دلنوشته کاربران زمزمه های دلم | ع ر محبوب نیا کاربر انجمن نگاه دانلود

ع ر محبوب نیا

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/01/03
ارسالی ها
364
امتیاز واکنش
5,375
امتیاز
441
سن
60
محل سکونت
رشت
دری دیگر گشودم تا به هم نزدیکتر شویم...

وقتی بر دُهل ها کُوفتم و چنگی نواختم و سازی ساختم، بیا... بیا تا دنیا را با هم از پنجرة قلبم ببینیم! بیا تا پای بکوبیم و همراز شویم با رقـ*ـصِ شعلة شمع کوچکی که در شمعدانِ کهنة نقره، می رقصد و سر از پا نمی شناسد؛ چون تو را دیده که آمدی و در پرتو نور خفیفش از رنگ سرخِ چهرة من در شگفت است...

سلام بر دوستانِ عزیزم
خوشامدی از ته دل، نثارتان. دوستانِ گرامی و فرهیخته، اگر گستاخی را به اوج رسانده و ادعایی در کسوتِ شعر نموده ام؛ بر من ببخشائید، و بدانید که این صفحه، بی هیچ ادعایی، فقط برای عـریـان کردنِ دلی که برایتان می تپد؛ گشوده شده است.
می دانم برای شاعر شدن، ر اهی دراز در پیش دارم. اما شما را برای شنیدنِ نجواهای شبانۀ دلم به این کلبۀ محقر فرا می خوانم تا زیور و جلای آن باشید.
منتظرِ ابرازِ عقیده و حرفهای قشنگتان هستم.
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • ع ر محبوب نیا

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/03
    ارسالی ها
    364
    امتیاز واکنش
    5,375
    امتیاز
    441
    سن
    60
    محل سکونت
    رشت
    پایکوبی عَشاق


    خوشا آنان که عشق ورزی بپا کردند
    لبی بر جام تر کردند و طرحی نو به را کردند
    بوسیدند، بوئیدند، دلدادند و رندانه رها کردند
    به آدم های پرفتنه و سودائی جفا کردند
    دمی با خُلق و خوی نیک و شادی بخش
    رقصیدند و رسم خوشـی‌ را بنا کردند
    در این دنیای مکاره، جفا پیشه، مصفا روی
    بیش نوشیدند و حظ بردند و صفا کردند
    کنون جامی دگر بردار پیمانه ای تازه مهیا کن
    که یاران باده را بی سکر تقبیح و رها کردند
    اگر مـسـ*ـتی گـ ـناه است و سزاوار نکوهیدن
    بیا خیره سری کن، که مستان هم جفا کردند
    اگر مـسـ*ـت و شرورم، مجنون و دیوانه
    دمی برخیز محبوب؛ ببین عُشاق چه ها کردند
     
    آخرین ویرایش:

    ع ر محبوب نیا

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/03
    ارسالی ها
    364
    امتیاز واکنش
    5,375
    امتیاز
    441
    سن
    60
    محل سکونت
    رشت
    دل و درمان




    دل را چه کنم که سخت، آسان نکند
    دیوانه شدست و هیچ درمان نکند
    در شیوه ی عاشقی رسم و طرحی دارد
    چون سر سپرد، هیچ عصیان نکند
    گر از خود و من در گذرد حرفی نیست
    لیک صد فتنه کند که یار عصیان نکند
    گیتی و سما بر او بگشودند رخ
    چون با تو سخن کند، هیچ پنهان نکند
    دین در گرو دوست سپردست و بس
    گر گوشه ی زلف یار بیند خجلان نکند
    ما در ره او خراب و سرگشته شدیم
    او برهنه است و هیچ کتمان نکند
    محبوب گر از معجزه اش باخبری
    چشم بگشای که او، خفته درمان نکند
     

    ع ر محبوب نیا

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/03
    ارسالی ها
    364
    امتیاز واکنش
    5,375
    امتیاز
    441
    سن
    60
    محل سکونت
    رشت
    ((لکنت))




    چیزی شکست!
    صدای سهمگینی داشت.
    شاید،
    دلی بود که دردی داشت.
    شاید هم،
    زبانِ الکنی بود،
    که می خواست سخن کند،
     

    ع ر محبوب نیا

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/03
    ارسالی ها
    364
    امتیاز واکنش
    5,375
    امتیاز
    441
    سن
    60
    محل سکونت
    رشت
    (( امید))




