دلنوشته کاربران سر درد های یک دیوانه ... | negin_78 کاربر انجمن نگاه دانلود

  • شروع کننده موضوع negin_78
  • بازدیدها 430
  • پاسخ ها 3
  • تاریخ شروع

negin_78

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/09/14
ارسالی ها
42
امتیاز واکنش
191
امتیاز
0
سن
28
محل سکونت
تهران
بسم الله الرحمن الرحیم
سردرد های یک دیوانه ... ..مجموعه ای از سردرد های هر روزه ای است که امروزه اکثرا به آن مبتلا هستیمSigh...
تمامی دل نوشته های قلم خودم ..ممنون میشم همراهیم کنید:campeon4542:
 
  • پیشنهادات
  • negin_78

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/14
    ارسالی ها
    42
    امتیاز واکنش
    191
    امتیاز
    0
    سن
    28
    محل سکونت
    تهران
    نام تو...

    عمق چشمان تو را که مینگرم...در باورم نمیگنجد ..این همه خــ ـیانـت ..چشمانی که خیره نگاهم میکرد ..در جواب چراهایم میگفت: میخواهم ذخیره ات کنم بانو ...


    مرد من ؟ چه شد ..ذخیرت ات کم آمد ..عشق من ؟ چه شد آن همه شوق..به قران قسم خوردی بمانی !قسم خوردی به من به عشقمان خــ ـیانـت نکنی ..چه شد ؟ لعنتی چه شد ؟ تو که میدانستی به صدایت اعتیاد دارم ...میدانستی به وجودت احتیاج دارم ..راستی ...چند وقت پیش پستت را دیدم...همان شعری بود که که پنجشنبه ها ساعت 10 رو یه نیمکت توی پارک خودمان مینشستیم و ارام در گوشم زمزمه میکردی .


    حالا در گوش چه کسی زمزمه میکنی ..عشق من .. اگر روزی از من ..پرسید از بدی هایم نگو ..بگو که چه روزهایی داشتیم .. بگو از غیرت زنانه ام ..بگو که با سردردت میمردم ..بگو از ان بـ..وسـ..ـه هایی که گاه و بیگاه بر گونه ام مینشاندی .. بگو از شیطنت هایی دخترانه ای که فقط برای تو بود .. بگو چه روز هایی را کنار هم میگذراندیم بی انصافی نکن ..


    بعد از تو احتمالا با کس دیگری ازدواج خواهم کرد ...با هم به مسافرت میرویم ...بچه دار میشویم ...جهنم اغوشش را با یاد بهشت با تو بودن سپری خواهم کرد ...فقط ..میترسم کم کم دیوانه خطابم کند ..وقتی که رو به روی کاناپه نشسته است و میخندد و من با لبخندی تلخ تلخ بلند بلند نام تو را صدا بزنم و او بپرسد .. خنده های من ..چه ربطی به نام پسرمان دارد؟
     

    negin_78

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/14
    ارسالی ها
    42
    امتیاز واکنش
    191
    امتیاز
    0
    سن
    28
    محل سکونت
    تهران
    چه میفهمی ؟
    تو چه میفهمی ..حال و روز دختریو که از تنهایی فقط و فقط آهنگ گوش میده و اشک میریزه ..حال و روز دختیرو که هیچ همدمی نداره ..چه میفهمی گریه هایی رو که از زور درد و از زور انفجارتو بالشتش خفه میکنه ...هیچی نمیفهی..درباره دختری که تا حالا لب به قلیون نزده میخواد به دانهیل پناه ببره....شاید سیگار همدردش بشه ...اما نمیدونه اون لعنتی هم دردش میشه ...چه میفهمی درباره دختری که سعی میکنه کل روز بخوابه تا یادش نیاد چیکار کردن با قلبش ...تا یادش نیاد چقدر این روزا درد میکشه تا یادش نیاد اون روزاشو .. روزایی هنوز اسیر یه جفت چشم عسلی نشده بود روزایی که تنها دغدغش این بود ..چجوری باباشو بپیچونه نره مدرسه ..روزایی که میخندید ..شاد بود .. دلش دست خودش بود ..اما یهو همه چی بهم ریخت ..همه چیش ..از اون دخترک شاد و بی خیال ...یه تیکه گوشت گوشه اتاقش مونده ..یکی اومد ...با التماس قلبش و گرفت و برد ..رفت ..اثری نموند ازش ..بی خبر رفت ..به گوش دخترک رسونده بودن که حالا داره التماس قلب یکی دیگرو میکنه ...
     

    negin_78

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/14
    ارسالی ها
    42
    امتیاز واکنش
    191
    امتیاز
    0
    سن
    28
    محل سکونت
    تهران
    یک روز پنجشنبه بود ....به دستش نگاه کرد ....بوی اهن به مشامش رسید ...مشمئز شد ...حرف های دوستش در گوشش زنگ زد ...تو با این دست خط خطی میخوای عروس بشی ؟

    و لبخند تلخ او ک در پاسخ گفته بود : حداقل تا اخر عمر تو یادم دارمش و..حالا آخر عمرش بود
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    3
    بازدیدها
    180
    بالا