- عضویت
- 2015/11/08
- ارسالی ها
- 22,523
- امتیاز واکنش
- 65,135
- امتیاز
- 1,290
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
شرم فیلمی در گونهی درام است که استیو مککوئین علاوه بر کارگردانی نویسندگی فیلمنامهاش را نیز (همراه با اَبی مورگان) بر عهده داشته. شرم دربارهی مرد جوانی بهنام برندون (با بازی مایکل فاسبندر) است؛ برندونِ خوشسیما، شغلی خوب و آپارتمانی شیک در نیویورک دارد. او تنهاست و به بیبندوُباری و رابـ ـطههای کوتاهمدت خو گرفته. روال معمول زندگیِ بدون پایبندی به اخلاقیاتِ برندون بهدنبال ورود سیسی (با بازی کری مولیگان)، خواهر بحرانزدهاش -که هیچ سرپناهی برای ماندن ندارد- بههم میریزد…
[/BCOLOR][BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
شرم بهنظرم صاحب یکی از بهترین افتتاحیههای تاریخ سینماست؛ دوربین از بالا روی برندون بیحرکت مانده، برندون طوری به سقف خیره شده است که انگار مُرده، او ظاهراً برای بیرون آمدن از رختخواب مردد است، بعد از حدود ۴۰ ثانیه، از جایش بلند میشود، دیگر برندون را نمیبینیم، دوربین کماکان ثابت است، گویا برندون پردهی اتاق را کنار میزند، همزمان با تابیدن نور روی رختخواب، عنوان فیلم هم نمایان میشود: Shame.
[/BCOLOR][BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
با اینکه شرم، درجهی نمایش NC-17 گرفته است -به این معنی که افراد پایینتر از ۱۷ سال مطلقاً اجازهی دیدناش را ندارند- اما فیلم سرسوزنی در راستای تأیید و تکریم تباهـ*کاری و بیاخلاقی حرکت نمیکند زیرا هدف مککوئین ابداً چنین چیزی نبوده است. سکانسهایی که به انحرافات اخلاقی برندون اختصاص دارند، بهجای اینکه جذاب و شوقبرانگیز نشان داده شوند اتفاقاً بسیار دردناک به تصویر درآمدهاند و موزیکی که پلانها را همراهی میکند نیز عاطفی و غمانگیز است.
[/BCOLOR][BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
علیرغم پرداختن به اعتیاد فلجکنندهی برندون شاید درستتر باشد که بگوییم شرم فیلمی دربارهی تنهایی هم هست؛ دیالوگهای کلیدی فیلم که این مضمون را بیش از پیش تأکید میکنند همانجا که برندون و سیسی روبهروی تلویزیون نشستهاند، بین برادر و خواهر ردوُبدل میشوند؛ پس از اینکه برندون، سیسی را یک انگل که سربار او شده است، توصیف میکند، سیسی هم به او میگوید: «تو هیچکس رو نداری… فقط من و اون رئیسِ منحرفت رو داری…» (نقل به مضمون)
[/BCOLOR][BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
اما بپردازیم به نقطهی عطف فیلم و شبی که برندونِ سرخورده -در بار- به سیم آخر میزند؛ او که بهنظر میرسد دیگر تحمل خودش و این زندگی دوزخی را ندارد، دست به کاری احمقانه میزند تا حسابی مشتوُلگد بخورد. او پس از کتک خوردن از مردی قویهیکل، برای اقنای خود نومیدانه آوارهی مکانهای ناجور میشود. درماندگی برندون وقتی به اوج خود میرسد که به مکان همیشگی راهش نمیدهند و ناچار به محلی دیگر و بهمراتب سخیفتر- میرود.
[/BCOLOR][BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
پایانبخش این شب آلودهی حقارتبار، اضطراب شدیدی است که صبح روز بعد، برندون و البته ما را فرامیگیرد. سیسی سابقهی چندبار خودکشی ناموفق داشته است، دیروز برندون به او تأکید کرده خانهاش را ترک کند، حالا سیسی مدتی طولانی تنها مانده و برندون از او بیخبر است. مواجههی برندون با بدن غرقهبهخونِ سیسی، یکی از چند سکانس مؤثر فیلم را رقم میزند؛ خوشبختانه مککوئین اینجا هم خلاقیت به خرج داده است و صدای ضجههای برندون را نمیشنویم…
[/BCOLOR][BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
شرم از این منظر که در فیلم شاهد ترک اعتیاد -و رستگاری نهاییِ خاصّ شخصیتهای اینچنینی در سینما- نیستیم، ناامیدکننده بهنظر میرسد. بهشخصه معتقدم که در القای این احساس یأس، مککوئین تعمد داشته؛ حقیقت این است که در زندگیهای روزمره هم -چه دوست داشته باشیم و چه نه- بسیاری از اعتیادهای بنیانبرکن، ترکنشده باقی میمانند. استیو مککوئین -بهاصطلاح- هالیوودی به قصه نپرداخته تا -شاید- از طریق این تلخی مضاعف و پرهیز عامدانه از امید واهی دادن به تماشاگر، زشتی اعتیاد را هرچه هراسانگیزتر به رخ بکشد و شرم تأثیرگذارتر باشد. نمایش برهنگی در شرم نیز -که منجر به اخذ درجهی پیشگفته شد- فقط و فقط در راستای همین پردهبرداری از شمایل هولناک اعتیاد است. چطور میشود از مضمونی تا این حد تأثربرانگیز فیلم ساخت اما هیچ مابهازای تصویریِ باورپذیری نشان مخاطب نداد؟!
[/BCOLOR][BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
بهجز مایکل فاسبندر که انتخاباش حرف ندارد و برای شرم کاندیدای چند جایزهی مهم از قبیل بفتا و گلدن گلوب شد؛ کری مولیگان هم بهترین گزینهی ایفای نقش سیسی ویران و افسرده بهنظر میرسد. خانم مولیگان در سالیان اخیر با گزیدهکاری و انتخابهایی -که فارغ از نتیجهی نهاییشان- مشخص است فکرشدهاند، سیری صعودی در سینما طی میکند. برای مثال، کافی است به این فیلمها توجه کنید: درایو [ساختهی نیکلاس ویندینگ رفن/ ۲۰۱۱]، گتسبی بزرگ [ساختهی باز لورمن/ ۲۰۱۳]، درون لوین دیویس [ساختهی برادران کوئن/ ۲۰۱۳] و دور از اجتماع خشمگین [ساختهی توماس وینتربرگ/ ۲۰۱۵].
[/BCOLOR][BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
آقای فاسبندر تاکنون دو نقشآفرینی درخشان برای استیو مککوئین داشته است؛ در گرسنگی [محصول ۲۰۰۸] و همین شرم. دو حضوری که رکن جداییناپذیر فیلماند و مجابمان میکنند تا برای مایکل فاسبندر سهمی افزونتر از یک بازیگرِ صرف قائل شویم. بهعقیدهی نگارنده، برجستهترین نمونهی چنین اتفاقی در سینمای ما بیتردید هامون است؛ یاد شکیباییِ بزرگ بهخیر… خلاصه اینکه آقایان مککوئین و فاسبندر کاری کردهاند تا شرم و نگاه خیرهی برندون، به این سادگیها دست از سرتان برندارد!
[/BCOLOR][BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
نویسنده: پژمان الماسینیا
[/BCOLOR]