گروهی رایج است در فیلماهایی در کارهای نمایشی دیده میشه در کشور ما کمتره ..در کار شما این بازی گروهی و آنسامبل رو ما در این کار میبینیم که یک بازیگر در زمان واحد باید تمرکزش رو تقسیم کنه و با بازیگران اطراف و اکنافش این مراوداتش رو داشته باشه... شما مجموعه ای یه نام همسایه ها رو داشتید در سال‌های دورتر در دهه ۷۰ که در اون هم ما میشد این بازی گروهی و آنسامبل رو به نوعی ببینیم این مراودات گروهی به زعم خودش...
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
لطیفی: البته ببخشید دهه هفتاد میلادی نه چون سن من خیلی بالا میره {خنده}
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
آی‌فیلم: نه هفتاد شمسی {خنده}
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
لطیفی: چون ممکنه خارج از ایران هم این کار رو ببینن {خنده} ...
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
آی‌فیلم: {خنده} بله بله کاملا درسته و این واقعا از لطف زیادی برخورداره این بازی گروهی و این مراودات و این تعاملی که بازیگران با هم دارن و این در کار شما در روز سوم دیده میشد من اتقاقا دلم میخاست شما در مورد بازیگری هم صحبت بفرمایید که چگونه بود تمریناتون چی بود به چه شکلی میرسیدید به این...
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
لطیفی: واقعیتش اینه که وقتی من فیلمنامه رو مینوشتم... اولین کاری رو که میکنم با بچه ها توضیح میدم ... این چیزی که من دیشب نوشتم ...در خلوت خودم نوشتم ..این هنوز اجرا نشده
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
آی‌فیلم: بله
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
لطیفی:بنابراین فحوای این اتفاق.. اون جانمایه این دیالوگ ها برای من مهمه..ولی اجازه میدم توی تمرینا بچه ها این دیالوگ ها و این فرم ها رو مال خود کنن ...وقتی مال خود میکنن... بعد به همدیگه پاس کاری میکنن ..وقتی پاس کاری خوب میشه تازه ما آماده میشیم برای اینکه جای دوربین بدیم و انگار اینا دیگه کاملا خودشونن ... یعنی میشینه به تنشو همون آدمن...یعنی به قول ما دنبال دیالوگ نمیگردن دنبال کلمات نمیگردن دارن بازی رو میرن جلو برای همین یه کمی چیز... واقعی تر میشه احساس ها واقعی تر میشه حال و هواشون واقعی تر میشه... معتقدم و بچه ها به من میگن این شیوه منو دوست داشتن بازیگرا چون احساس ناامنی ندارن وقتی جلوی دوربین هستن...یکی از چیزایی که من نباید از خودم تعریف بکنم ولی نشده هیچ بازیگری میدونم بدترین اتفاق برای بازی بازیگر بیفته امکان نداره یک عصبانی بشم، دو از پشت دوربین با کسی حرف بزنم ..که همه بشنون یعنی آروم میرم بغـ*ـل گوش بازیگر آروم باهاش صحبت میکنم احساس میکنم نبایستی ناامن ..بشه چون یه ریزه من اینو بریزم بهم.. به قول شما نوک کوه یخی است که از آب اومده بالا..همه دارن این تیکه رو میبینن حالا اون زیر هر چی هست
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
آی‌فیلم: و بازیگر یک حریم امن داره و چقدر خوبه که این حریم امن رعایت بشه و در حفظش...بسیار جالب بسیار جالب... اکثرا در فیلم های جنگی من دیدن حالا نه اکثرا ولی در بعضی تولیدات که افسرهای عراقی خیلی باهوش قلمداد نمیشن ولی شما افسری داشتید افسری که در انتهای فیلم هم کشته شد به دست فواد این افسر از هوش خیلی زیادی برخوردار بود اومد قابلمه ای رو دست زد و بعد سوال میکرد که مردهای ایرانی آیا آشپزی هم میکنن و بعد گفت در موقع رفتن نگاهی کرد گو اینکه دنبال کسی میکرد{خنده} و چگونه بود که این هوش زیاد برای افسر ...
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
لطیفی: یه شوخی ما با این بچه ها داریم .. تو بعضی از کارا که نگاه میکنیم .. میگیم ... بعضی از کارا .. خب بالاخره همه کارا خوب نیست .. بعضی از کارا یه وقت اشتباه میشه مثلا فیلمهایی ساخته میشه که حماقت دشمن رو در هرجای دنیا هم هست میبریم بالا ... خب این فیلمه که فیلم موفقی نیست یعنی ما در نهایتم یه سری آدمای احمق رو به قولی کم شعور رو مثلا بردیم ... نه واقعیتش اینه که یه کشوری مثل ایران که سی و هفت میلیون سی و هشت مییلیون چهل میلیون .. اون موقع جمعیت داره و یک کشوری هم مثل عراق که اون موقع ۶ میلیون جمعیت داره ... اینها با هم ۸ سال می جنگند. نمیشه که افسران اونطرف کم هوش باشند ... نه اونام آدمای قدرتمندین ... اونام تاکتیک دارن بلدن بجنگند ... و حالا روبروی اینها ایستادن کار سختی که باشه فیلم دیدنی تره .. هرچقدر روبروی شما قویتر باشه ... در درام هم همینه یعنی حتی منفی شما هرچقدر قویتره باشه قاعدتا قصه شما محکمتر و بهتر خواهد شد...