    معشوق تمنا کرد و جان را پر ز سودا کرد
    عـریـان کرد روحم را پر از امید به فردا کرد
    جوانی کرد، افسون کرد و حیران کرد
    شبِ تیره سحر کرد و سپیده باز غوغا کرد
    زدود از خاطرِ شوریده ام درد و مصفا کرد
    به سرما شورشی کرد و تابید و گرما کرد
    ز خُمِ عاشقان پَر کرد، ضیافت را مهیا کرد
    به یکباره فریبا کرد، قلبم را شکوفا کرد
    همه هستی هیاهو کرد، منِ دلداده شیدا کرد
    به یک پیمانه زیبا شد سلطان شد تحکم کرد
    جولان داد اغوا کرد، آتش زد و دل را ثریا کرد
    هیاهو کرد، هنگامه بپا بنمود و غوغا کرد
    منِ آشفته را در بند بنمود و انسان کرد
    به شور زندگی دل داد، جوانی را هویدا کرد
    فرمان داد، سیاهی را زدُود و روشنی سر کرد
    اگر... محبوبِ ژولیده عُزلت را عصیان کرد
     

    ع ر محبوب نیا

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/03
    ارسالی ها
    364
    امتیاز واکنش
    5,375
    امتیاز
    441
    سن
    60
    محل سکونت
    رشت
    ((وصفِ مُلکِ من))


    مُلکِ من دلکش با رخِ شادش
    مُلکِ من سرکش مُلکِ من غوغاست
    آب و مرداب و دشت و دامانش
    سبز، گلگون ، پر ز نیلوفر و میناست
    کاج، صنوبر، توسه و سپیدارش
    جوهرِ دانه های خام را جولانگاست
    دشت و جلگه، مزرعه، باغش
    مملو از سحر و جادوی دلهاست
    بر فرازِ قله های پر ز مه زارش
    جاودان بودنش ملموس، و پیداست
    قیل و قالِ گوسپندان و چوپانش
    دردِ نی، آوازِ حُزن و مأمن غمهاست
    دلبری های دخترانِ نیک سیمایش
    رمز و رازِ پیچیدۀ عشقِ آدمها ست
    مُلکِ گل های بشکفته و مـسـ*ـتی دلهاش
    یکسره جاوید، خجسته، پابرجاست
    محبوب، گر زدائی غبارِ از زلالانش
    وهم و رویا نیست زنده و پویاست
     

    ع ر محبوب نیا

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/03
    ارسالی ها
    364
    امتیاز واکنش
    5,375
    امتیاز
    441
    سن
    60
    محل سکونت
    رشت
    (( آنگاه که مادر رفت ))


    چون گریبان پاره گردانم و رخت
    دردِ خود کم کی کنم، وقتی که جانانه برفت
    مادرم در هاله ای از غم برفت
    چشم بربست، لب گزید، با دلِ بشکسته برفت
    مملو از رویا، نیاز و آرزو
    با سکوتی تلخ، تا ابد خفته برفت
    سال ها طی شد پر از رنج و عذاب
    سفت و سخت و ساکت و خسته برفت
    پرتپش، ذلسوز، آرام، مقتدا
    با لبی خندان، ولی قلبش دردآلوده برفت
    چشمِ خونبارم پر از اندوه و غم
    بی توجه، با تبسم، وه چه آسوده برفت
    آن همه درد و مشقت که گذشت
    خاطراتی بود که بنهاد و سبک گشته برفت
    عاشقانه چه سبکبال ره توشه گزید
    عارفانه از حصارِ تن گذر کرده برفت
    پیشِ دردی که کشیدی همه عمر
    رنجِ حجران چه بها داشت، آسوده برفت
    بر مزارت اشک ریزان گردِ هم آمده ایم
    وین چه سود است، آن سفر کرده برفت
    غمِ محبوب اگر تا به ابد باقی شد
    زآتشی بود که سوزاند، آنگه که برفت
     

    ع ر محبوب نیا

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/03
    ارسالی ها
    364
    امتیاز واکنش
    5,375
    امتیاز
    441
    سن
    60
    محل سکونت
    رشت
    سرّ جهان



    بر سیر و سلوک و فلسقه، راهی نیست
    با حکمت و عُرف و سفسته، کاری نیست
    ما دیر رسیدیم، همه خوبان رفتند
    از جامِ میّ و نوشید*نی، آثاری نیست
    دور و برِ ما جملگی آراسته اند
    چون ژرف نظر کنم، بجز مکر و فریبکاری نیست
    در میکدۀ خراب، کاوش چه ثمر
    جز عطرِ می و وهمِ نوشید*نی، می خواری نیست
    در خلوتِ خویش مات و مبهوت شدم
    چون است که هیج خواهش و ایثاری نیست؟
    گر جوهرِ آدم به عدم فاش شود
    بحرِ سفر آماده شوم، دغدغه و باکی نیست
    عمریست که در پرسشِ خویش حیرانم
    محبوب بگو سرّ جهان، محلِ انکاری نیست
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    3
    بازدیدها
    180
    بالا