دلنوشته کاربران پرت و پلاهای یک دیوانه | عسل جمشیدزهی کاربر انجمن نگاه دانلود

BeWithAsalii

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/06/11
ارسالی ها
79
امتیاز واکنش
419
امتیاز
229
محل سکونت
فراتر از خیال

بعده خدا توکلم به چشاته

اون چشای پر تلاطم
که آرامش و خستگی و امنیت با هم
توشون موج می‌زنند!
که جون می‌بخشن به من
اصا من معتاد چشاتم
اون چشای خمـار لعنتی
که چه خسته باشن چه گریون چه ناراحت یا چه خوشحال ..

بازم ستاره های توشون وقتی من و می‌بینند می درخشند!

#عسل_جمشیدزهی
 
  • پیشنهادات
  • BeWithAsalii

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/06/11
    ارسالی ها
    79
    امتیاز واکنش
    419
    امتیاز
    229
    محل سکونت
    فراتر از خیال
    و آن هنگام که مرا بوسیدی
    واژه‌هایم در گلو گم شدند
    گلویم خشک‌شده و می‌سوخت
    گویی دیری بود که چیزی ننوشیده بودم
    کز گرمای مهر و محبت سوزانت بود
    دوست داشتنت چه شیرین بود و نمی‌دانستم!


    #عسل_جمشیدزهی
     

    BeWithAsalii

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/06/11
    ارسالی ها
    79
    امتیاز واکنش
    419
    امتیاز
    229
    محل سکونت
    فراتر از خیال


    هیچوقت نمیشه گفت که عشق سن‌و‌سال نمی‌شناسه،
    هر عشقی تو هر سن‌و‌سالی و به میزان دانایی‌ذهن‌بشر یه جوری خودش و نشون میده و هر چقدر که یه انسان بالغ‌تر باشه عشقش عمیق‌تر و پخته‌تره
    و در عین حال گاهی‌اوقات انسان‌ها از سر آگاهی و یا هیجان هر چیزی رو به عشق مرتبط می‌کنند،
    در صورتی که اون احساس می‌تونه هر چیزی باشه جز عشق!


    #عسل_جمشیدزهی
     
    آخرین ویرایش:

    BeWithAsalii

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/06/11
    ارسالی ها
    79
    امتیاز واکنش
    419
    امتیاز
    229
    محل سکونت
    فراتر از خیال
    آدم‌های‌زود‌رنج لوس نیستند!
    اونا فقط سر یه کسایی خیلی حساب باز می‌کنند و وقتی یه رفتاری ازشون سر میزنه که توقع شو نداشتن مثل اینه که دیواره‌های‌ذهنشون فرو میریزند و دردشون از روی اشک‌های‌آدم خارج میشند، و شاید اونا قلب‌شون خیلی مخملی‌تر از آدمای دیگه‌اس و وقتی یه مسئله‌ای غیر از اون چینش ذهنی اون‌ها پیش میاد یه تلاطمی درون‌شون ایجاد می‌شه و یه خشم و عصبیتی ایجاد میشه که فقط از طریق اشک ریختن می‌تونند اون و آروم کنند و یا به نوعی اون آتیش و خاموش کنند!

    #عسل_جمشیدزهی
     

    BeWithAsalii

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/06/11
    ارسالی ها
    79
    امتیاز واکنش
    419
    امتیاز
    229
    محل سکونت
    فراتر از خیال
    همه‌ی انسان‌ها رازدار خوبی نیستند!
    چون فکر می‌کنند اون موضوع اونقدری که برای طرف مقابل مهمه برای خودشون نیست و فرقی نمی‌کنه اگه این و به بقیه بگن یا نه و یا اینکه وقتی راز کسی رو به کس دیگه‌ای میگن تو دلشون همچین عقیده‌ای هست که شخصی که قراره راز و بهش بگن آدم خودمونی هست و چه فرقی می‌کنه من ازش خبر داشته باشم یا بقیه
    بعضی اوقات هم از سر لجبازی راز های همدیگه رو پیش بقیه لو می‌دیم و یا اینکه اگه اون راز یه نقطه ضعف باشه سر یه دعوای کوچولو ازش به عنوان یه اسلحه در مقابل طرف شون استفاده میکنند!


    #عسل_جمشیدزهی
     

    BeWithAsalii

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/06/11
    ارسالی ها
    79
    امتیاز واکنش
    419
    امتیاز
    229
    محل سکونت
    فراتر از خیال
    آقا ببخشید اصا چیشد که این شد
    یهو به خودمون اومدیم دیدیم
    مدام به جای اینکه به خودمون فکر کنیم
    فکرمون حوالی افکار شما می‌چرخه
    نگاهمون مدام درگیر نگاه شما میشه
    اصا همه چی از اونجایی شروع شد که تو حموم جای آواز خوندن فکر کردیم به شما
    ما اصا نمی‌دونستیم دلتنگی یعنی چی
    تا اینکه اگه یه روز اسمتون براق نمیشد رو صفحه گوشی دلمون آشوب به پا میکرد
    لازم نیست بگم که‌ شما اومدی یهو وسط زندگیمون همه چیز و بهم ریختی این به هم ریختگی قشنگ که با همه به‌ هم ریختگی های دنیا فرق می‌کنه!
    لازم نیست بگم که دوست داشتن چجوریه نه
    خودت اینارو میدونی دیگه؟ ꧇)🙂🌱