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
مجری:رستم حتما اسفندیار می خواد..(خنده)
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
آقای لطیفی ژانرهای مختلفی رو شما تجربه کردین و از معدود کارگردانهایی هستین که در ژانرهای مختلف فیلم ساختین. دلیل عوض کردن ژانرها و رفتن از ژانری به ژانر مختلف..البته من نوساناتی در کیفیت فیلم ها می بینم وجود داره. آیا فیلمهایی که بهشون دل می دین با دقت بیشتری می سازین یا تحت فشار وقتی هستنین که گاها اون مثلا کیفیت و استانداری که در روز سوم یا همسایه ها می بینیم ..به زعم من در همون همسایه ها شما بازیگرانی داشتین که بهترین بازی های دوران کاری شون و ارائه می کردن حالا در برخی از کارها این میزان کیفی و نمی بینیم . چرا؟
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
لطیفی: در من برعکسه یعنی من هر کاری و خیلی سریع ساختم بهتر شده . بهروز معاونیان صدابردار من تو فیلم روز سوم بعد از یه بیست روز کار کردن چون می دونین صدابردارا معمولا یه کنجی می شینن و یه خلوتی دارن با یه ناگرا..بعد بیست روز به من گفت من تازه تو رو کشف کردم. تو امپرسیونیستی.. امپرسیونیست ها چون خب تو نقاشی اول شروع می شه بعد سرعت عمله ثبت لحظه است نزدیک که می شی شاید خیلی ایراد داشته باشه اما دور که می شه همه چی درسته . ایشون که به من گفت دیدم درست می گـه چون روز سوم ظرف مدت دوماه و نیم هم فیلمنامش نوشته شده هم گرفته شده هم صحنه های جنگی هم تدوین شده هم رسیده به جشنواره. همسایه ها هر چهار روز یه قسمت می گرفتیم . این سرعت عمل هست اما این فراز و فرود ها بر می گرده به اینکه حال من چه گونه بوده . هر وقت حال من خوب بوده ربطی به سرعت عمل نداره ..امکانات چرا قبول دارم باید امکانات باشه ..اما هر وقت کارگردانی حالش خوب باشه این و منتقل می کنه به تیمش و حال خوبی می گیره من چند وقت پیش کلاسی داشتم گفتم ..گفتم شما اومدین اینجا کارگردانی گفتن بله..گفتم می دونین کارگردانی یعنی چی ؟ گفتم یعنی کار گردان..یعنی کسی بتونه کار و بگردونه..قرار نیست خودش کاری انجام بده قراره بتونه کار و بگردونه بین بچه ها و مدیریتی داشته باشه که همه برآیند اینها می شه یه کار خوب ..پس وقتی شما حالت خوبه می تونی با بچه ها مراوده داشته باشی به قول ما ایرانی ها بده بستون داشته باشی و از انرژی همه اینا استفاده کنی تا حال خوب اتفاق بیفته..اما چرا ژانرهای مختلف ما مدرسه سینمایی قدرتمندی هیچ وقت در ایران نداشتیم بنا براین خودمون باید تجربه کنیم و من دوست داشتم این تجربه رو ..تو همه این کارا سعی کردم تجربه بکنم و اگه مثلا سریال وفا می سازم به خاطر همون تجربه هاست و یهو می تونم سکانسهای پلیسی بزارم بعد برم سراغ سکانس های عاشقانه..می دونین..منظورم اکشن بشه می شه من باهاش درگیر بشم و بعد اینکه اگه تو فیلمی داشته باشی و تجربه نداشته باشی فیلمت در نمیاد برا همین این تجربیات به نفعم بود و راحت ترم سر صحنه
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
مجری: بسیار خب..خب از این نظر این سوال و پرسیدم چون بازیگرها و کارگردانا وقتی فضای امنی پیدا می کنن دلشون می خواد تو اون فضا بمونن ولی داشتن این جسارت و پیدا کردن این تجربیات قطعا خالی از لطف نیست..اما بازیگری و چون ما شاید بینندگانی داشته باشیم که جوان و علاقمند بازیگری هستن کار بسیار دشواری است و همه زندگی و تحت الشعاع خودش قرار می ده..حتی می گن کارگردان همه کارش حتی صبحانه خوردنش هم تحت الشعاعه این شغله.. برای بینندگان علاقمند بگین کارگردانی چگونه کاری است؟
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
لطیفی: ببینین من یه چیزی می گم فکر کنم خودشون متوجه خواهند شد. من دختر بزرگم یه روزی داشتیم صبحانه می خوردیم یا شام..نمی دونم ..بعد من یه لحظه دیدم سرم خیسه..دست کشیدم دیدم واقعا خیسه..گفتم تو ریختی باباجان؟ گفت خوابی شیش دقیقه هفت دقیقه است ریختم (خنده)
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
یعنی دیده بود من اینقدر میخم این آب و ریخته بود و من تو اون نقطه که شام می خوردم نبودم من تو یه قصه بودم..بنا بر این خیلی جاها انگار تو نیستی و تو دو وجه داری زندگی می کنی و این زندگی و مختل می کنه و گاهی اطرافیانت و اذیت می کنه.و واقعا سر صحنه که دوستان توضیح می دن من همیشه می گم خیلی بار بزرگی روی دوش کارگردانه..چرا؟ چون بعضی اوقات بازیگر اشتباه می کنه کارگردان می گـه کات درسش می کنیم.. صدابردار می گـه اشتباه شد درسش می کنیم..فیلم بردار می گـه فلو شد درسش می کنیم . ولی یه کسی هست اینجا که اشتباهاتش اینجا معلوم نمی شه بعدا معلوم می شه..
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
مجری: خیلی ممنون از اینکه در این برنامه بودید... دوستان برنامه به پایان رسید از اینکه ما رو همراهی کردید ممنونم.
[/BCOLOR]
 

برخی موضوعات مشابه

بالا