    #عسل_جمشیدزهی
     
    آخرین ویرایش:

    BeWithAsalii

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/06/11
    ارسالی ها
    79
    امتیاز واکنش
    419
    امتیاز
    229
    محل سکونت
    فراتر از خیال
    و آن هنگام که تلعلع نور ماه را در شب چشمانت دیدم زیر نور فیروزه ای رنگ مهتاب...درست وقتی که نگاهم در آن روشنایی اندک فقط تو را میدید
    به ناخودآگاه لرزشی خفیف را به خود احساس کردم گویی ستاره ای از شب چشمانت در درونم فرو پاشید و ناگه به خودم آمدم؛ منی با احساسات ضعیف و ناتوان در ابراز علاقه... چگونه به این حد جذب تو شده ام؟! تویی که گویی مرا به خود واقعی ام بازگرداندی... همانی که میخواستم باشم.. با وجود تو همه چیز تغییر کرد
    و من درست در نقطه‌ای از زندگی در پاییز در فصلی که جمعی از نرسیدن ها و دوری وصال آه سر می‌دادند
    من دوباره در تو متولد شدم و خودم را در درون تو یافتم.
    میخواهم بدانی به اندازه تمام داستان های عاشقانه دنیا دوستت دارم...قلب من با وجود داشتن تو، جور دیگری می تپد
    بدان که به آنجا تعلق داری و ابدی هستی.


    #فاطمه_طریقی
    #عسل_جمشیدزهی

    ( این متن و من و دوستم دو نفری نوشتیم و ویرایش کردیم)
     
    آخرین ویرایش:

    BeWithAsalii

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/06/11
    ارسالی ها
    79
    امتیاز واکنش
    419
    امتیاز
    229
    محل سکونت
    فراتر از خیال


    تو نمی دانی ولی گرمی دستانت
    موج های بی قرار عشق را در چشمان
    من روشن میکند
    و روشنی چشمهایم مرا به سمت تو می کشاند
    گویی که دیدار تازه ای دارد
    با مسافری عاشق از راه دور
    تو چه گونه رفتار می‌کنی اری بگو
    به روشنی چشم هایم چه مینوشانی
    و چه میگویی تا لب های به هم دوخته شده
    از شور و شعف لـ*ـذت رسیدن به تو،
    باز شوند، که زبان قاصر است در کنار تو
    صحبتی شیرین در میان نسکافه ای از کافه ها
    صحبتی شیرین در آن کلبه ی دور افتاده
    که بـ..وسـ..ـه ای روی خرمایی موهایت می‌نشانم

    و چه خوش است مسافر در راه تو بودن
    #عسل_جمشیدزهی
    #دیانا_علی‌دادی
     

    BeWithAsalii

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/06/11
    ارسالی ها
    79
    امتیاز واکنش
    419
    امتیاز
    229
    محل سکونت
    فراتر از خیال
    تو باشی
    من باشم
    و یک نفس عاشقانه
    دویدن تا مرز دیوانگی


    #عسل_جمشیدزهی
     

    BeWithAsalii

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/06/11
    ارسالی ها
    79
    امتیاز واکنش
    419
    امتیاز
    229
    محل سکونت
    فراتر از خیال
    زندگی در وجودت جریان داشت!
    مانند آبی که از نیل می‌گذشت، به مانند نسیمی که از چمن زار می‌گذشت،و شاید به مانند لبخندی که بر لبی می‌نشست
    آری دیدم آن نوری را که از درونت عبور کرد و به من رسید.و باز هم مات و مبهوت ماندم...
    برای من به مانند راز است این اندازه، تحولِ من!به مثال نغمهء دل انگیز یک موسیقی، که امواجش ذره ذره روح آدم را می آمیزد
    جانم را، قلبم را... نه اصلا
    تمامِ من را
    جلا دادی
    بی‌آنکه بدانم تو درونم را به زیبایی با چشمانت به تصویر کشیدی و از میان تار و پود دیواره های قفسه سـ*ـینه‌ام با تبحر عبور کردی و در جایی به نام قلب ساکن شدی آری تو از درونم گذشتی و دنیای زیباتری را به من نشان دادی..همان دنیایی که پیش از تو، هر دم مرا غمگین و نا امید می ساخت...اما اکنون حس میکنم با وجود تو برایم ارزشمند است...
    و بدون تو برایم دیگر معنایی ندارد،من باری دیگر در کنارت زاده شدم، و همچون نوجوانی شور‌و‌شوق زندگی در من زنده شد،مانند زمستانی که به بهار بدعت میشود،مانند خورشیدی که دوباره طلوع میکند من در نگاهت طلوع کردم!
    و مرا چو پرنده ای که به تازگی بال‌هایش را یافته است در آسمان پرواز دادی،حضورت زیباترین اتفاق زندگی‌ام بود!
    و چقدر خوشبختم من! که می‌دانم تو هم مرا یار خود می دانی و به همان اندازه که عشق تو در دلم جوانه زد و اندک اندک شکوفه کرد، دوستم داری،یادت بماند که هیچ چیز نمی تواند مارا از هم جدا کند...حتی مرگ!



    #عسل_جمشیدزهی #فاطمه_طریقی
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    6
    بازدیدها
    175
    بالا